#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#راز_کانال_کمیل
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
راز کانال کمیل» روایت پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل، در کانال دوم فکه است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی تدوین شده است.
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#علمدار
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
علمدار زندگینامه و خاطراتی از سردار شهید سید مجتبی علمدار است.
📚📖📚📖
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
سه سال از پیروزی انقلاب گذشته بود. مجتبی برای ادامه تحصیل به سراغ رشتههای فنی رفت. سال ۱۳۶۱ در هنرستان شهید خیری مقدم در رشته اتومکانیک مشغول به تحصیل شد.
از همان روزهای اولِ تحصیل تلاش کرد تا به جبهه اعزام شود. اما هر بار که مراجعه میکرد بینتیجه بود.
سن و سال مجتبی کم بود. برای همین موافقت نمیکردند. من در همان محله بخش هشت و در مسجد دهقانزاده با او آشنا شدم.
جوانی پر شور و نشاط و بسیار دوستداشتنی بود. بعد از مدتی به همراه چند نفر از رفقا تصمیم گرفتیم برای اعزام به جبهه اقدام کنیم.
یک روز بعد از ساعت آموزشی مدرسه، رفتیم محل اعزام نیرو و ثبت نام کردیم.
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#سلحشور
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
#معرفی
اثر حاضر دربردارنده زندگینامه و خاطرات شهید قربانعلی ابراهیمی می باشد.
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#لواسان_تا_کانی_مانگا
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
زندگینامه داستانی و خاطرات شهید مهدی خندان.
📖📚📚📚📖
در بخشی از میخوانیم:
مهدی در خانواده ای متولد شد که مادر، مدرس قرآن و پدرش کارگری رنج کشیده بود. وی با آمدنش شور و نشاط و برکت خاصی به خانه امامقلی خندان هدیه آورد…. شهید خندان پس از گذراندن دوران طفولیت در مهرماه سال 1347 به دبستان رفت، دوره ابتدایی را در سال 1352 به پایان برد و برای ادامه تحصیلات وارد مدرسه ی راهنمایی (نارون) شد. مهدی در کنار تحصیل به کار نیز اشتغال داشت و کمک خرج و نان آور خانواده بود. این تربیت دو بعدی – تحصیل توام با کار – از او نوجوانی پخته و متکی به نفس ساخته بود. در پایان خرداد ماه سال 1355 ، مهدی دوره تحصیلات راهنمایی را پشت سر گذاشته و اکنون آماده بود تا وارد دبیرستان شود. وی می خواست تحصیلات خود را در رشته ی مکانیک ادامه دهد، اما نزدیکترین هنرستان صنعتی با روستایشان کیلومتر ها فاصله داشت . از طرفی فقر مالی خانواده به او اجازه نمی داد که خانه ای در شهر اجاره کند…
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#وصال
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
این کتاب شامل چهل روایت از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج) می باشد.
📖📚📖📚
شیرعلی زمین کشاورزی داشت. ذاکر اهل بیت (ع) بود. شاعر بود و در وصف اهل بیت (ع) شعر میسرود. زندگی او ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. او از کسانی بود که عشق به مولایش امام زمان (عج) در جانش ریشه دوانده بود. برای همین قسمتی از زمینهایش را به ساخت مسجدالمهدی (عج) اختصاص داد. دربارهی او ماجراهای زیادی نقل میکنند. او از کسانی است که ارتباط عجیبی با مولایش داشت. از اتفاقاتی صحبت میکرد که کمتر از دیگران شنیده میشد! با شروع جنگ زندگی را رها کرد و راهی جبههها شد. آخرین باری که برگشت در کنار کتابخانهی مسجد برای خود قبری کند! گفت: «من را اینجا دفن کنید!» برخی به او اعتراض کردند که این چه کاری است که انجام میدهی؟ اما او با جدیت میگفت از این عملیات برنمیگردم! دیگری گفت: «این قبر که برای قامت رعنای شما کوچک است!» شیرعلی هم جواب داد: «نه، اندازه است.» عجیب بود که وقتی پیکر پاک او را آوردند سر در بدن نداشت! برای همین دقیقاً به اندازهی قبرش بود!
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#غریب_قریب
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
«غریب قریب» زندگینامه مهاجر افغانی شهید رجب غلامی است.
📖📚📖📚
روزی که برای اولین بار برای کار در مرغداری نزد من آمد، جثّهای ضعیف و خیلی لاغر داشت که حتی نمیتوانست یک کیسه خوراک را به تنهایی بار فرغون کند و به داخل سالن ببرد.
من بیشتر وقتها کمکش میکردم تا مبادا اذیت شود. چون پسری بسیار صادق و رو راست و در عین حال سالم بود. امتحانش کردم. به او اعتماد کامل پیدا کردم. دستش پاک بود. سعی کردم به هر نحوی شده رجب را نزد خودم نگه دارم. هر چند آن زمان، من به همراه خانواده در همان مرغداری که با فاصله کمی از شهر قرار داشت زندگی میکردیم.
اتاقی را برای رجب در نظر گرفتم. روزها گذشت تا اینکه بعد از مدتی، من همراه خانواده از مرغداری به شهر نقل مکان کردم و مجبور شدم رجب را تنها بگذارم.
من بیشتر روزها و حتی شبها تا دیر وقت همراهش بودم تا مبادا از تنهایی بترسد، چون او سن و سالی نداشت. ولی بعد از مدتی برایش عادی شد. او توانست با تنهایی و آن شرایط کنار بیاید. بیشتر وقتها میدیدمش که پای پیاده و گاهی با دوچرخه، مسیر مرغداری تا شهر را طی میکرد تا در نماز جماعت و حتی روزهای جمعه در نمازجمعه شرکت کند.
آموزش موتور سواری و خرید آن برای رجب، از زمانی جدی شد که رجب، یک روز داخل سالن مرغداری یک سوسمار (بزمجهای) را دید که خودش را به در و دیوار و قفسهها میزند و همین باعث ترس رجب شده بود.
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#شب_چهلم
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
شب چهلم،زندگی عجیب و پرفراز و نشیب غلامرضا عالی از جانبازان انقلاب اسلامی را از زبان خود، خانواده و همسر ش روایت میکند . این کتاب با ماجرای مفقود شدن غلامرضا در ۲۱ بهمن ماه سال ۵۷ شروع میشود و در ادامه ماجرای ظن و گمان خانواده وی مبنیبر شهادتش و حتی برگزاری مراسم ختم و چهلمین روز درگذشت وی به عنوان شهید گمنام را روایت میکند.
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#تا_شهادت
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
کتاب «تا شهادت: چهل روایت از آنها که توبه کرده و راه حق را پیمودند و با شهادت رفتند» با روایت از جناب حر، بزرگ ترین تواب روز عاشورا، شروع شده و تا شهدایی که در این اواخر به جرگه خوبان پیوسته اند پرداخته شده است.
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#مسیر_دلدادگی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
کتاب مسیر دلدادگی اثری با موضوع یادداشتهای ادبی و عارفانه از شهدا است.
📚📖📚📖
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند،
اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند
سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#دلم_تنگه_براتون
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
زندگینامه و خاطرات طلبه و دانشجوی شهید علیعباس حسینپور.
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#یک_دل_یک_دریا
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
کتاب یک دل یک دریا خاطرات فرمانده شهید داوود دانایی.
📖📚📖📚
رفته بودم بازار جایی که موتور سیکلت دست دوم خرید و فروش می کردند. می خواستم یک یاماها بخرم . داوود را دیدم . موتورش را آورده بود برای فروش .رفتم پیشش و سلام کردم . گفت : اینجا چه می کنی قاسم ؟ گفتم: موتور می خواهم .گفت:خب این هم موتور هر چقدر می خوای برش دار. گفتم : نه داوود ، این هونداست . من یاماها می خواهم ...
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane
#با_ذکر_صلوات
#کتاب_بزرگسال
#شهید_گمنام
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#معرفی
(72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر)
📖📚📖📚
هنوز یک سال از تولدش نگذشته بود که مریض شد. خیلی حالش بد بود. رفته رفته حالش بدتر شد. آنقدر که قبل از طلوع آفتاب از دنیا رفت! جنازه بچه را داخل کفن پیچیدیم. صبر کردیم تا پدر بیاید و او را دفن کند! پیر مرشدی در محل بود که همیشه ذکر امیرالمومنین (ع) برلب داشت. آن روز قبل از ظهر به جلوی خانه ما آمد. مادر بیصبرانه گریه میکرد. مرشد جلو آمد و به مادر ما گفت: من دعا کردم. برات عمر بچه ات را گرفتهام! بچه را شیر بده! چه کسی باور میکرد بچه مرده زنده شده باشد. مادر بچه را به زیر سینه گرفت. لحظاتی بعد لبهای بچه تکان خورد و... مصطفی اینگونه دوباره متولد شد. سالها بعد به قم رفت و طلبه شد. روزهای آخر هفته را به کارخانه گچ میرفت. کار میکرد. پولی که به دست میآورد به دیگران کمک میکرد. هر هفته سه شنبه ها پیاده به سمت جمکران میرفت. عاشق بود. خودش را وقف اسلام کرده بود. در ایام تبلیغ به سمت یاسوج میرفت و فعالیت میکرد. جمعی از طلبه ها را با خود همراه کرده بود. بعد از پیروزی انقلاب فرمانده سپاه یاسوج شد. از منطقه ای عبور میکردند که در کمین اشرار گرفتار شدند. همگی مسلح اطراف جاده را گرفته بودند.
#امانت_دهنده:
@zahrabadri
@ketabkhanemadarane