دعارجبيامَنْاَرْجُوهُ۩حلواجی.mp3
1.33M
🎙 با نوای اباذر حلواجی
🌙 دعای هر روز ماه رجب 🌹
❇️ يا مَن اَرجُوهُ لِكُلِّ خَير
🔶 اى كه براى هر خيرى به او اميد دارم
❇️ و آمَنُ سَخَطَهُ عِندَ كُلِّ شَر
🔶 و از خشمش در هر شرى ايمنى جويم
❇️ يا مَن يُعطِى الكَثيرَ بِالقَليل
🔶 اى كه میدهد (عطاى) بسيار در برابر (طاعت) اندك
❇️ يا مَن يُعطى مَن سَئَلَه
🔶 اى كه عطا كنى به هركه از تو خواهد
❇️ يا مَن يُعطى مَن لَم يَسئَلهُ
🔶 اى كه عطا كنى به كسى كه از تو نخواهد
❇️ و مَن لَم يَعرِفهُ تَحَنُّناً مِنهُ وَ رَحمَةً
🔶 ونه تو را بشناسد از روى نعمت بخشى و مهرورزى
❇️ اعطِنى بِمَسئَلَتى اِيَّاكَ، جَميعَ خَيرِ الدُّنيا وَ جَميعَ خَيرِ الأخِرَةِ
🔶 عطا كن به من به خاطر درخواستى كه از تو كردم همه خوبى دنيا و همه خوبى و خير آخرت را
❇️ و اصرِف عَنّى بِمَسئَلَتى اِيّاكَ جَميعَ شَرِّ الدُّنيا، وَ شَرِّ الأخِرَةِ
🔶 و بگردان از من به خاطر همان درخواستى كه از تو كردم همه شر دنيا و شر آخرت را
❇️ فاِنَّهُ غَيرُ مَنقُوصٍ مااَعطَيت
🔶 زيرا آنچه تو دهى چيزى كم ندارد (يا كم نيايد)
❇️ و زِدنى مِن فَضلِكَ يا كَريم
🔶 و بيفزا بر من از فضلت اى بزرگوار
👆به حال التجا و تضرّع به حركت دادن انگشت سبّابه دست راست
❇️ ياذَا الجَلالِ وَ الاِكرامِ، يا ذَاالنَّعمآءِ وَ الجُود
🔶 اى صاحب جلالت و بزرگوارى اى صاحب نعمت و جود
❇️ يا ذَا المَنِّ وَ الطَّولِ، حَرِّم شَيبَتى عَلَى النَّار
🔶 اى صاحب بخشش و عطا حرام كن محاسنم را بر آتش دوزخ
🎙 با نوای اباذر حلواجی
64BitR📀1MB
⏰Time=2:28
_____________________________
#ماه_رجب
♥️@kelidebeheshte
هدایت شده از کلیدبهشت🇵🇸』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/kelidebeheshte
🌸 ســـلام
🌸صبحتون بخیر
🌸لحظه هاتون پراز آرامش
☕️ و زندگیتون پراز عشق
🌸سفره هاتون پراز برکت
☕️جسم و جانتون پر از سلامتی
🌸و دعاهاتون مستجاب
صبح سه شنبه تون عالی و پربرکت🌸
هدایت شده از کلیدبهشت🇵🇸』
1_9056263180.pdf
669.7K
هدایت شده از کلیدبهشت🇵🇸』
1_9068717202.pdf
60.5K
هدایت شده از کلیدبهشت🇵🇸』
جهت بهره مند شدن از فیوضات این ماه پر برکت خوبه با این فایل ها اعمال این ماه رو محاسبه کنیم.
هدایت شده از کلیدبهشت🇵🇸』
هدایت شده از کلیدبهشت🇵🇸』
#نمازشب_دوازدهم_ماه_رجب 🔮
💎 سیدبنطاووس از رسول خدا {صلی الله علیه و آله و سلم } روایت کرده است:💎
🌿نمازشب دوازدهم ماه رجب، ۲ ركعت است، که در هر ركعت بعد از سورهى «حمد» ، ۱۰مرتبه آیات 285 و 286 سوره ی بقره را بخوانند.🌿
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
✨آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِير(ُ285)
✨لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (286)
#ثواب_نماز 🎁
✍🏻 هرکس این نماز را بخواند، خداوند متعال ثواب امركنندگان به معروف و نهىكنندگان از منكر و نيز ثواب آزاد كردن هفتاد برده از فرزندان حضرت اسماعيل-عليه السّلام-را به او عطا مىكند و نيز هفتاد رحمت خويش را به او ارزانى مىدارد.💖♥️
#منبع : اقبال الاعمال.صفحه 154📚
#التماس_دعا 🤲🏻🌷
#کلیدبهشت🕊
https://eitaa.com/joinchat/1912799280C98470c8f19
#أین_الرجبیون #ماه_رجب #رجب #فور
#ثواب_جاریه💛
💌حداقل برای یک نفر ارسال کنید✔️
کلیدبهشت🇵🇸』
۱۶۰۰۰ صلوات🌿
سپاس از یکی از اعضاء محترم کلیدبهشت، که با همت بالاشون⬅️ ۱۶هزارصلوات را با کمک دوستانشون فرستادند✅
سپاس بی پایان از تمام کسانی که در خوندن این ختم ما را یاری کردند☺️♥️
ما ختم ۱۴ هزار صلوات گذاشتیم.
ولی بیش از ۴۸ هزار صلوات ختم شد✅
ان شاءالله به حق نفس های پاکتون، این فرشته کوچولو؛ به زودی زود سلامتی اش را به دست بیاره و از بیمارستان مرخص بشه🤍
الهی امین🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣مهدویت به حرف نیست!🗣
🙏 منتظران اباصالح نمیتونن بی تفاوت باشن
@kelidebeheshte
10.2.mp3
23.13M
🟢برنامه #جهاد_تبیین
🔸#قسمت_۵۰
با حضور #دکتر_علی_تقوی
با محوریت #واجب_فراموش_شده
🎙پخش از شبکه رادیویی خراسان رضوی
🔺جایگاه امر به معروف و نهی از منکر
در اسلام 🕋
_________________________________
اگر میخوای جواب شبهاتتو پیدا کنی؛ سریع بزن رو آیدی و بپر تو کانال🏃🏻♂
@aamerin_ir
نیای ضرر کردیا...!؟🤕
@kelidebeheshte
کلیدبهشت🇵🇸』
🟢برنامه #جهاد_تبیین 🔸#قسمت_۵۰ با حضور #دکتر_علی_تقوی با محوریت #واجب_فراموش_شده 🎙پخش از شبکه رادیویی
سلام به همراهان همیشگی ⚘
عزیزان این صوت رو حتما گوش کنید اگرم وقت ندارید
موقع ظرف شستن یا هر کار دیگه گوش کنید
به معنای واقعی هر که گوش نکنه ضرر کرده
اینم بگم این صوت به نیت ظهور امام زمان عج است .💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپانه (جدید)
میری بهش تذکر بدی، برمیگرده میگه : تو اول خانواده خودتو درست کن!!!
⁉️به نظرتون درسته!؟ چه جوابی بدیم؟ 🤔
مفید و مختصر توضیح دادیم، ببین و نشر بده😍👌
@kelidebeheshte
بسماللهالرحمنالرحیم
تقدیمبهساحتمقدسحضرتزینب(س)
#رمانزیبایعطرخدا
#قسمت_چهل_وسوم
..... امتحانای زهراست😢
گفت:خدا بزرگه تا اون موقع زنده ایم اصلا 😅
گفتم:ان شاء الله هستیم 🙃
رسیدیم واز ماشین پیاده شدیم 😊
ساعت از ۶گذشته بود 🙁
ولی هنوز اذان نشده بود 🤲🏻
زنگ زدیم ودر باز شد 😅
داخل آسانسور بودیم وبالا میرفتیم 🙃
محمد خیره خیره نگاهم میکرد 👀
گفتم:چرا اینطوری نگام میکنی 🙁
گفت:خیلی خوشگلی 😍😁
دستش را بوسیدم وپیشانی ام را بوسید 🙂
آسانسور ایستاد وپیاده شدیم 😊
در زدم وزهرا در را باز کرد ☺️
بغلم پرید 😍😁
گفت:کجا بودی مامان 🙁
گفتم:هیچی مامان جان رفتیم خونه لباسمو عوض کردم اومدیم 🙂
گفت:پس چرا صورتت کبوده😟
به محمد نگاه کردم 👀
محمد گفت:چیزی نیست دخترم 🙂برات تعريف میکنم ☺️
مادرم جلو آمدو گفت:زینب 😟چرا اینجوری شدی😳
گفتم:چیزی نیست مامان جان 😊
گفت:مطمئنی؟
گفتم:مطمئن مطمئن 😊
حسین دستم را گرفت کنار خودش روی مبل نشاند 🙂
گفتم:داداش بهشون گفتی ما رفتیم بیمارستان؟🤔
گفت:نه من چیزی نگفتم،حالا بگو ببینم چی شده؟🤔
گفتم:هیچی داداش چیزی نبود 🙂
محمد بالای سرم ایستاده بود 🙂
گفت:آقا حسین من برای شما تعریف میکنم 🙂
حسین به من نگاه کرد و گفت:الان خوبی آبجی؟🤔
گفتم:آره داداش 🙂
حسین دستی به سرم کشید وداخل آشپزخانه رفت 🙂
به محمد گفتم:بیا بشین ☺️
محمد کنارم نشست 🙂
به وسایلم فکر ميکردم 😢
نا خود آگاه گفتم:وای 😥
محمد گفت:چی شد خانم؟🤔
گفتم:جزوه فاطمه 😱جزوه دوستم توی کیفم بود 😨
محمد گفت:از کیفت که چیزی نمونده 😐😥
گفتم:حالا چکار کنم 😢
گفت:میخوای بیاریم چاپش کنیم؟!
گفتم:آره فکر خوبیه نماز بخونیم بریم 👍🏻
محمد رفت و از داخل ماشین جزوه را آورد،وبعد هم نمازمان را خواندیم 🙃
به پدرم گفتم:بابا کامپیوتر درسته؟میشه باهاش چاپ کنیم؟ 🤔
پدرم گفت:آره دخترم مشکلی نداره ☺️
با محمد داخل اتاق رفتیم وپشت کامپیوتر نشستیم 😊
محمد گفت خانم من مینویسم،شما بخون 😊
گفتم:باشه عزیزم ☺️
محمد پشت سیستم نشست ومثل ساعت مینوشت 😳
گفتم:ازین کارا هم بلد بودی ما نمیدونستیم 😂
گفت:شما به مورد نام ببر من بلد نباشم 😂رفتی تو سپاه،واسه خودت کسی میشی دیگه 😂
گفتم:صد در صد 😂
جزوه ۵٠ برگی را محمد نیم ساعته نوشت و چاپ کردیم 😊
جزوه را روی میز گذاشتم وسیستم را خاموش کردم ☺️
محمد دستم را گرفت و از اتاق بیرون رفتیم 😊
سفره شام را پهن کردند☺️
شام را خوردیم و سفره را هم جمع کردند.......
نویسنده ✍🏻: #کنیز_الزهرا
بسماللهالرحمنالرحیم
تقدیمبهساحتمقدسحضرتزینب(س)
#رمانزیبایعطرخدا
#قسمت_چهل_وچهارم
..... کردند ☺️
نیم ساعتی از شام گذشت 🙃
محمد گفت:بریم خانم؟
گفتم:بریم عزیزم 😊
ابوالفضل ومعصومه نمیگذاشتند زهرا بیاید 😕
حسن وهمسرش خانه نبودند وفقط معصومه آنجا بود 🙁
مریم وزهرا مجبور شدند ابوالفضل ومعصومه را بخوابانند 🤷🏻♀️
بچه ها خوابیده بودند و بهانه عمه را میگرفتند 🤦🏻♀️
من هم مجبور شدم بروم وبرایشان قصه بخوانم 🤷🏻♀️
هردو خواب رفتند واز اتاق بیرون آمدیم ☺️
از همه خدا حافظی کردیم و داخل آسانسور رفتیم ☺️
زهرا گفت:مامان نمیگی چی شده 😢
گفتم:باور کن چیزی نشده مامان 😊
گفت:پس چرا صورتت کبود شده 😢
محمد گفت:تو ماشین برات تعريف میکنم دخترم ☺️
سوار ماشین شدیم 🚙
محمد شروع کرد 😢
گفت:دخترم امروز که رسوندیمت مدرسه بعدش مامانتو رسوندم دانشگاه،قرار شد عصر مامان خودش بیاد خونه،بعد وقتی که رسیده پارک سر کوچه،چند نفر اومدن وشروع کردن به زدن مامان بخاطر همین صورتش کبود شده 😢🙃
گفتم:اگه بابات نبود که من اینجا نبودم 😓
محمد نگاهم کرد 👀
گفت:آره منم بعدش رسیدم ومامانتو نجات دادم 😅
زهرا نگاهمان میکرد 👀
گفت:چی چاپ کردین؟🤔
محمد خندید و گفت:اعلامیه چاپ میکردیم دخترم 😂
قراره انقلاب کنیم 😂
خندیدیم 😂😂😂
وقتی در خانه را باز کردم،همه جا تمیزو مرتب بود😍
گفتم:بهبه دوباره گل کاشتی که 😄
زهرا لبخند زد🙂
محمد کیفم را از داخل جعبه ماشین آورد وداخل زیرزمین برد 😢
تمام کتابهایم خیس خیس شده بود 😢
محمد گفت:اشکال نداره خانمم پیگیری میکنیم برات کتاب جدید میگیرم 😊
گفتم:نمیخواد بابا 😂یا ذره ته هر کدوم مونده بود 😅منم که از سال دیگه دانشگاه نمیرم 😃سرکارم بگین نرو نمیرم 🤷🏻♀میشینم تو خونه،غذا درست میکنم،ظرف میشورم،کار میکنم، با عشق ❤️😍
محمد نگاهم کرد 👀
خندید 😂
گفت:رجز میخوندی اینقدر طوفانی نمیشد 😃😂
خندیدیم 😂😂😂
گفتم:دیر وقته بریم بخوابیم 😊
خوابیدیم وبه رسم هرشب برای نماز شب بلند شدیم ☺️
صبح روز بعد که به دانشگاه رفتم،فاطمه اول ترسید 😨
گفت:چرا صورتت اینطوری شده 😨
گفتم:چیزی نیست ☺️
وقتی جزوه را دید گفت:اینکه جزوه من نیست 😢
گفتم:همونه دوباره چاپش کردم 😊
فاطمه اصلا از حرفهایم گیج شده بود 😐
تمام ماجرا را از سیر تا پیاز برایش تعریف کردم 🤷🏻♀
فاطمه مبهوت نگاهم میکرد 👀
گفت:نیازی به چاپ دوباره جزوه نبود ☺️
گفتم:بالاخره که باید جزوه رو بهت میدادم 😊
بعد هم تشکر کرد وداخل کلاس رفتیم 😊
صورتم بد جور کبود بود وهمه عجیب نگاهم میکردند 😐
محمد دنبالم آمد وبه خانه رفتیم 🙃
به خانه که رسیدیم زهرا داخل اتاقش درس میخواند 😊
من هم درس هایم را مرور میکردم ومحمد هم کتاب میخواند 😊
جدیدا شروع کرده بود وکتاب وسائل الشیعه را میخواند 😁
گفتم:محمد شام چی درست کنم؟دلم برا غذا درست کردن تنگ شده 😢
خندید و گفت:زرشک پلو با مرغ خوبه؟🤔
گفتم:عالیه ☺️.....
نویسنده ✍🏻: #کنیز_الزهرا
سلام و رحمت ♥️🌱
دو قسمت از رمان تقدیم نگاهتون ☺️🌼🌱
مارو حلال کنید 🥲
اگه از رمان لذت بردید برا حال دل نویسنده هم دعا کنید 🥲♥️
میشه یکم از حال و هواتون وقت خوندن رمان برامون بگید🥲؟
مارو یاری کنید ↡'🌻
@Habibe_heidar213