eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 📸 گزارش تصویری: آیین کتاب در نمایشگاه کتاب دفاع مقدس 📗📗📗📗📗 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
🔻 : ، نویسنده کتاب که اولین اثر چاپ‌شده‌اش به حساب می‌آید معتقد است یک نویسنده نباید هدف اصلی‌اش صرفا چاپ یک کتاب باشد؛ همین که او فکر کند یک نویسنده است و از عهده نوشتن یک داستان برمی‌آید یعنی تمام تلاشش را کرده است. ادامه را اینجا بخوانید 📡 @ketabejamkaran
🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖روز عید، مهدی انگار که التماس ریخت توی نگاهش، رو کرد به بابا و گفت: «می‌خواهم بروم جبهه و شهید بشوم. این عکس را روی حجله‌ام بگذارید.» همه با هم به حرفش خندیدیم. بابا رو ترش کرد و گفت: «تو هنوز چهارده سال بیشتر نداری! هجده سالت که شد، تازه می‌توانی به سربازی بروی. تا آن موقع هم معلوم نیست، شاید جنگ تمام شود. اگر هم تمام نشده بود، تا آن زمان تو کلی عکس دیگر خواهی گرفت.» مهدی جواب داد: «خوب من افتخاری می‌روم! من این عکس را می‌خواهم. همین را بگذارید کنار حجله‌ام! » بابا حسین دیگر با او جروبحث نکرد. نچ‌نچ‌کنان سرش را پایین آورد و چیزی نگفت. 🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123123 @ketabejamkaran
🔆 ماجرای بمباران خیابان آذر شهر قم و شهادت خانواده قربانیان در این بمباران 📣 به چاپ دوم رسید. 🖋 برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 http://ketabejamkaran.ir/123123 @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖اگر خانه بود، حتماً به احترام بابا بلند می‌شد و سلام می‌داد و به من نیم نگاهی می‌کرد که «تو هم بلند شو». لم داده بودم. من هم حرصش را درمی‌آوردم. بااینکه خیلی است و من خیلی او را ، نمی‌دانم چرا همه‌اش می‌خواهم لجش را دربیاورم. گوشۀ لبم را کج کردم و این پا و آن‌پا کردم، ولی بالاخره بلند شدم و گفتم: «سلام بابا! خسته نباشید.» به نقل از رضا قربانیان، برادرِ شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123123 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖مهدی مشغول نقاشی کردن بود. برای مسابقه‌های مختلف طرح می‌کشید و هِی پاک می‌کرد و دوباره می‌کشید. بیشتر اوقات در قم مقام اول تا سوم را می‌آورد. عاشق این بود که عکس شهیدی را به او بدهند، تا از روی آن با سیاه قلم و مداد نقاشی کند. خیلی جایزه برده بود، ولی باز هم بسش نبود! خانم بزرگ که می‌دید، اینقدر دل‌نازک و مهربان و دلسوز است، خیلی دوستش داشت و به قول مامان‌زهرا «عزیزکردۀ خانم بزرگ» صدایش می‌کردیم. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123123 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖پدرم همیشه کارتن‌کارتن دمپایی می‌خرید و بین بچه‌هایی که در پابرهنه روی قبرها راه می‌رفتند، پخش می‌کرد. یا مسافران دم ، مامان‌ زهرا بااینکه وسواس خاصی داشت، ولی همیشه مسافران را یکی دو شب مهمان کرده و از آنها به‌ خوبی پذیرایی می‌کرد. به آن‌ها درراه‌ مانده می‌گفت!باباحسین، ظهر گردن دراز می‌کرد و به پاهای برهنۀ بچه‌ها دقت می‌کرد. فوری خودش را به آن‌ها می‌رساند و به بهانۀ بردن ثواب، به کولشان می‌گرفت. به‌عنوان یکی از این دمپایی‌ها را پایشان کرده و راهی‌شان می‌کرد. مامان به آن‌ها پابرهنه می‌گفت! مامان‌ زهرا می‌گفت: «شاید پول کافی برای خرید دمپایی را نداشته باشند، مواظب باش متوجه نشوند و به آن‌ها برنخورد!» و به آن‌ها فقیر می‌گفت! مامان و بابا به این سه تا گروه حساس بودند و به ما یاد دادند که هر کمکی از دستمان بربیاید، باید برای و در و انجام دهیم. جمله‌شان شد، آویزۀ گوشم! به نقل از فرزند و 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123123 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖پدرم عتیقه‌فروش است و در قیمت‌گذاری و شناخت انگشتر و نگین و ساعت و اسکناس و پول و اشیای قدیمی و جواهرات، استاد. پسرعمه جواد وقتی با بابا به بازار تهران می‌رفت، تعریف می‌کرد که چطور همه پدر را صدا می‌زنند و درمورد اجناس نظر کارشناسی او را می‌پرسند یا می‌خواهند که روی آن‌ها قیمت بگذارد. «حسین‌آقا! یه ساعت از وقتت رو به ما می‌دی!» ، «حاج‌آقا قربانیان تشریف میارین در خدمتتون باشیم؟» و... بابا آن‌قدر و است که به هیچ‌کس نه نمی‌گوید. گاهی از آن‌ها می‌خواهد که اجازه بدهند تا او هم به کارش برسد و جنسی بخرد و بفروشد! ولی دست از سرش برنمی‌دارند. چون همۀ بازاری‌های تهران پدرم را می‌شناسند و نظرش را درمورد جنس‌ها قبول دارند. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123123 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖مهدی قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز می‌خواند. به من هم که تازه دوازده سال داشتم، وضو گرفتن و نماز خواندن را یاد داده بود. همراه هم به مسجد می رفتیم. گروه‌های سرود تشکیل می‌دادیم. پنجشنبه‌ها که در گلزار نماز جماعت برگزار می‌شد، با بچه‌های هم سن‌وسال خودمان گروه‌های سرود تشکیل داده و بعداز نماز جماعت آن را اجرا می‌کردیم. همیشه کاری که فکر می‌کرد، برایم خوب و مفید است، به من یاد می‌داد. نماز خواندن هم یکی از آن‌ها بود. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123123 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
⁠ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖مامان زهرا خیلی خوش لباس و شیک بود و در خیاطی هم زبانزدِ همه. تمام لباس‌هایش، لباس‌های آبجی طاهره و آبجی نیره را خودش می‌دوخت. انگار که از بیرون خریده بودند. خیلی تمیز و مرتب! هروقت به عروسی یا مهمانی‌ای دعوت می‌شدیم، همه منتظر بودند، ببینند که مامان چه چیزی تنِ خود و دخترها کرده است. هروقت دخترهای فامیل به خانۀ ما می‌آمدند، به عشق دیدن لباس‌های دست‌دوز مامان زهرا قایمکی سراغ کمد لباس مامان می‌رفتند. یک بار که دخترهای فامیل در خانۀ ما تنها می‌شوند، طاقت نمی‌آورند و لباس‌های مامان را تن می‌کنند که ناگهان مامان و بقیه وارد خانه می‌شوند. مامان که با این صحنه روبه‌رو شد، نه‌تنها عصبانی و ناراحت نشد، بلکه هرکدام از آن لباس‌ها را به هرکدام که دلشان می خواست، به‌عنوان هدیه و یادگاری می‌دهد. شهیده از شهدای بمباران محله آذر شهر قم 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123123 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran