eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼اگه از کتاب امیرتتلو تعجب کردین اینم ببینید تا خزان شین:) 👆اینا دارن برا ما فرهنگ سازی میکنن زنگ خطر 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
#قدّیس ✍...عمرو گفت:" چه می گویی عبدالله؟؟ مسجد خانه ی خداست و ریختن خون آنها در چنین جای مقدسی ج
🔺عمرو بن‌ بکر تمیمی، قدی بلند و جثه ای لاغر داشت. ریش بلندش جوگندمی مایل به سفید بود. چهره ی آفتاب سوخته اش را ریش انبوهی پوشانده بود. هوای مصر تفاوت چندانی با هوای مکه نداشت؛ هوا گرم بود و او بر روی دشداشه بلند عربی اش، چیزی نپوشیده بود؛ حتی عمامه اش را هم برداشته بود تا جلب توجه نکند. هرچند در شهر عرب های زیادی رفت و آمد می کردند، اما در این سالها مردم مصر ، برای عرب ها به عنوان حاکمان جدید ، احترام خاصی قائل بودند. 🔻عمرو دو روز مانده بود به ماه مبارک رمضان وارد شهر شده بود. خانه ی کوچکی در نزدیکی مسجد جامع، اجاره کرده بود و حالا به سوی بازار می رفت تا برای افطاری اش غذایی تهیه کند. او هرشب به مسجد می رفت، نمازش را به امامت عمروعاص‌ می خواند و انتظار می کشید تا سب ۱۹ماه مبارک رمضان برسد. در این مدت بارها نقشه ی قتل عمروعاص‌ را در ذهنش مرور کرده بود. دوستانی یافته بود که برای او به‌عنوان تاجر عرب و قاری قرآن احترام زیادی قائل بودند. عمرو از پیرزن دست فروش ، دو قرص نان خرید و به خانه اش بازگشت.. 🕌 پیش از آنکه صدای موءذن را از مناره ی مسجد بشنود، وضو گرفت..روی ایوان خانه رو به قبله نشست . چشم هایش را بست و شروع کرد به خواندن قرآن. عمدا" آیاتی را می خواند که حاوی مضامین جهاد بود. 📣 با شنیدن صدای اذان به مسجد رفت. عمروعاص را که دید در محراب آماده ی اقامه ی نماز است. فکر کرد این آخرین نماز مغرب اوست.. وقتی هنگام نمازصبح، تیغه ی شمشیر بر فرق سرش فرود آید، بی درنگ راهی جهنم خواهد شد و خداوند او را که کشنده ی یک کافر است ، اجری عظیم خواهد داد. بعد از نماز ،در کنار سایرین به محراب نزدیک شد تا به امام و حاکم مصر دست بدهد. ♦️ او را کمی بیمار یافت‌.لبخندی خشک بر لب داشت‌.عمرو دست های او را فشرد؛ دستهایش گرم بود و چشمهایش خسته و خواب آلود. فکر کرد ، ساعتی دیگر این چشم ها ، به خون سر آغشته خواهد شد. 🍪🥛 شب، بعد از افطار شمشیر را برداشت و آن را از غلاف بیرون کشید. فبضه اش را محکم در مشت فشرد و با نوک انگشت ، تیزی لبه اش را آزمود تا مطمئن شود هنوز تیز است و کاری! 🗡 از جا برخاست ، وسط اتاق ایستاد ، تصور کرد که در مسجد است و عمروعاص‌ به سجده رفته است؛ شمشیر را تا بالای سرش بلند کرد و با قدرت آن را فرود آورد. ⬆️ اگر با چنین قدرتی ضربه را فرود می آورد، همان‌یک ضربه کافی بود تا عمروعاص‌ از وسط دو نیم شود. شمشیر را در غلاف گذاشت. از اتاق بیرون آمد. اسب سیاه و تنومندش را در گوشه ی حیاط به تیرکی بسته بود. 🌿🌿 مقداری علوفه جلوی اسب ریخت..همانطور که اسب مشغول خوردن بود، زین را به پشت او گذاشت و بندهای چرمی اش را بست . سحرگاه، بعد از به قتل رساندن عمروعاص‌، باید شهر را به سرعت ترک می کرد.. 🌙 به آسمان نگاه کرد..ماه شب ۱۹ رمضان، می درخشید... ادامه دارد... 🎚۱۵۴ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
ادامه دارد...
سلام بر اهالی مهربان .... ❄️🌨❄️ طبق معمول جمعه‌ها با ادامه‌ی کتاب در خدمتتون هستیم. سپاس از همراهی تون 🌨❄️🌨
13.mp3
7.3M
🎙عنوان : اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا ✍اثر : مرحوم محمد آیتی 📼 قسمت سیزدهم 🎧📘 @ketabkhanehmodafean
14.mp3
7.36M
🎙عنوان : اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا ✍اثر : مرحوم محمد آیتی 📼 قسمت چهاردهم 🎧📘 @ketabkhanehmodafean
15.mp3
7.31M
🎙عنوان : اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا ✍اثر : مرحوم محمد آیتی 📼 قسمت پانزدهم 🎧📘 @ketabkhanehmodafean
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎓 🎒ــــلاس درس مهدویت 💠 شناخت امام مهدی"عج" از دوران تا جهانی: ⬅️ 🌍زمینه های ظهور 🔰علائم ظهور: ✍...قیام و انقلاب جهانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نشانه‌هایی دارد. دانستن این علائم، آثار مهمّی در پی خواهد داشت. از آنجا که این نشانه‌ها نوید بخش فرج مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است، وقوع هر یک از آنها نور امید را در دل‌های منتظران، پر فروغ تر خواهد کرد و برای معاندان و منحرفان مایه تذکّر و هشدار خواهد بود تا از بدی و تباهی دست بردارند همچنان که منتظران را برای درک ظهور و کسب قابلیت همراهی و حضور در کنار معصوم علیه السلام مهیاتر خواهد کرد. ↙️ علاوه بر اینکه آگاهی از اتفاقاتی که در آینده رخ خواهد داد می‌تواند ما را در برنامه ریزی مناسب برای مواجهه بهتر با آنها یاری دهد، همانگونه که این علائم معیار خوبی برای تشخیص مدّعیان دروغین مهدویت است بنابراین اگر کسی ادّعای مهدویت کرد ولی قیام او همراه با این علائم نبود به سادگی می‌توان به دروغگو بودن او پی برد. 📚در روایات پیشوایان معصوم علیه السلام علائم فراوانی برای ظهور ذکر شده است که بعضی از آنها پدیده‌های طبیعی و عادی و بعضی غیر عادّی و معجزه آسا هستند. 🔹ما از میان این علائم ابتدا آنهایی را که در منابع معتبر بیشتر به صورت برجسته ذکر شده بیان می‌کنیم و در پایان تعدادی از علائم دیگر را به اختصار برمی شمریم. ♻️امام صادق علیه السلام در روایتی فرمود: 👈«[قیام] قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف پنج نشانه دارد: خروج سفیانی، یمانی، ندای آسمانی، کشته شدن نفس زکیه و خسف بیداء. » [۱] ⬆️ اکنون با توجه به این روایت، علائم پنجگانه یاد شده را که در روایات متعدد تکرار شده است توضیح می‌دهیم گرچه تمام جزئیات حوادث مربوط به آنها برای ما روشن نیست. 🔗ادامه_دارد.. ✍..پی نوشتها: 📂[۱].الغیبة نعمانی، باب ۱۴، ح ۹، ص ۲۶۱.! 📚کتاب نگین آفرینش/جلد(1)..! 🔗ادامه_دارد.. "عج" ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
#قدّیس 🔺عمرو بن‌ بکر تمیمی، قدی بلند و جثه ای لاغر داشت. ریش بلندش جوگندمی مایل به سفید بود. چهره
🕌 صدای اذان صبح را که شنید، به نماز ایستاد. نمازش را با تعجیل به پایان رساند..عمامه ی سیاهی روی سرش گذاشت ، غلاف شمشیر را به کمربند پهن چرمی اش بست و عبای قهوه ای رنگ را روی شانه اش انداخت.. سوار اسب شد و به سوی مسجد تاخت.. 🐎 جلوی در مسجد افسار را به تیرکی بست و با عجله وارد مسجد شد. نمازگزاران ایستاده بودند. عمروعاص در محراب، سوره ی اخلاص را می خواند، نمی دانست رکعت اول نماز است یا دوم؛! فرق چندانی هم نداشت، در اولین سجده باید کار را تمام می کرد. 🔰 پشت آخرین نفر در صف آخر ایستاد . قبضه ی شمشیر را محکم فشرد تا کمی از هراسی که به دلش نشسته بود ، کاسته شود.. نمازگزاران در رکوع بودند که شمشیر را از غلاف بیرون کشید و در دل لاحول ولاقوه الابالله گفت و وقتی نمازگزاران به سجده رفتند، با گام های بلند به طرف محراب حرکت کرد.. و زمانی شمشیرش را فرود آورد که عمروعاص در حال برخاستن از سجده بود.. ⭕️ فریاد دلخراش او فضای مسجد را پر کرد. عمرو شمشیر را رها کرد و با سرعت به طرف در مسجد دوید. انگار صدای همهمه ای را که پشت سرش بلند شده بود نشنید. ۴مرد را که به طرفش می دویدند را ندید. از مسجد خارج شد و به طرف اسبش دوید، اما هنوز دستش به افسار اسب نرسیده بود که دست هایی او را از پشت گرفتند.. مقاومت فایده ای نداشت‌.. خود را اسیری یافت که باید مشت و لگد های مهاجمین خشمگین را تحمل می کرد. 🔺🔻🔺🔻 عمرو سرش را بلند نکرد تا به چشم های عمروعاص نگاه کند و او را ببیند که غضبناک به او خیره شده بود. عمروعاص همان سوال قبلی را با خشم بیشتری تکرار کرد: _ اقرار کن و بگو چرا دوست ما سعید بن ساعد را کشتی؟ چه خصومتی با او داشتی مرد تمیمی؟" عمرو سرش را بلند کرد، به چشم های عمروعاص نگاه کرد و گفت:" من قصد کشتن دوست تو را نداشتم..گویا عمرش به حیات نبود." ادامه دارد... 🎚۱۵۵ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 • نمی‌خواستم ناراحتش کنم، بعدا دیدم چقد از حرفم دلش شکسته... 💔 • همون لحظه فکر می‌کردم این بهترین کاره، اما بعدا پشیمون شدم ⛅️ • می‌دونم بخاطر رفتار من، خیلی سختی کشید و چیزی نگفت... 🌙 یه وقتایی ☔️ خواسته یا حتی ناخواسته، باعث میشیم به کسی آزاری برسه، یا دل کسی بشکنه، 🍃 یا حقی از کسی ضایع بشه... امام سجاد (علیه السلام ) همیشه اینطور دعا می‌کردند که: یعنی خدای مهربونم 🍁 هر بنده‌ای که از طرف من بهش آسیبی رسیده، یا از طرف من حقی ازش ضایع شده قلب او رو از من راضی کن و کمک کن حقش به طور کامل ادا بشه . . . 💚💜 🌸 اللهم أَرْضِهِ عَنّی مِنْ وُجْدِکَ، وَ أَوْفِهِ حَقّهُ مِن عِندِک 📗 صحیفه سجادیه. دعای سی و نه. در طلب آمرزش و رحمت ┅─🍃🌸🍃─┅ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14891-fa-harfahei-az-jansa-noor.pdf
1.75M
