eitaa logo
کتاب جمکران 📚
9.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
121 فایل
انتشارات کتاب جمکران دریچه‌ای رو به معرفت و آگاهی بزرگترین ناشر آثار مهدوی ناشر برگزیده کشور فروش کتاب و استعلام موجودی 📞02537842131 ارتباط با مدیرکانال 09055990313📱 🧔🏻 @ketabejamkaran_admin ⏰ ۸ الی ۱۵ 🏢قم، خیابان فاطمی، کوچه ۲۸، پلاک ۶
مشاهده در ایتا
دانلود
ا❁﷽❁ا 📙 🖋 📚ماجرای زندگی اولین بانوی پزشک جراح ایرانی، شهیده . او رکورددار جراحی مجروحین در بیمارستان‌های قم در زمان جنگ تحمیلی است که با وجود مسائل و مشکلات برای رسیدن به خواسته و هدف خود می‎ایستد. پنجه طلا عنوانی بود که به همین دلیل به او داده شد. او هیچگاه حرف از نمی‎زند و ادعایی ندارد، اما به گونه‌ای زندگی می‌کند که به جایگاه شهادت رسیده و مدال شهادت را هم از آن خود می‎کند. زندگی این بانوی شهیده الگویی است برای دختران و زنان سرزمین کهن ایران. 🛒https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا❁﷽❁ا 📹ببینید: صحبت‌های دکتر فاضل درباره شهیده اولین بانوی دستیار جراحی در ایران و از نخبگان پزشکی 📙 🖋 🛒https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات. شهیده 📙 🖋 🛒https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات. شهید 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123988 @ketabejamkaran
🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖پروین تمام آن روزها را دوست داشت؛ تمام خنده‌ها و گریه‌هایشان را. آن روزها وقتی ناهید به دانشگاه می‌آ‌‌مد برای تنها دوستش از کشتار مردم می‌گفت و از کودکانی که در آغوش مادرانشان در میدان ژاله شهید شده بودند و جنازه‌هایی که بار کامیون ارتشی کرده بودند و کسی نمی‌دانست کجا دفنشان کرده‌اند. پروین چند باری خودش را رساند به بیمارستان و زخم‌های مجروحان را بخیه زد. او وقتی از پدرش می‌پرسید: «آخه چرا شاه داره با مردم کشور خودش این کار رو می‌کنه؟» پدر سرش را پایین می‌انداخت و با حسرتی عمیق، همان‌طور که به فرش دستباف مادر خیره می‌ماند، جواب می‌داد: «اونا به زائرای امام رضا رحم نکردن، می‌خوان به مردم کوچه و بازار رحم کنن.» 🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات. شهیده 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123988 @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖دستش را برد ز یر چانه مجروح و صورتش را چرخاند سمت خودش. با صدای آرامی پرسید: «کِی بهت مسکن زدن؟» مجروح که از شدت درد دندان‌هایش را به‌هم قفل کرده بود، سرش را تکان داد. نمی‌دانست. پروین عصبانی شد. نام بیمار را در دفترش نوشت. به بخش پرستاری رفت و از سرپرستار خواست تا نام پرستاران شیفت قبل را به او بدهد. سرپرستار ترسیده بود. می‌دانست باز اتفاقی افتاده است و این بار هم خا نم دکتر از خطای هیچ‌کس نخواهد گذشت. با خودش فکر کرد شاید بازهم مورچه‌ها دردسرساز شده‌اند؛ درست مثل دو هفته پیش که خانم دکتر موقع ویزیت بیماری، متوجه مورچه‌هایی شده بود که دور زخم مجروحی جمع شده بودند. همان روز هم کلی سروصدا راه انداخت. به‌خاطرش پرستار اخراج شد و خودش هم از طرف مدیریت توبیخ شده بود. 🔰شهدا را یاد کنیم، حتی با ذکر یک صلوات. شهیده 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖هنوز چند قدمی از میز خدمت دور نشده بود که پرستار صدایش زد. _ خانم دکتر ناصحی یه لحظه... پروین برگشت. نگاهی به او انداخت. دختر جوان مقنعه سفیدش را تکاند تا خورده‌های بیسکویت از روی آن بریزد. چند قدم نزدیک‌تر آمد و برگه‌ای به او داد و از کودکی گفت که پایش رفته روی مین و آسیب دیده است. _ میگن زنده موندنش معجزه بوده. پروین برگه را گرفت. بااینکه در تمام این سال‌های جنگ، کارش جراحی بود، اما کودکان جنگ‌زده قلبش را می‌آزرد. نگاهی به مشخصات کودک انداخت. هنوز نُه سالش نشده بود.. شهیده 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖مادر را مانند همه دیگری که در تهران به دیدنشان می‌رفت، دوست