eitaa logo
🏴کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت🏴
1.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ از روزی که چشم زمین، به دیدارت روشن شد؛ تا روزی که چشمان ما به هیبت حیدری‌ات روشن می‌شود ؛ فقط یک قدم فاصله بود، اما هزار سال طول کشید.... ★ | اَفضَلُ العِبادَةِ ؛ اِنتِظارُ الفَرَج | یادمان رفت، بالاترین عبادت؛ دویدن برای تو بود؛ در گوشه‌ی سجاده‌هایمان، کور شدیم ! #یامهدی_ادرکنا 📕 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ❤️ ما ۶ سینا با مرد ترسیده ای روبرو شد که نمی توانست اعتماد کند. قرارشان را شب در کافه ای دورتر از موسسه گذاشته بودند. ت.م که خبر داد مرد سفید است، سینا وارد کافه شد. صندلی را که عقب کشید تا بنشیند مرد تازه از دنیای خودش بیرون آمد : - دیر کردید؟ سینا گفت: - شما یه ربع زودتر اومدید! مرد عجله داشت برای گفتن حرفش، شاید هم ترسیده بود که دستانش را مقابل دهانش در هم قفل کرد و گفت: - از موسسه میام بیرون. همین فردا استعفا میدم! نمی مونم! سینا متناسب با حال مرد حرف زد: - بیرون بیایید وجدانتون هم راحت میشه! مرد از تکه سینا جاخورد! پشیمان بود از این که تا به حال چشم بسته کارمندشان بوده: - بمونم هم کاری از دستم بر نمیاد! اونا یه تیمن! مدام از خارج وجه واریزی داریم، حتی از آمریکا! می فهمید؟من می دونم پول هایی که واریز میشه از کجاست! اما توی موسسه دکتر میاریم برای سقط جنین! می فهمید یعنی چی؟ یعنی وقتی برای زن و دختر مردم این طور بی رحمانه برخورد می کنند و بیچارش می کنند برای من که دیگه هیچی! قلب سینا از حرف مرد به درد آمد: -دکتر! تو که گفتی.... مرد نگذاشت سینا حرفش را تمام کند و عصبی دستانش را روی میز کوبید و نالید: - من خودم تازه دارم اینا رو متوجه می شم!می فهمی..... تازه دارم متوجه می شم. تا حالا سرم توی آخور خودم بود.اما.... من نمی مونم. یه روزم نمی مونم.سینا غرید: - شما خودت هم با اینا بودی.مشارکت در جرم به پات نوشته میشه! مرد چشم ریز کرد و خم شد سمت سینا و گفت: - از کجا معلوم که با شما همکاری کنم، باز هم به همین جرم دستگیر نشم! سینا آرام بلند شد و کنار گوش مرد زمزمه کرد: - همکاری کنی هیچ مشکلی برات پیش نمیاد! تا فردا! یا علی! مرد با شنیدن یا علی چیزی درونش تکان خورد. به رفتن سینا نگاه کرد و زیر لب زمزمه کرد: یا علی طلسم شده بود و این کلمه طلسمش را باطل کرد انگار! به حماقت خودش لعن فرستاد. رابطه های خارج از حد معمول و سوء استفاده ها را می دیده و نمیدیده که کار موسسه در چه راستایی است و رفت و آمد زن ها، یک جریان است. ادامه دارد ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎓 🎒ــــلاس درس مهدویت 💠 شناخت امام مهدی"عج" از دوران تا جهانی: ⬅️ 🔹حکومت امام مهدی(عج) ✍..پس از کنار رفتن ابرهای تیره و تار، خورشید جهان افروز رخ می‌نماید و چشمان منتظرِ دشت و دمن را روشنی می‌بخشد. آری، پس از مبارزه ای فراگیر با فساد و تباهی و نامردمی، نوبت به استقرار حاکمیت دادگری می‌رسد و عدالت بر کرسی حکمرانی تکیه می‌زند تا هر کس و هر چیز را در جای خود قرار دهد و سهم هر پدیده ای را به مقتضای حقّ و داد بپردازد. ⌛️و بالاخره جهان و جهانیان شاهد حکومتی خواهند بود که سراسر حق و عدل است و کمترین ستم و ستمگری در گستره آن بر کسی نمی رود.حکومتی که مظهر صفات جمال و زیبایی پروردگار عالم است و در ساحت آن، بشر به تمامی آرمان‌های فراموش شده خود دست می‌یابد. 📚 ما در این فصل در چهار محور بحث خواهیم کرد: 1⃣ اهداف حکومت جهانی امام مهدی(عج) 2⃣راه کارها و برنامه‌های حکومت امام علیه السلام در حوزه‌های مختلف 3⃣دستاوردهای حکومت الهی دادگستر 4⃣ویژگی‌های حکومت 💎اهداف حکومت الف): 📌.. از آنجا که هدف از آفرینش مجموعه بزرگ هستی، کمال و نزدیکی هر چه بیشتر انسان به منبع همه کمالات یعنی حضرت حق تعالی می‌باشد و برای نیل به این آرمان بزرگ، باید ابزار و وسائل آن فراهم گردد، حکومت جهانی امام عصر علیه السلام در پی فراهم آوردن اسباب تقرب الی اللّه و برداشتن موانع از این مسیر است. 🔰البته انسان از دو بُعد جسم و جان ترکیب یافته است و نیازهای او نیز به دو بخش مادی و معنوی تقسیم می‌شود بنابراین برای رسیدن به کمال لازم است در هر دو جهت، حرکتی سنجیده و حساب شده داشته باشد و «عدالت» که ره آورد بزرگ حاکمیت الهی است ضامن سلامتِ رشد انسان در سیر مادی و معنوی است. 📋 بنابراین، اهداف حکومت امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف در دو محور رشد معنوی و اجرای عدالت و گسترش آن قابل طرح است. 🔗ادامه_دارد... ✍...پی نوشتها: 📚کتاب نگین آفرینش/جلد(1)..! "عج" ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ خدایا و من بنده تو و فرزند بنده توام،در برابرت ایستاده ام،به کرمت به حضرت تو متوسّلم إِلَهِی أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّهِ اسْتِحْیَائِی مِنْ نَظَرِکَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ خدایا،بنده اى هستم،که به درگاهت از آنچه که با آن با تو روبرو بوده ام از کمى حیایم از مراقبتت نسبت به من بیزارى می جویم و از تو درخواست گذشت می کنم،زیرا گذشت صفتى درخور کرم توست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
« وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ » ( ‌و چنانچه از خیانتکاری گروهی سخت می‌ترسی، در این صورت تو نیز با حفظ عدل و درستی، عهد آنها را نقض کن، که خدا خیانتکاران را دوست نمی‌دارد. ) «‌سوره انفال-آیه۵۸» 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️| 📚‌| دشتبان ✍‌| احمد دهقان 🌀‌| انتشارات: نیستان 🌍❇️ دشتبان، یک کتاب جهانی است داستان نوجوانی خاصه ی ایران نیست. اگر ترجمه شود خیلی راحت می تواند داستان یمن باشد، نوجوانی سوریه، آوارگی عراق، بیابانگردی افغانستان و…. نویسنده می خواسته بخشی از مصیبت تاریخ ایران را بگوید و مظلومیت و … را به تصویر بکشد. 💥❇️ اما کفایت می کند؛ هر کشوری که جنگ را تجربه کرده است اسم شخصیت های داستان را جا به جا کند آن وقت است که می بیند چقدر با حال و روز جنگ زدگیش همراه است. 💪❇️ توصیف فضا و شخصیت ها، در حدی است که تو را با قهرمانان داستان همراه می کند و با آنها برای زنده ماندن و اسیر شدن و نجات دیگران به تلاش وا می دارد. 😩❇️ داستان آوارگی خانواده ای که در جنگ عراق سر به کوه می گذارند و غارنشین می شوند. سرمای هوا، گرسنگی، کودکان مظلوم، پدری که همراه رزمندگان می شود، مادری که باردار است و…و مقاومت و روحیه و انرژی عجیبی که در این خانواده دیده می شود. طوری که در تمام داستان با اینکه دائم درد دارد و رنج ها را می گوید، اما خواننده به خاطر روحیه ی عجیب خانواده، حس می کند که از امیدش به زندگی و جنگیدنش با مشکلات خسته و ناامید نمی شود و می داند که پیروز میدان است. 📖❇️ این کتاب در مقابل تمام کتاب های خارجی که یأس و خستگی و سردرگمی بشر غربی، آمریکایی را نشان می دهد و فضا کاملا مأیوس کننده است، برهان و دلیل خوبی بر حقانیت انسان هایی است که متفاوت می اندیشند، متفاوت زندگی میکنند و حتی متفاوت می میرند. ✅ ❇️ به نوجوانان و بزرگان توصیه می شود مقایسه ای بین این کتاب و دیگر کتاب های خارجی نقد شده در این سایت انجام بدهند تا این تفاوت را به وضوح ببینند. ✌️❇️ نویسنده می خواسته نمایی از آغاز خلقت آدم را هم به تصویر بکشد برهنگی و خالی بودن ذهن بشریت….، برای همین قهرمان داستان را لخت و عور وارد صحنه دنیا می کند، در حالیکه گم گشته و در به در است تا این که با پلیس مواجه می شود و در خانه اش کنار همسرش ساکن می شود و پس از آن کم کم به همه چیز مسلط می شود. ✍❇️ در حالی که نویسنده نه علم درستی از خلقت و نه درک درستی از چرایی خلقت دارد و دقیقا مثل خودشان تمام افراد را در معامله ی جنایت ها، خیانت ها، شکم بارگی ها و لذت های انسان غربی می گذارد و داستان را جلو می برد. 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ❤️ صحنه هایی از مقابل چشمانش رد می شد که تا حالا تلاش کرده بود ندیده بگیرد. کور نبود؛ خودش را به کوری زده بود. گر نبود؛ نخواسته بود بشنود. همیشه به خودش گفته بود موسی به دین خود، عیسی به دین خود. من چه کار به دیگران دارم؛ شاید دلشان بخواهند بروند جهنم، به درک.... اما حال و احوال سینا را که میدید به خودش شک می کرد. اصلا آدم است؟ درست است ک زن ها به اختیار خودشان می آمدند موسسه و با اختیار خودشان با مرد ها همراه می شدند، اما او هم هیچوقت به آن ها هشدار نداده بود که عاقبت این کار ها اعصاب و روانیست که بر باد می رود... زندگی که تباه می شود. داشت از این افکار دیوانه میشد؛ سرش را میان دستانش فشرد و ناله کرد. سینا هم مستاصل از دو جلسه صحبت با مرد مقابل امیر نشست: - کار خودتونه! از بازداشت و این صحبت ها ترسیده! امیر نگاه میشی اش ر ادوخت به صورت خسته سینا وگفت: -بیارش خانه یخچال! سینا معطل نکرد. یک ربع مانده بود به اذان! برای فرار از ترافیک و اسیر نشدن در طرح ترافیک با موتور راهی شد! وقتی رسید نماز اول تمام شده بود. نماز را که خواند زودتر از مرد بیرون آمد و تماس گرفت. مرد تماس سینا را با تأخیر جواب داد. - سلام قبول باشه! بیا مقابل کیوسک روزنامه فروشی! مرد تلفن را پایین آورد و سرگرداند سمت کیوسک. با تردید قدم بر می داشت.سینا دستانش را در حالی فشرد که با ابروهای در هم منتظر بود تا حرف اصلی را شنود؛ - فردا عصر بیا با مسول این پرونده صحبت کن! -من! - مگه تضمین نمی خواستی؟ آدرس رو برات می فرستم! خانه امن منطقه یخچال. ساعت شش. مرد آدرس محل قرار را کم کم، دریافت کرد و خودش را در حالی رساند که هیچ از شلوغی خیابان نفهمید. بچه ها اتاق را طوری چیدند تا او بر مبلی بنشیند که رو به پنجره و پشت به در باشد. چشمان مردد مرد اتاقی را می دید که روی میز وسطش ظرف میوه و بساط چایی بود. سینا و دو نفر از بچه ها هم مقابلش نشستند. فضا برایش سنگین و غریبه نبود. قبل از این دو جلسه با سینا درددل و شوخی هم کرده بود، اما باز هم واهمه داشت و این چند شب از شدتی سردرگمی و استرس نتوانسته بود یک خواب راحت کند. خودش را یک بی غیرت می دید که ناموسش را به تاراج می برند و او مثل ترسو ها پشت میکند که نبیند. عقلش میگفت که فرار کند از هرچه که دیده و شنیده اما نمی توانست؛ شعر حفظی دوران مدرسه اش مثل نوار برایش تکرار میشد: چو میبینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است! هر چند جوان ها کور نبودند، خودشان با اختیار خودشان هر کاری میکردند، پس مسئولیت و گناهی بر گردنش نبود! تا می خواست با این فکر ها خیال خودش را راحت کند، کسی کنار گوشش زمزمه کرد؛ این ها را با تبلیغات و جلوه نمایی لذتی و به بهانه زیبایی و پول به شهوت رانی می کشانند و از هستی ساقط می کنند! در دلش نالیده بود؛ به من چه؟ مگر پدر و مادر ندارند! پس در مدارس و دانشگاه چه غلطی میکنند؟ چرا چیزی بار این ها نیست؟ فریاد زده بود تا بر فریاد های دلخراش کمک خواهی که در سرش می پیچید غلبه کند. مغلوب فریاد های وجدانش، با خودش می گفت که باید همکاری کند، اما همین که یدش می افتاد چه طور خودشان با ارده خودشان در موسسه با معلم و عکاس همراه می شوند، می گفت: به درک..... خودشان کردند که لعنت بر خودشان باد ادامه دارد ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"بهار" چیزے مے خواهد فراتر از یک تبریک گفتنِ ساده به یڪدیگر... چیزی مهم تر از یک احوال پرسے... چیزی با ارزش تر از دید و بازدید هاے ڪوتاهِ سالے یڪبار!.. "بهار" تغییر مے خواهد بهار ، اصلا مے آید تا تغییر ڪنیم... ًبهار ، یعنے "تغییر" و چه زیباست تغییرے ڪه همزمان با بازگشت پرستو ها و دوباره سبز شدن دنیاست! عید واقعے هم جشنے است براے آنهایے ڪه تغییر را پذیرفته و قربانے تقدیر نشده اند... قلبتان بهاری روزتان مملو از عشق ❤️📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرض سلام و احترام خدمت همراهان گرام 💠🔹💠 با ادامه‌ی کتاب صوتی در خدمتتون هستیم.