بازخوانی بیانات امام خامنه ای درباره ی قرآن کریم 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 یک دقیقه‌ کلیپ هیجانی👆 📗 کتاب "دَکَل"👇 گفتگوی بین یک روحانی و دانش‌آموزان دبیرستانی است که در قالب زیبا با محوریّت به تصویر کشیده شده است. 👈 مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به جوانان و یادگیری تکنیک‌های دفاع از انقلاب بسیار مفید است.☺️ 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
👆انتشار بمناسبت سالروز زلزله‌ی بم
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
#قدّیس 🕌 صدای اذان صبح را که شنید، به نماز ایستاد. نمازش را با تعجیل به پایان رساند..عمامه ی سیاهی
💢⭕️💢 عمروعاص سرفه ای کرد و گفت:" مردک! او را دو شقه کرده ای و می گویی قصد کشتنش را نداشته ای؟!" عمرو با خونسردی جواب داد:" قرار بود شما را دو شقه کنم." عمروعاص با تعجب پرسید:" مرا؟! تو قصد کشتن مرا داشتی؟" سپس گردنش را راست کرد و افزود:" چرا؟ حرف بزن مردک❗️تو کیستی و از سوی چه کسی ماموریت داشتی تا مرا به قتل برسانی؟" عمرو پاسخ داد:" از طرف خدا؛ همان خدایی که کشتن ظالمان را حلال داشته است. " 👿 عمروعاص ‌که رگه های خشم در صورت و چشم هایش نقش بسته بود ، گفت:" مردک❗️خدایی را به رخ من می کشی که من ریشم را در راه او سفید کرده ام؟! تو از خدا چه می دانی که بنده ی مومن او را با دهان روزه، آن هم در محراب عبادت به قتل رسانده ای؟" عمرو پاسخ داد:" او اگر بی گناه باشد، جایش در بهشت است‌. نیت من کشتن تو بود که باعث تفرقه در بین مسلمین و نابودی دین خدایی." ♨️ عمروعاص فریاد کشید:" خفه شو مردک جنایت کار❗️ بگو از چه کسی دستور داشتی تا مرا بکشی❓ عمرو سکوت کرد و سرش را به زیر انداخت...صدای عمروعاص‌ او را به خود آورد:" _ آیا از کوفه آمده ای؟ از طرف علی ماموریت داشتی تا مرا بکشی؟ حرف بزن پیش از اینکه سرت را از بدن بی قواره ات جدا کنم!" ♨️ عمرو باز هم سخنی نگفت، فقط خیره به عمروعاص نگاه کرد که صورتش سرخ شده بود‌..عمروعاص از جا برخاست، دست به قبضه ی شمشیرش برد ، قدمی جلوتر آمد، به سرفه افتاد ؛ پیرمردی که در کنار تخت او ایستاده بود، جلوآمد و کتف های او را گرفت. عمروعاص که از شدت سرفه، بدنش خم شده بود؛ سرش را بلند کرد و نفس عمیقی کشید. پیرمرد گفت:" قربان خودتان را ناراحت نکنید. خواست خدا بود که این بیماری بر شما عارض شد و به مسجد نرفتید. باید خدا را شکر کنیم و صدقه بدهیم." ⭕️💢⭕️ عمروعاص به عمرو اشاره کرد و گفت:" این مردک را از اینجا ببرید. ۲۴ساعت فرصت بدهید تا حرف بزند که کیست و از سوی چه کسی ماموریت داشته. اگر حرف نزد، با شمشیر خودش ، از وسط دو شقه اش کنید و جنازه اش را جلوی سگ ها بیندازید." نگهبان ها عمرو را با خود بردند..عمروعاص روی تخت نشست و رو به پیرمرد گفت:" قصد داشتم صبح به مسجد بروم. خداوند به اندکی تب و سرفه ماموریت داد تا مانع رفتتم شوند. الحق که خداوند حافظ و دوستدار ماست.. سپس پوزخندی زد و سرش را تکان داد. ادامه دارد... 🎚۱۵۶ @ketabkhanehmodafean