داشت. تصمیم داشت هر دو هفته یک بار به دیدنش برود. همین کار را هم کرد. هر دو از دیدن یکدیگر خوشحال می‌شدند. بعد هم باهم از گذشته و زمان قدیم صحبت می‌کردند. پروین از مادرش می‌گفت؛ از سرسبزی کیلان و زیبایی بی‌حد آنجا، از سکوت کوهستانی‌اش، از و مردمی که از نان شبشان می‌زدند تا ظهر و به (ع) ناهار بدهند. او از مادرش حرف می‌زد و تلفن‌های پی‌درپی‌اش برای رفتن به آمریکا. بارها به مادر شهید گفته بود: «اگر همه بخوان برن که می‌افته دست اجنبی». شهیده 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖وارد اتاق عمل شد. روی تخت، کودکی خوابیده بود که سروصورتش زخمی بود. هر دو پایش پر بود از ترکش. گوشت پاها رفته بود. پروین نگاهی به صورت معصوم دخترک انداخت. دلش سوخت. از پرستاری که آنجا بود، خواست تا شان را که بالاتنه کودک با آن پوشانده بود، به‌آرامی کنار بزند. پرستار دلش به این کار راضی نبود؛ چون دیدن دوباره بدن نیمه‌سوخته کودک، حالش را بد می‌کرد، اما چاره‌ای هم نداشت. در اتاق عمل، هرچه دکتر جراح می‌گفت، باید انجام می‌داد. شان را کنار زد. گوشت انگشتان و ساعد کودک، سوخته بود. پروین با دیدنش دلش لرزید. با خودش گفت: «جنگ به بچه‌ها چه ربطی داره؟» شهیده 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران: @ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖زن چند بار پرسید: «واقعاً خودتانید؟» پروین از لهجه زن خوشش آمد. گذاشت زن از خودش بگوید. از دختری که خداوند او را بعد از ده‌ها بار زیارت رفتن به آن‌ها داده و حالا یکی از پاهایش با ترکش مین مجروح شده بود. - با بچه‌ها بازی می‌کرد که صدای جیغ آمد. همه‌مان رفتیم کوه. چندتا بچه افتاده بودن روی زمین. خدا بِشِمان رحم کرد. مارالَم وایستاده بود دور. و حالا او را به تشخیص پزشکان به تهران آورده بودند و وقتی پرس‌وجو کرده بود، فهمیده بود بهترینشان دکتر ناصحی است که آخر هفته به تهران برمی‌گردد. پروین از آن‌ها خواست بمانند و چند جراح دیگر را معرفی کرد، اما مادر اصرار داشت دست‌های او اسباب شفای پاهای دخترکش شود. پروین به مادر مارال گفت که تا دو روز دیگر قم می‌ماند. تلفن را داد دست پرستار... شهیده 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖پروین همان روزهایی عاشق طبابت شد که رستم رفت تا برای سهرابش نوشدارو بیاورد، اما دیر رسید. او مطمئن بود که روزی نوشدارویی برای پایش پیدا خواهد کرد. با بچه‌ها خواهد دوید و دیگر مجبور نخواهد بود یک گوشه بایستد و آن‌ها را تماشا کند. شاید همین شد که در کتاب‌ها به دنبال درمان دردش می‌گشت و رفته رفته خواندن را به خوبی آموخت. بااینکه شش سال بیشتر نداشت، دست دختر عمه‌هایش را می‌گرفت و به مدرسه می‌رفت. او داخل کلاس، پشت نیمکت بلندی می‌نشست تا درسشان تمام شود. کلمات را خوب می‌فهمید و به خاطر می‌سپرد، اما آنکه باعث شد بتواند بخواند، پدرش بود. شهیده 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا 🔰، حتی با ذکر یک صلوات. 🌹شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آن‌ها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می‌کنند! 📖همه می‌دانستند در حین عمل باید جواب سؤالات را بدهند؛ وگرنه امتحان سخت‌تری از آن‌ها می‌گرفت. با صدای پای ، همه به احترامش برگشتند. او مثل همیشه نبود. به کسی لبخند نزد و بدون توجه به شادی دانشجویان از دیدنش، وارد اتاق عمل شد. پیرزن هنوز بیهوش نشده بود. اخمی کرد و گفت: «چرا ایشون هنوز هشیار هستن؟» که مرد جوانی بود سرش را پایین انداخت. _ ایشون می‌خواستن قبل عمل شما رو ببینن و مطمئن بشن شما عملشون می‌کنید. پیرزن با دیدن خانم دکتر لبخندی زد و اجازه داد بیهوشش کنند. نفس عمیقی کشید، کارش را شروع کرد و هر مرحله را برای رزیدنت‌های جراحی توضیح داد. او با خودش عهد کرده بود تمام غم‌هایش را پشت در بگذارد تا دستانش در هنگام نلرزد. شهیده 📙 🖋 برای خرید کتاب کلیک کنید👇 https://ketabejamkaran.ir/123988 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran