💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_پـنجـاه_و_پنــج
✍اون تابستان اولین تابستانی بود که ما مشهدی نشدیم علی رغم اینکه خیلی دلم می خواست بریم اما من پیش دانشگاهی بودم ... و جو زندگیم باید کاملا درسی می شد
مدرسه هم برنامه اش رو خیلی زودتر سایر مدارس و از اوایل تابستان شروع می کرد علی الخصوص که یکی از مراکز برگزاری آزمون های آزمایشی * بود ... و کل بچه های پیش هم از قبل ثبت نام شده محسوب می شدن
امتحان نهایی رو که دادیم این بار دایی بدون اینکه سوالی بپرسه خودش هر چی کتاب که فکر می کرد به درد کنکور می خوره برام خرید هر چند اون ایام، تنوع کتاب ها و انتشارات مثل الان نبود و غیر 3 تا انتشارات معروف بقیه حرف چندانی برای گفتن نداشتن ...
آزمون جمع بندی پایه دوم و سوم رتبه کشوریم ... تک رقمی شد کارنامه ام رو که به مادرم نشون دادم از خوشحالی اشک توی چشماش جمع شد کسی توی خونه، مراعات کنکوری بودن من رو نمی کرد و من چاره ای نداشتم جز اینکه حتی روزهایی رو که کلاس نداشتیم توی مدرسه بمونم
اونقدر غرق درس خوندن شده بودم که اصلا متوجه نشدم داره اطرافم چه اتفاقی می افته ... روزهایی که گاهی به خاطرش احساس گناه می کنم زمانی که ایام اوج و طلایی ... و روزهای خوش و پر انرژی زندگی من بود ... مادرم، ایام سخت و غیر قابل تصوری رو می گذروند زن آرام و صبوری که دیگه صبر و حوصله قبل رو نداشت ...
زمانی که مشاورهای مدرسه بین رشته ها و دانشگاه های تهران سعی می کردن بهترین گزینه ها و رشته های آینده دار رو بهم نشون بدن و همه فکر می کردن رتبه تک رقمی بعدی دبیرستان منم ... و فقط تشویق می شدم که همین طوری پیش برم آینده زندگی ما داشت طور دیگه ای رقم می خورد ...
نهار نخورده و گرسنه حدود ساعت 7 شب ... زنگ در رو زدم محو درس و کتاب که می شدم گذر زمان رو نمی فهمیدم به جای مادرم الهام در رو باز کرد و اومد استقبالم
سلام سلام الهام خانم زود، تند، سریع نهار چی خوردید؟ که دارم از گرسنگی می میرم ...
برعکس من که سرشار از انرژی بودم چشم های نگران و کوچیک الهام حرف دیگه ای برای گفتن داشت
الهام روحیه لطیف و شکننده ای داشت فوق العاده احساساتی زود می ترسید و گریه اش می گرفت
چند لحظه همون طوری آروم نگاهش کردم ...
به داداش نمیگی چی شده؟
- مامان قول گرفت بهت نگم گفت تو کنکور داری ...
یه دست کشیدم روی سرش ...
اشکال نداره مامان کجاست؟ از خودش می پرسم ...
داره توی پذیرایی با عمه سهیلا تلفنی حرف میزنه حالش هم خوب نبود به من گفت برو تو اتاقت ...
رفتم سمت پذیرایی چهره اش بهم ریخته بود و در حالی که دست هاش می لرزید اونها رو مدام می آورد بالا توی صورتش ...
شما اصلا گوش می کنی من چی میگم؟ ... اگر الان خودت جای من بودی هم ... همین حرف ها رو می زدی؟ من، حمید رو دوست داشتم که باهاش ازدواج کردم اما اگه تا الان سکوت کردم و حتی به برادرهام چیزی نگفتم فقط به خاطر بچه هام بوده ... حالا هم مشکلی نیست اما باید صبر کنه الان مهران و چشمش افتاد بهم جمله اش نیمه کاره توی دهنش موند صدای عمه سهیلا گنگ و مبهم از پای تلفن شنیده می شد
چند لحظه همون طور تلفن به دست، خشکش زد و بعد خیلی محکم با حالتی که هرگز توی صورتش ندیده بودم بهم نگاه کرد ...
برو توی اتاقت این حرف ها مال تو نیست نمی تونستم از جام حرکت کنم نمی تونستم برم ... من تنها کسی بودم که از چیزی خبر نداشتم بی معطلی رفتم سمتش و محکم تلفن رو از توی دستش کشیدم ...
چی کار می کنی مهران؟ این حرف ها مال تو نیست ... تلفن رو بده
و با عصبانیت دستش رو جلو آورد و سعی کرد تلفن رو از دستم بیرون بکشه اما زور من دیگه زور یه بچه نبود
عمه سهیلا هنوز داشت پای تلفن حرف می زد این چیزها رو هم بی خود گردن حمید ننداز زن اگه زن باشه شوهرش رو جمع می کنه نره سراغ یکی دیگه بی عرضگی خودت رو به پای داداش من نبند ...
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسم به فجر، به خرداد 42
و مبارزانی که خونشان سنگفرش خیابانها و کوچه ها را رنگین کرد ( شهید سید مصطفی حسینی فردویی)
تا سرآغاز انقلابی بزرگ باشد؛
انقلابی که سربازان شیرخواره روحالله، شهد دلیری نوشیدند و انقلاب ۵۷ را به ثمر رساندند؛
سروقامتانی که در سالهای دفاع ایستادند تا وجبی از خاک وطن زیر چکمه دشمن نباشد، ( 120 شهید سرافزار فردو همچون شهیدان حیدریان ها، اویسی ها، ملایی ها و...)
وارد سنگر علم شدند برای سازندگی... تا ساحت علم با خونشان رنگ پذیرد
هستهها شکافتند، غنی سازی کردند، به باشگاه انحصاری "فضاییها" پیوستند و غرش موشکهایشان گوش دشمن را کر کرد؛ (شهید سید محمد حسینی فردویی)
مدافع حرم شدند و به دنیا فهماندند: "ما ملت امام حسینیم، ما ملت شهادتیم"؛ (شهید مهدی ایمانی فردویی)
با بصیرت از فتنه ها گذشتند و امیدوار به نزدیکتر شدن ظهور حضرت موعود، همچنان شهید پیشکش میکنند
این راه ادامه دارد
#دفاع_مقدس
#شهادت #شهید
📚
@ketabkhanehmodafean
بینوایان 12.mp3
14.64M
#بینوایان
قسمت ۱۲
🎧📔
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
💥جلسه اول💥 [📚] اصول تندخوانی... [👤] استاد احسان عبادی... دوستات رو دعوت کن #تندخوانی #جلسه_اول 📚 @
💥جلسه ی اول💥
🔰تعریف تند خوانی و اهداف آن:
۱ 👈🏻: یکی از مهمترین آثار غلط و غیر اصولی زده شدن از مطالعه و در نتیجه کمبود نیترات انسان است حضرت آقا فرمودند که افرادی که اوایل انقلاب بودند که شور انقلابی داشتند ولی عمق علمی شان کم بود این ها نتوانستند اثر گذار باشند
در حالی که اگر مطالعه عمیق و اصولی باشد ما کاملاً به مطالعه علاقه مند می شویم علاقه مندی مان هم که زیاد شود، علم مان هم بیشتر می شود.
۲ 👈🏻: 🖇🖇تندخوانی یعنی استفاده از اصول علمی برای خواندن متن ها در کمترین زمان ممکن.
۳ 👈🏻: 🕔به طور مثال اگر متنی را در ۵ ساعت میخوانید مهارت تندخوانی به شما یاد می دهد در ساعاتی کمتر، آن را بخوانید.
۴ 👈🏻: آیا قدرت درک هم تحت تاثیر تندخوانی قرار می گیرد؟ خیر بلکه بالاتر هم میرود.‼️
۵ 👈🏻: تندخوانی شرط سنی ندارد
۶ 👈🏻: هر روز قابل ارتقا هست .
۷ 👈🏻: شرط مهم تندخوانی تکرار و تمرین است تا تکرار و تمرین نکنید یاد نمی گیرید.🔶
۸ 👈🏻: ضعف بزرگ یاد گرفتند تندخوانی حضوری و مجازی تشکیل دوره های کوتاه آموزشی است.
مثلاً سه روز؛ در سه روز فقط خرده اصول را یاد می گیرید و شما نمی دانید فرد تمرین دارد یا نه؟💬
۹ 👈🏻: تأکید میکنیم! تا تکرار نباشد، هیچ وقت تندخوان نمی شوید.📌📌
۱۰ 👈🏻: بزرگ ترین اشتباه ممکن در مطالعه، آهسته خواندن و با صدای بلند خواندن است. سرعت آنان که در دل می خواند سه برابر آنانی است که بلند می خوانند.🔇🔇
۱۱ 👈🏻: ⚡️مثال راننده و سرعت ماشین؛ وقتی سرعت پایین دارد در کنارش هر کار دیگری هم می کند، مثل چای خوردن، حرف زدن و.... اما وقتی سرعت او بالا باشد، فقط تمرکز روی رانندگی دارد و نه چیز دیگر.⚡️
۱۲ 👈🏻: در آهسته خوانی حواسپَرتی بیشتر است.📎
۱۳ 👈🏻: در آهسته خوانی تمرکز بسیار پایین است.🚫
۱۴ 👈🏻: تندخوانی مساوی است با تمرکز بیشتر.
🔰 از امتیازات بزرگ تندخوانی:
۱- بالا رفتن سرعت مطالعه و احساس لذت. ⚜⚜
۲- خواندن کتب بیشتر. 📚
۳- صرفه جویی در وقت⏳
۴- کسب معلومات بیشتر. 🔍
۵- رغبت برای خواندن کتاب بیشتر.📕
۶- بالا رفتن اعتماد به نفس که نقش مهمی در زندگی روزمره دارد.🔗
🔰 امروزه در تمام کشورهای دنیا کلاسهای تندخوانی برگزار میشود.
🔰 قیمت بعضی از این کلاسها در کشور، به چند میلیون تومان می رسد.
🔰 شرکت افراد مشهوری در این کلاسها مثل کارتر، رئیس جمهور سابق آمریکا، مقام معظم رهبری.
🔰 میزان درک شما هم بالا میرود
💥 چند عادت غلط را دور بریزید:
۱- بلند خواندن🔕
۲- برگشت به عقب، چون برگشت به عقب برگشتن و دوباره خواندن شما را آهسته خوان میکند.💡
۳- زیاد تمرکز کردن روی یک کلمه.📄
۴- گوش دادن به موسیقی در حین مطالعه.🎶
۵- بودن در محیط پر تحرک و رفت و آمد.‼️
۶- خوابیده کتاب خواندن⚡️
۷- تا حد امکان از روی تبلت و موبایل و لپ تاپ خواندن ممنوع. آسیب به چشم و میزان درک دارد. کتاب بخوانید تا بتوانید حاشیه بزنید و زیرش خط بکشید. تبلت و موبایل فقط برای ضرورت است. 📵
۸- ابتدای مطالعه یا ساعات بعد از ظهر، مطالب سنگین ممنوع.🚫
۹- شروع تایم مطالعه با قرآن خواندن.📿
۱۰- لطفاً از جوگیر شدن بپرهیزید. از اینکه بگویید یکشنبه می خواهم این کتاب را بخوانم، ممنوع.❎
۱۱- مطالعه در نور ناکافی ممنوع. چشم صدمه می نبیند. حتی اگر چشم شما مشکلی ندارد عینک مطالعه بگیرید.👓
۱۲- گرفتن کتاب در دست باعث خستگی میشود، از نگهدارنده کتاب استفاده کنید.🔶
۱۴- با شکم پر مطالعه نکنید.❌
۱۵- کلمه کلمه خوانی را دور بریزید.📋
#تندخوانی
#جلسه_اول
#مقدماتی
#متن
📚
@ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_پـنـجاه_و_شـش
✍بدون اینکه نفس بکشه بی وقفه حرف می زد و مادرم هم از این طرف تلاش می کرد تلفن رو از دستم بگیره
بهت گفتم تلفن رو بده ...
این بار اینقدر بلند گفت که عمه هم شنید ضربان قلبم خیلی بالا رفته بود یه قدم رفتم عقب ...
خوب ... می گفتید عمه جان چی شد ادامه حرف تون؟دیگه حرف و سفارش دیگه ای ندارید؟
حسابی جا خورده بود ...
- مرد اگه مرد باشه چی؟ اون باید چطوری باشه؟ به مادر من که می رسید از این حرف ها می زنید به شوهر خودتون که می رسید سر یه موضوع کوچیک دو تا برادرهاتون ریختن سرش زدنش
- این حرف ها به تو نیومده مادرت بهت ادب یاد نداده توی کار بزرگ ترها دخالت نکنی؟
- اتفاقا یادم داده فقط مشکل از میزان لیاقت شماست شما لیاقت عروس نجیب و با شخصیتی مثل مادر من رو ندارید مادر خودتون رو هم اونقدر دق دادید که می گفت ... الهی بمیرم از شر اولاد نا اهلم راحت بشم راستی ... زن دوم برادرتون رو دیدید؟ اگه ندیدید پیشنهاد می کنم حتما ببینید اساسی بهم میاید
این رو گفتم و تلفن رو قطع کردم مادرم هنوز توی شوک بود ... رفتم توی حال، تلفن رو بزارم سر جاش ... دنبالم اومدکی بهت گفت؟ ... پدرت؟
خودم دیدم شون توی خیابون با هم بودن با بچه هاشون ...
چشم هاش بیشتر گر گرفت
بچه هاش؟ از اون زن، بچه هم داره؟ چند سال شونه؟
فکر می کردم از همه چیز خبر داشته باشه ... اما نداشت هر چند دیر یا زود باید می فهمید ... ولی نه اینطوری و با این شوک بهم ریخته بود و حالا با شنیدن این هم حالش بدتر شد اون شب با چشم های خودم خورد شدن مادرم رو دیدم ...
دیگه نمی دونستم چی بگم معلوم بود از همه چیز خبر نداره چقدرش رو می تونستم بهش بگم؟ بعد از حرف های زشت عمه ... چقدرش رو طاقت داشت اون شب بشنوه
یهو حالت نگاهش عوض شد
دیگه چی می دونی دیگه چی می دونی که من ازش خبر ندارم؟
چند لحظه صبر کردم
می دونم که خیلی خسته ام و امشب هم به حد کافی برای همه خوب بوده فردا هم روز خداست ...
نه مهران ... همین الان و همین امشب حق نداری چیزی رو مخفی کنی حتی یه کلمه رو ...
از صدای ما، الهام و سعید هم از توی اتاق شون اومدن بیرون با تعجب بهم زل زدتو می دونستی؟ ...
فکر کردی واسه چی پسر گل بابا بودی و من آشغال سر راهی؟ یه سر بزرگ مشکل بابا با من همین بود چون من می دونستم و بهش گفتم اگه سر به سر مامان بزاره و اذیتش کنه به دایی محمد میگم ... اونها خودشون ریختن سر شوهر عمه سهیلا و زدنش شیشه های ماشینش رو هم آوردن پایین ... عمه، 2 تا داداش داشت مامان، 3 تا داره با پسرهای بزرگ خاله معصومه و شوهرش میشن 6 تا پسرخاله ها و پسر عموهاش به کنار
زیر چشمی به مامان نگاه کردم رو کردم به سعید ...
- اون که زنش رو گرفته بود اونم دائم بچه هم داشت فقط رو شدنش باعث می شد زندگی ما بره روی هوا و از هم بپاشه برای من پدر نبود برای شما که بود نبود؟
اون شب، بابا برنگشت مامان هم حالش اصلا خوب نبود سرش به شدت درد می کرد قرص خورد و خوابید منم رفتم از بیرون ساندویچ خریدم
شب همه خوابیدن ... اما من خوابم نبرد تا صبح، توی پذیرایی راه می رفتم و فکر می کردم تمام تلاش این چند سالم هدر رفته بود قرار بود مامان و بچه ها هیچ وقت از این ماجرا با خبر نشن
مادرم خیلی باشعور بود اما مثل الهام به شدت عاطفی و مملو از احساس اصلا برای همین هم توی دانشگاه، رشته ادبیات رو انتخاب کرده بود چیزی که سال ها ازش می ترسیدم داشت اتفاق می افتاد
زن دوم پدرم از مخفی موندن خسته شده بود گفته بود بابا باید بین اون و مادرم، یکی رو انتخاب کنه و انتخاب پدرم واضح بود مریم، 15 سال از مادرم کوچک تر بود ...
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریخ، از ابتدای خلقتِ آدم،
قدم قدم، پله پله،
بسمت آیندهای حرکت کرد که خداوند برای زمین اراده نموده است.
همه چیز در مدار آینده درجریان است، و هر آنکه بخواهد در ساخت آن سهمی داشته باشد، آجری روی آجر میگذارد و به وسعت آینده امتداد مییابد و بزرگ میشود!
شبکه وکالتی #امام_جواد_علیهالسلام که از هجرت افراد خاص در نقاط حساس و استراتژیک جهان ایجاد شد، بنا نهادن پایههایی بنیادی، برای ساخت همین آینده بوده و هست.
شبکهای که قلم و نامه نگاری، وسیلهی ارتباطی میان آنها و امام بوده است.
و امروز زیر پوست همان نقاط حساس و تعیین کننده در آیندهسازی جهان، آخرین شبکههای تعیین کننده، در حال قدرتگیریاند.
✦ ویژه شهادت #امام_جواد علیه السلام
#امام_محمدتقی_علیهالسلام
#یاجوادالائمهادرکنی
#حرمتاندواےدرددلما
#جوادالائمه
#آجرک_الله_یا_بقیت_الله
#امام_رضاجانم_تسلیت
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
مداحی آنلاین - غریب و تنها - بنی فاطمه.mp3
13.81M
#مناسبتی
🏴🏴🏴شهادت امام جوادعلیه السلام تسلیت باد🏴🏴🏴
🔳 #یاجوادالائمه_ادرکنی
🌴غریب و تنها نیمه جونه
🌴آسمونم روضه خونه
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌بسیار دلنشین
@ketabkhanehmodafean
┄┅─═ ⃟🌻═─┅┄
کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامهدار است 👆
👆پارتهای پایانی کتاب صوتی #پرنده_بیقرار رو باهم میشنویم. 👇
پرنده بیقرار۵ .mp3
28.53M
🎧 کتاب صوتی : #پرنده_بیقرار
قسمت5⃣
°|📖
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی که سائل این خانه هست میداند
جواد؛ جود کند سائلی نمیماند...
🎥 کلیپی به مناسبت شهادت امام جواد (علیهالسلام )
#جوادالائمه
📚
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📒 + کتاب (مثبت #کتاب)
📚 معرفی کتاب #آخر_رفاقت
✍️ به کوشش: مرتضی احمر
🎥| #کلیپ_معرفی_کتاب
🌹یادبود شهید حاج احمد کریمی، فرمانده گردان حضرتمعصومهعلیهاالسلام لشکر۱۷علیبنابیطالبعلیهالسلام
#کتاب_خوب_بخوانیم
📚
@ketabkhanehmodafean
🔴۷۰ عنوان کتاب در حوزه دفاع مقدس و مدافعان حرم چاپ شد
🔹مدیر ادبیات و هنر اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس قم از چاپ شدن ۷۰ عنوان کتاب در حوزهی۸سال دفاع مقدس و مدافعان حرم مطهر حضرت زینب(سلاماللهعلیها) توسط این بنیاد در سال گذشته خبر داد.
📚
@ketabkhanehmodafean