🌙داستان شب
حاج محمد حسن اصفهانی معروف به «معین التجار» و «کمپانی» بود. منظور از کمپانی، شرکت راهآهن بغداد-کاظمین بود، چون ایشان اولین بار، بانی این شرکت شده بود
مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین غروی تنها فرزند معین التجار بود. وی عالم، شاعر و عارف بود. کتاب شعرش معروف شد به دیوان کمپانی.
مرحوم آیت الله غروی اصفهانی تمام ثروتش را برای رشد حوزه های علمیه نجف خرج کرد.
یکی از علمای نجف به نام حاج سیدمحمدرضا خلخالی می گوید: روزی در «بازار حُوَیش» میرفتم که دیدم آقای حاج شیخ محمّدحسین در وسط کوچه خم شده است و پیاز جمع می کند و می خندد.
جلو رفتم و سلام کردم و به ایشان کمک کردم تا پیازها را جمع نمودیم.
آنگاه آنها را در گوشه قبایش گرفت. وقتی از علت خنده اش سوال کردم، آن مرحوم فرمودند: من وقتی در جوانی برای تحصیل وارد نجف شدم، از نظر مالی وضع خیلی خوبی داشتم. روزی در مقابل ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین(ع) مشغول زیارت بودم که بند تسبیح قیمتی من پاره شد و دانه های آن روی زمین ریخت.
در آن روز عزّت نفس و خودخواهی به من اجازه نداد، تا خم شوم و دانه ها را جمع کنم؛ اما امروز به دکّان بقّالی رفتم و مقداری پیاز خریدم و در گوشه قبای خود ریختم و اطراف آن را با دست گرفتم، تا به منزل بروم.
در میان جمعیت، قبا از دست من رها شد و پیازها روی زمین ریخت. خم شدم و پیازها را جمع کردم و ابداً برای من این مسئله مشکل نبود؛ بلکه بسیار آسان و قابل تحمّل بود.
علّت خنده من آن بود که به یاد دوران جوانی و پاره شدن تسبیح قیمتی ام که ارزش هر دانه اش یک دینار بود، افتادم.
آن روز از آن تسبیح که یکصد دینار قیمت داشت، گذشتم.
الحمدللّه امروز جمع آوری پیازهای ریخته از گوشه قبا بر روی زمین، برای من سنگین نیست و بسیار آسان و قابل تحمّل است.
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
اهالی خوب کتاب سلام
صبحتون بخیر
امیدوارم که هفته خوبی رو آغاز کنید
تفاوت بین قرآن و دیگر کتابها در این است که قرآن کلام خالق اما دیگر کتابها کلام مخلوقات هستند.
قرآن کتاب آسمانی، کتاب هدایت و راهنمایی و کلامی آرامش بخش و دلنشین است.
از قرائت قرآن و تفکر و تدبر در آن غافل نشویم و همیشه با قرآن همراه باشیم.
📜حکایتهای پندآموز
می گویند روزی ملاصدرا در کنار حوض پر آب مدرسه درس می داد. غفلتاً فکری به خاطرش رسید و رو به شاگردان کرد و گفت: «آیا کسی می تواند ثابت کند آنچه در این حوض است آب نیست؟»
چند تن از طلاب زبردست مدرسه با استفاده از فن جدل که در منطق ارسطو شکل خاصی از قیاس است و هدف عاجز کردن طرف مناظره یا مخاطب است نه قانع کردن او، ثابت کردند که در آن حوض مطلقاً آب وجود ندارد و از مایعات خالی است.
ملاصدرا با تبسمی رندانه مجدداً روی به طلاب کرد و گفت: ” اکنون آیا کسی هست که بتواند ثابت کند در این حوض آب هست؟ ” یعنی مقصود این است که ثابت کند حوض خالی نیست و آنچه در آن دیده می شود آب است.
شاگردان از سؤال مجدد استاد خود ملاصدرا در شگفت شده جواب دادند که با آن صغری و کبری به این نتیجه رسیدیم که در حوض آب نیست، حال نمی توان خلاف قضیه را ثابت کرد و گفت که در این حوض آب هست…
فیلسوف شرق چون همه را ساکت دید سرش را بلند کرد و گفت:
« ولی من با یک وسیله و عاملی قویتر از دلایل شما ثابت می کنم که در این حوض آب وجود دارد ». آنگاه در مقابل چشمان حیرت زده طلاب کف دو دست را به زیر آب حوض فرو برد و چند مشت آب برداشته به سر و صورت آنها پاشید. همگی برای آنکه خیس نشوند از کنار حوض دور شدند. فیلسوف عالیقدر ایران تبسمی بر لب آورد و گفت: «همین احساس شما در خیس شدن بالاتر از دلیل است ….».
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
✴️در محضر معصوم
امام باقر علیه السلام (ع)
از امروز و فردا كردن بپرهيز؛ زيرا آن، دريايى است كه انسان ها در آن، نابود مىشوند.
متن عربی: ابی جعفر علیه السلام
إِيَّاكَ وَ التَّسْوِيفَ؛ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَىٰ.
بحار الأنوار، ج75، ص164
💯ضرب المثل: کار امروز را به فردا نیانداز
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
15.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐸کتاب ترکیبی (استاد تقوی)
مباحث دلنشین درباره امربهمعروف و نهیازمنکر
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
کتاب
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت هفدهم جهالت به من رسید و با همدی
🪴📘📔📕📔📗🪴
قسمت هجدهم از کتاب سیاحت غرب👇🏻
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت هجدهم
رسیدم به باغی که راه از میان آن باغ بود، دیدم چند نفری در کنار حوض نشستند و میوههای گوارا در جلویشان میباشد. تا مرا دیدند احترام نمودند و خواهش کردند که بنشینم و میوه بخورم و گفتند ما در حالی از دنیا خارج شدیم که روزهدار بودیم و این افطاری است که به ما دادهاند و چنان میپنداریم که تو هم از اینها حق داری! چون تو روزهداری را افطار دادهای.
نشستم و از آنها خوردم، تشنگی و هر درد و اَلمی که داشتم رفع شد. پرسیدند: در این راه بر تو چه گذشت؟
گفتم: الحمدالله بدیها که گذشت و با دیدن شما رفع گردید ولکن چند نفر عقب ماندند و سیاهان آنها را نگه داشتند.
جهالت هم چندین بار مرا وسوسه نمود، اما گوش به حرفهایش ندادم و عقب ماند. امید دارم که به من نرسد.
گفتند: این چنین نیست! آنها از ما دست بر نمیدارند و به زبانِ مَکر و دروغ ما را اذیت میکنند و شاید در آینده با ما بجنگند.
گفتم پس ما بدون اسلحه با آنها چه کنیم؟
گفتند: اگر از دارالغرور اسلحه تهیه نموده باشیم، در منازل بعدی به ما خواهد رسید.
پس از ساعتی استراحت همه با هم برخاستیم و رفتیم، راه زیر درختان پر میوه و از کنار نهرهای جاری میگذشت و نسیمِ فضا با روح و ریحان و قلوب مملو از فرح و خوشی بود، انگار که جمال خداوندی تجلی نموده بود، تا اینکه رسیدیم به شهر محبت...
ادامه دارد...
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
آیا می دانید...
یکی از خجالتآورترین زمانها،
وقتی است که از ما میپرسن:
کتاب خوب چی سراغ داری واسه مطالعه؟!📗🤍
و ما جوابی نداریم بدیم..!😕
با کانال کتاب همراه باشیم و مطالعه کنیم
چون با مطالعه است که آدم رشد میکنه!
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