4_5812405810344494834.pdf
27.96M
#کرونا_و_پرسشها_و_نگرانی_های_من
بسیار جالب برای کودکان و نوجوانان😊
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
هنوز نتوانسته ام خودم را با این شرایط وفق بدهم..روزهای خیلی سختی به من گذشت.. 🍂روزهایی که با یک صدا
گاهی از اوقات حس می کنم حمید شهید نشده..فکر می کنم شاید من گمش کرده باشم..با قاب عکسش صحبت می کنم..کفش هایش را می پوشم و راه می روم..
🏍 صدای موتور که می آید، فکر می کنم حمید است که برگشته..
آیفون را که برمی دارم منتظرم حمید پشت در باشد..
از کوچه که رد می شوم می ایستم شاید حمید هم از سر کوچه پیدایش بشود..
شب های جمعه ساعت۱۱ منتظر هستم زنگ خانه را بزند و بگوید:" رفته بودم هیئت ، جلسه طول کشید برای همین دیر آمدم"🌹
و فکرهایی که هیچوقت دست از سر آدمی برنمی دارد:" عزیزی که به خاک سپردی، استخون شده یا نه؟ درد کشیده یا نکشیده؟ وقتی هوا گرمه، نگرانی..وقتی که برف میاد بند دلت پاره میشه که نکنه سردش بشه..نکنه بارون اذیتش کنه"..
با اینکه می دانی همه چیز تمام شده و روح از بدن رفته است، ولی تعلق خاطری که داری، هیچوقت کهنه نمی شود..
یک حالت بهت زدگی که حتی نمی دانی کجا شهید شده است و به این زودی هم امکان ندارد که به آنجا بروی..
💫
باهمسران شهدای مدافع حرم که به سوریه رفته بودم، وارد فرودگاه دمشق شدیم..از همان ورودی فرودگاه حال همه ی ما بد شد..
پیش خودم گفتم: حمید من این ورودی رو اومده ، ولی هیچوقت خروجی رو برنگشته...
✈️
پروازها همه نیمه شب انجام می شد..داخل فرودگاه صندلی نبود..هرگوشه همسر یکی از شهدای مدافع حرم چادر روی صورتش کشیده بود و گریه می کرد..
😭
داخل خیابانها که قدم برمی داشتیم، دنبال نشانه ای از عزیزانمان بودیم..حتی نمی دانستم حلب کدام طرف است..
🌷همسرانمان لحظات آخر زمینی بودنشان را روی کدام خاک گذرانده بودند...
✍ادامه دارد..
🌷۲۸۸
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
هر وقت دلت گرفت از طعنهها...
قرآن رو بازکن و سوره {مطففین}
آیات ۲۹ تا ۳۴ رو نگاه کن
"آنان که آنروز به تو میخندند فردا
گریانند و تو خندان..."
پس در راه خدا سختی ها رو تحمل کن
🍃قرآن آرام دلها......
به #بهارقرآن نزدیک می شویم
📚
کتابخانه مدافعان حریم ولایت
@ketabkhanehmodafean
📚 #معرفی_کتاب
#لشکر_خوبان
#لشکری_ازخوبان_عالم
شاید همهی اینها دست به دست هم داد تا #امام_خامنه_ای در حاشیه یکی از دیدارهایشان بفرمایند:
این کتاب "لشکرخوبان" پر است از اعجاب و عظمت ناگفتهی رزمندگان غواص و اطلاعات عملیات جنگ.
در ایامی که این کتاب را میخواندم بارها و بارها متاثر شدم."
💫آن روز که به طبقه دوم سینما قدس تبریز رفت، نمیدانست زندگیاش در آستانه یک تقدیر بزرگ قرار گرفته است.
بستهای که از دفتر ادبیات و هنر مقاومت آذربایجان تحویل گرفت چند نوار کاست شصت دقیقهای بود.
💫معصومه سپهری که آن وقتها هر چیزی را به سادگی نمیپذیرفت، هرگز فکر نمیکرد آن نوارها مسیر زندگیاش را تغییر بدهد. ❤️☺️
ماجرا از اعزام مخفیانه یک نوجوان تبریزی به جبهه آغاز میشود.
بعد از حضور در عملیات فتحالمبین و مسلمبن عقیل، مهدیقلی رضایی با یک اتفاق ساده وارد واحد اطلاعات لشکر 31 عاشورا میشود.
در این کتاب ؛ شرحی از شناساییها و جزییات نابی از عملیاتهای والفجر مقدماتی، بدر، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵، بیت المقدس ۲ و ۳ و مرصاد بر کاغذ مینشیند.
کتاب از بیست و هفت فصل تشکیل میشود که به ترتیب زمانی چیده شدهاند
و ما طی ۲۰ قسمت صوتی ، تقدیم حضورتون خواهیم نمود😊
روایت از تبریز شروع میشود.
قرار است نویسنده، حس و حال و دیدههای کسی را به بند کلمات بکشد که با ۷۰ ماه حضور در جبهه، جانباز هفتاد درصد است...
@ketabkhanehmodafean
━━🍃🌸🍃━━
گنجیتا . لشگر خوبان 3 .mp3
3.4M
🌷
🎧 لشکر خوبان
داستان سوم:
#پای_به_پای_مسلم_ابن_عقیل
(بخش اول)
@ketabkhanehmodafean
━━🍃🌸🍃━━
lashgar-khooban-04.mp3
3.34M
🌷🌷
🎧 لشکر خوبان
داستان چهارم
#پای_به_پای_مسلم_ابن_عقیل
(بخش دوم)
@ketabkhanehmodafean
━━🍃🌸🍃━━
کتابخانهمدافعانحریمولایت
گاهی از اوقات حس می کنم حمید شهید نشده..فکر می کنم شاید من گمش کرده باشم..با قاب عکسش صحبت می کنم..ک
غربت گریه های همسرانه را هیچکس نمی فهمد..آن قدر که در اوج اشک باید خودت را خفه کنی و بغضت را پنهان کنی که گاهی از اوقات دلت یک خلوت بخواهد فقط برای گریه کردن...
☘
گاهی پیش خودم می گویم که ساده اش برای حمید بود و سختش برای من..چون خیلی زود برات پروازش امضا شد و رفت..
همسر شهید باید بار یک زندگی را به تنهایی به دوش بکشد..از همسر شهید همه انتظار دارند..باید همیشه خوشحال باشی...باید همه جا حاضر باشی..همه پیامها و تماس ها را جواب بدهی..
تا کسی فکر نکند چون همسرشهید هستی داری طاقچه بالا می گذاری..
طول روز به حدی خسته می شوی که حس می کنی شبها روح از بدن خارج می شود و دوباره فرداصبح ، روز از نو روزی از نو ولی بدون همراز و همراهی که تمام امیدت شده بود..
💔
چندماه بعداز شهادت حمید به کربلا رفتم..همان کربلایی که گذرنامه گرفته بودیم تا باهم برویم ولی حمید با آن گذرنامه به سوریه رفت و از کنار حرم عمه سادات همنشین همیشگی ارباب بی کفن شد..
🚩
همان کربلایی که عشق حمید بود..همان کربلایی که حمید برای دیدنش همیشه بی تاب بود..
شب جمعه بود..تک و تنها بین الحرمین رو به گنبد ایستاده بودم..کمی که گذشت نشستم..توان ایستادن نداشتم..
در اوج دلتنگی و حسرت به حمید گفتم: عزیزم الان کربلام..همون کربلایی که قرار بود باهم بیاییم و برام چادرعروس بخری ولی قسمت نشد...بخاطر تو به هیچ مغازه ای که چادر میفروشه نگاه نکردم..گفتم شاید تو خجالت بکشی از اینکه نتونستی هدیه ای که قول داده بودی رو بهم بدی..
💔
در طول این سفر خودم را یک آدم دونفره احساس می کردم که رو به ضریح و گنبد ایستاده ایم و زیارت نامه می خوانیم...
✍ادامه دارد..
🌷۲۸۹
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
اهدای کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
به پرستاران و پزشکان بیمارستانهای #قم
با تشکر از مدافعان سلامت ❤️
📚 @ketabkhanehmodafean
اگر کسی را دیدید که درک و فهمی فراتر از حد متعارف داشت، حتما از او بپرسید که چه #کتابهایی میخواند.
💢 دانستنیهای جذاب 💢
کتابخانه مدافعان حریم ولایت
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامه دارد...
سلام
و صبح تون نیکو☺️
با ادامه ی فایلهای صوتی کتاب تربیتی ؛ در خدمتتون هستیم👇
4_256380522182213838.amr
1.22M
#استاد_عباسی_ولدی
#کتاب_من_دیگر_ما
📚جلد پنجم
⬆قسمت 4⃣
🔴گذری کوتاه بر تاریخچه ی تلویزیون
🔴چرا این کتاب
🌹بسم الله...
این فایل را هم با دقت گوش کنید.😊
🎧📒
@ketabkhanehmodafean
4_256380522182213856.amr
1.28M
#استاد_عباسی_ولدی
#کتاب_من_دیگر_ما
📚جلد پنجم
⬆قسمت 5⃣
🔵بخش اول : جایگاه نگاه در تربیت
🌹بسم الله...
💐این فایل را با حوصله و دقت فراوان گوش کنید...
🎧📒
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ | سپاه افتخار آفرین
🔸به مناسبت دوم اردیبهشت ؛ سالروز تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
غربت گریه های همسرانه را هیچکس نمی فهمد..آن قدر که در اوج اشک باید خودت را خفه کنی و بغضت را پنهان ک
آرامش زندگی من حمید بود که دیگر نیست..خودش را از خواب هایم، خواب را از چشمهایم و آرامش را از زندگیم گرفته است..
دلم می خواهد از ته دل بخندم ، می خندم، ولی از ته دل نیست..
گاهی اوقات که خیلی دلم می گیرد، لباس هایش را پهن می کنم روی زمین کنار لباسهایش می نشینم و گریه می کنم
😭
بعداز چندماه هنوز هم گاهی اوقات با امید لباسهایش را زیرو رو میکنم شاید داخل جیب هایش برایم نامه ای نوشته باشد..
هرعکس جدیدی که از حمید به دستم می رسد، احساس میکنم حمید زنده است و هرروز برایم از سوریه عکس می فرستد..
💔
اشک های من از روی دلتنگی است نه ناراحتی..چون خودمان این راه را انتخاب کرده ایم..می دانم که جای حمید خیلی خوب است..همین برای من کافیست..
💖
عشق یعنی همین...حمید خوشحال باشد ..راضی باشد من هم راضی هستم..
حس می کنم در طول زندگی مشترک مان همه حرف هایش را به من زده است..
تمام روزها از خواستگاری تا شهادت حمید داشت حرف می زد..
باخنده هایش..
با حرکاتش...
با رفتارش...
با اخلاقش...
ولی حالا آرام خوابیده است بدون هیچ نگرانی..
اما من هنوز حرفهایم مانده است..
سرمزار که می روم کلی حرف برای گفتن دارم..شبیه یک غریبه منتظرم تا یکی بیاید و حرف هایم را ترجمه کند..
کاش یادم می داد که چطور مثل خودش خیلی زود تمام حرف هایم را بگویم...
✍ادامه دارد..
🌷۲۹۰
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean