#برشی_از_کتاب
#الجمل
#آزاده_جهاناحمدی
میپندارد که مردم برای او در خلافت حقی میبینند
عبدالله بن زبیر نزد عایشه آمد و پیام پدر و یار دیرینش طلحه را به خالهاش رساند. ولی عایشه از بیرون رفتن از مکه امتناع کرد و گفت:
«ای پسر جان! من به خروج از مکه فرمان نمیدهم. ولی خود به مکه برگشتم تا به مردم بگویم و اعلام دارم که درباره عثمان، امام این مردم، چگونه رفتار شده است نخست او را به توبه وادار کردند و سپس او را در حالی که پاک و پرهیزگار و بری از گناهان بود، کشتند. گفتم تا مردم در اینباره بیندیشند و بر کسی که بدون رایزنی مسلمانان و بدون تبادل نظر آنان بر خلافت چیره شده و حکومت را غصب کرده است و با زور و غرور به فرمانروایی رسیده است، شورش کنند. و او میپندارد که مردم برای او در خلافت حقی میبینند همانگونه که برای دیگران. هیهات! که پسر ابوطالب گمان برد که در این مورد میتواند مثل پسر ابیقحافه (ابوبکر) باشد و دریغ که دیگر میان مردم کسی چون پسر ابی قحافه خواهد بود که همه گردنها برای او خضوع کردند و سر تسلیم فرود آوردند. بهخدا سوگند پسر ابیقحافه به همان پاکیزگی که در حکومت درآمد، از آن بیرون شد. پس از او، آن برادر خاندان عدی (عمر بن خطاب) خلافت را بر عهده گرفت و راه ابوبکر را پیمود و پس از آن دو، پسر عفان به خلافت رسید و بدینگونه مردی به حکومت سوار شد که دارای سابقه طولانی در اسلام بود و افتخار دامادی پیامبر را داشت و در خدمت پیامبر کارهایی کرده بود که مشهور بود و هیچیک از اصحاب اعمالی همچون او در راه خدا و برای خدا انجام نداده است. البته چون بسیار دوستدارِ قومش بود، به این واسطه اندکی کژی پیدا کرد. ما هم از او خواستیم توبه کند و او هم توبه کرد و پس از توبه کشته شد و حق مسلمانان است که خونش را طلب کنند.»
#فتنه
#روضه_مظلومیت_امام_علی
@ketabkhanehmadarane