eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
84 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب کتاب «مجموعه رمان خانه عنکبوت ۲؛ سکوی پنهان» داستانِ یکی از پیچیده‌ترین مأموریت‌های سا
📌 (۱) تمام تحلیل‌ها بدون استثنا حکایت از آن داشتند که تلاش‌های دیپلماتیک با وجود فشردگی و سنگینی، هیچ نتیجه‌ای در بر نخواهند داشت و اسرائیل مصمّم به اجاره‌ی سکّوی حفّاری است. برخی اخبار نیز حاکی از آن بود که اجاره‌ی سکّوی حفّاری صورت گرفته است. چند هفته گذشت و هیچکس از مکان سکّوی حفّاری اطلاعی در دست نداشت. مصری‌ها در تحرک گسترده و سنگین خود، گستره‌ی وسیعی از دریاها و بندرهای دنیا را پوشش دادند و اطلاعاتی را به دست آوردند. همه‌ی این اطلاعات یک مطلب را تأیید می‌کردند: "سکّوی حفّاری اکنون وجود خارجی دارد و اسرائیل آن را اجاره کرده است." اما اکنون این سکّو کجا است؟ رویدادها با شتاب فراوان پشت سر هم روی می‌داد و دیگر هیچ نیرویی روی زمین یافت نمی‌شد که بتواند مانع آن شود. 📌 برشی از کتاب (۲) شکی نبود اوضاع به سرعت به نقطه بحرانی نزدیک می‌شد و ضرب آهنگ حادثه‌ها هر لحظه تندتر. هر اقدامی - هر چند هم کوچک - اثر و معنای خاص خود را خواهد گذاشت. "نديم هاشم" هم به خوبی می‌دانست اکنون در چه شرایطی به سر می‌برد. در آن لحظه‌های بسیار شگفت، آن وقتی که کلمات معانی خود را از دست می‌دهند و قهرمانی و شجاعت و پایداری و دلیری، حالتی می‌شود که انسان در آن از خودش جدا می‌شود تا با واقعیت جدیدی پیوند بخورد که حوادث بر او تحمیل کرده است، در آن لحظه‌ها یک راه بیشتر فرا روی انسان نمی‌ماند و آن اینکه با ثبات و استوار با حادثه روبه رو شود. سخنان افسر امنیت در فرودگاه اورلی بسیار محترمانه بود، اما همانند گلوله سرکش از میان لبانش خارج شد. وقتی او از ندیم خواست چمدان‌ها را باز کند، مطمئن شد که حصار امنیتی ایجاد شده برای او در فرودگاه دچار اشتباه شده و او اکنون شناسایی شده است. ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
این اثر در راستای رمزگشایی از این سؤالات است که آیا به هرکس که ادعای عاشقی کرد باید اعتماد کرد؟!! تفاوت عشّاق واقعی و مدعیان عشق چیست؟!! از کجا بفهمیم کسی که ادعای عشق می کند، صادق است یا بازیگر؟!! و ... ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب این اثر در راستای رمزگشایی از این سؤالات است که آیا به هرکس که ادعای عاشقی کرد باید اع
📌 (۱) اگر از کسی شنیدید که گفت: "میخواهم عشقم را به تو اثبات کنم." بدانید عاشق نیست... زیرا صدق عشق نیاز به اثبات ندارد؛ بلکه سلامت عشق را باید ثابت کرد. 📌 برشی از کتاب (۲) عاشق دروغین، با گفتن جمله هایی مانند: دیدی خانواده ات را به من ترجیح دادی، دیدی حرف فلانی را به حرف من ترجیح می دهی، دیدی همه چیز از من برایت مهم تر است و... خواسته هایش را به طرف مقابل تحمیل می کند و او را مجبور می سازد برای اینکه ثابت کند که کسی یا چیزی را به او ترجیح نداده است، در برابر خواسته هایش تسلیم شود. 📌 برشی از کتاب (۳) اگر تنها دلیل ماندنت در یک دلدادگی، ترس از عدم تحمل در خماری جدایی است، بدان که این عشق محکوم به شکست است؛ به زودی... قهراً... جبراً... ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
برای اسمِ "حسن" حق نوشته غربـت را چه عسکری بشــود یا کـه مجتبی باشد شهادت ع 🏴
"پنجره ‌های در به ‌در"، داستانی است عاشقانه و پرهیجان درباره دختر دانشمندی به ‌نام آرسینه. او بی ‌خبر از همه ‌جا، دارد به یک اندیشمند صهیونیست کمک می‌ کند تا پروژه جهانی ‌سازی اندیشه ‌های خطرناک صهیونیسم را پی بگیرد. اما در همین حال و هوا، سروکله‌ روزنامه ‌نگاری به‌ نام بنیامین پیدا می ‌شود که مسیر زندگی‌ آرسینه را تغییر می ‌دهد؛ این تغییر خطرهایی برای او به ‌وجود می ‌آورد تا آن ‌جا که… این ، با تحلیل اندیشه ‌ها و آرمان ‌های ، به وجه مشترک ادیان الهی می ‌رسد که هر یک از پنجره اعتقاد خویش، موعود جهان را می ‌طلبند. اما صهیونیسم، با انحراف از فرمان الهی، در پی ساخت دست‌ ساز خویش است… ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب "پنجره ‌های در به ‌در"، داستانی است عاشقانه و پرهیجان درباره دختر دانشمندی به ‌نام آرس
📌 (۱) او چگونه حرف دلش را بگوید؟ یعنی امشب هم این فرصت فراهم نخواهد شد تا پیشنهاد دور از ذهن آرسینه را به زبان بیاورد؟! پیرمرد مکثی کرد و در میان سکوت مرموز خود، برای لحظه ای چهره ی زیبای آرسینه را بعد از شنیدن پیشنهاد غیر منتظره ی خود تصور کرد. بی شک کلافه می شد. دچار شوکی ناگهانی! یا شاید هم اشک در چشمانش حلقه می زد و با بغض می گفت: باور نمی کنم در همه ی این سال ها چنین فکری در ذهن داشته اید! 📌 برشی از کتاب (۲) به چشم های متفکر باغبان خیره شد. با مکثی کوتاه به او لبخند زد: ادوارد! اگر از تو بخواهم کاری برای من انجام دهی، کمکم می کنی؟! البته نمی خواهم موقعیت تو را در این خانه به خطر بیندازم. اما کاری که از تو می خواهم، باید کاملا محرمانه انجام شود. حتی بدون اطلاع پروفسور! ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈• _ خواب دیدم تمام مردم دنیا، همه با لباس های خواب راه راه یک شکل ایستادن توی کوچه‌ها و خیابان ها و دارند آسمون را تماشا می‌کنن! از آسمون بارون شدیدی می بارید ولی هیچ کس از این بارون خیس نمی شد. همه خشک بودن. انگار نه انگار که بارون می بارید! همه مثل مجسمه خشک شون زده بود و داشتند به یک نقطه خاص توی آسمون نگاه می کردن. هیچ کس تکون نمی‌خورد. من کنجکاو سرم را بالا کردم طرف آسمون و با تعجب به اون چیزی که اونها تماشا می کردند نگاه کردم. صدای رعدی بلند می شود. توماس و جاستین هر دو به طرف پنجره برمی‌گردند.‌ جاستین سری تکان می دهد. - چقدر عجیب! توماس میان درد ادامه می‌دهد. _ کنجکاو سرم را بلند کردم تا ببینم چه چیزی توی آسمون هست که تمام مردم دنیا دارند نگاهش می کنند. جاستین می پرسد: _ اون رو دیدی؟ توماس سری تکان میدهد. _ چه بود بالای ابرها؟ _ مسیح نشسته بود روی یک کاناپه قدیمی و داشت به کاریکاتور محمد در روزنامه‌ نگاه می‌کرد و اشک می‌ریخت. 🍃🌸 بخشی از کتاب @ketabekhoobam
«هدیه ولنتاین» در قالب مجموعه داستان، با زبان ساده و دور از اغراق، مخاطب را با خود همراه می‌کند و ذهن خواننده را با جریان داستان‌هایش همچون موجی آرام حرکت می‌‌دهد. این کتاب با داستان‌های کوتاه، نکات مثبتی را به ما یادآوری می‌کند. درواقع نویسنده سعی دارد علاوه بر لذت مطالعه و ثبت نکته‌ای مثبت، شخصیت‌ها را در ذهن‌مان ماندگار کند.. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب «هدیه ولنتاین» در قالب مجموعه داستان، با زبان ساده و دور از اغراق، مخاطب را با خود همر
📌 (۱) قفل در باز شد. بابا با سرعت به طرف صدف آمد. گوشی را به گوشش چسباند. صدایی شنید که می گفت:« صدف جان!... الو صدف! اون موقع چرا یه دفعه رفتی؟» یکدفعه انگار کسی در درونش آتش روشن کرده باشد، تمام بدنش گر گرفت. گونه هاش سرخ شد. خواست گوشی را بگیرد که بابا دستش را کنار زد. قلبش به شدت می تپید. نمی دانست باید چه بگوید. _ میشه لطفا توضیح بدی که این آقا پسر مهربون کی بودن؟! سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. بابا با گوشی به صورتش زد و داد کشید:« با توام! به جای اینکه فقط مثل آدمای بی گناه سرامیکا رو بشمری، جواب بده!» دندان هایش را روی هم فشار می داد. صدف سرش را بلند کرد و گفت:« اشتباه قضاوت میکنین؛ داداش دوستم بود. بعضی وقتا موبایلشو می گیره بازی میکنه باهاش.» بابا نگاهی به صفحه ی گوشی انداخت؛ چیزی را از روی آن خواند و گفت:« داداش مینا، درسته؟» صدف لبخند زد و گفت:« آره، مینا.» خیالش راحت شد؛ خوشحال بود که شماره را به اسم یکی از همکلاسی هاش ذخیره کرده بود. بابا دست صدف را گرفت و دنبال خودش کشید. او را از آشپزخانه بیرون برد و روی مبل نشاندش. گفت:« داداش دوستت بود که سه ساعت داشت قربون صدقه ات می رفت؟ می گفت چرا وسط چت یه دفعه غیبت زد؟!»... 📌 برشی از کتاب (۲) آرام می گویم:« یادته دو هفته پیش گفتی بچه ها چقدر بهت اصرار کردن که بری؟ یادته زنگ زدی به من و با چه افتخاری گفتی که نرفتی باهاشون؟ گفتی بطری ها رو بردی تو دستشویی و همه رو خالی کردی. یادته...» به وضوح دست و پا می زنم. نمی توانم باور کنم. دست هایت را روی میز می گذاری و سرت را به من نزدیک می کنی. سیگارت همین طور برای خودش می سوزد. می گویی:« آره یادمه. اون موقع می تونستم، اما الان نه. دیگه نمی تونم..» عقب می روی. لحن صدایت را عوض می کنی و کمی بلندتر می گویی:« دیشب خیلی ها رو اونجا دیدم، از بچه های قدیمی...» _ دخترا؟ سرت را به علامت تایید تکان می دهی و به سیگار پک می زنی. می دانم که برای چه این حرف ها را می زنی. می خواهی اتمام حجت کنی. اما من چه کنم در این دو راهی، که یک سر آن تو هستی و محبتی که هر لحظه زیادتر می شود، و سر دیگر آن، خدایی است که مدت ها ادعا کردم دوستش دارم. یک سیگار دیگر می گیرانی و نگاهم می کنی. می پرسم:« پس حکمت این آشنایی چه بود؟» شانه بالا می اندازی و زیر لب می گویی:« نمی دونم.» چقدر بی رحم شده ای. انگار اصراری برای با هم بودن مان نداری. هرچند، خیالم از بابت تو راحت می شود. تا پیش از این، اگر هم به جدایی فکر می کردم، دلم نمی آمد دلت را نادیده بگیرم و امروز این تو هستی که من را نمی بینی. ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا