eitaa logo
یک کتاب خوان معمولی
133 دنبال‌کننده
182 عکس
21 ویدیو
5 فایل
اینجا درمورد کتابهایی که خوانده‌ام مینویسم، نظراتِ یک کتاب خوان معمولی اینجا هستم @raziyehtaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
به نظرم بلقیس سلیمانی ذاتا نویسنده‌ست، از آنهایی که میتوانند بی وقفه بنویسند از همه چیز، از همه کس بی آنکه بترسد از خوانده نشدن و خواندنی نبودن! من از گورانی ها می ترسم از نگاهم بیشتر از آنکه بخواهد رنجِ مقابله‌ی سنت و مدرنیته را به نمایش بکشد، در حالِ نشان دادنِ رنج های زنان در میانسالی‌ است، زنانی تنها که هر رفتارشان زیر ذره بینِ مردم است، مردمی که زنان را مقصر میدانند، تحقیر میکنند و اجازه نمیدهند بدون سانسورِ خودشان زندگی کنند.
محبوبه عکس را برایم فرستاد و لابد نمیدانست با دیدنش دقیقا چه حالی دارم، راستش خودم هم نمیدانم دقیقا چه حالی است که دارم ترکیبی از شادی عمیق، هیجان، لذت و البته کمی هم غم. برای احساس غمی که دارم دلیل موجهی ندارم احساس می‌کنم خیلی دیر به یکی از آرزوهایم رسیده ام احساس می‌کنم دورم از همه چیز و انگار که تا رسیدن به آنچه توی مغزم هست خیلی راه مانده و منم خیلی خسته ام 🥲 الحمدلله که نقشی کم و کوچک دارم در کاری بزرگ تبریک به همه‌ی اهالی ادبیات این مرز و بوم مخصوصا استاد جوان، خانم طاهری عزیزم و آقای جواهری
کور سرخی دومین کتابی‌ست که از عالیه عطایی می‌خوانم و چقدر فاصله دارد این کتاب با رمان قبلی که خواندم. این کتاب نُه روایتِ پر خون و جذاب دارد که شما را با خودش میبرد به یک قطعه از خاورمیانه جایی که رنگِ خوشی و آرامش به خودش ندیده و انگار قرار نیست ببیند! عالیه عطایی از مشاهداتش گفته از انار و ملالی،محبوبه، محجوب و ... و این مشاهدات چنان تکان دهنده‌اند که گاهی بین هر روایت باید فاصله بیاندازی بروی نفسی تازه کنی و برگردی. روایتهای عطایی سراسر رنج است و درد‌و فراق که انگار قرار نیست مردمان افغان را رها کند... به گمانم مردمانِ افغانستان سن و سالِ روحشان بسیار بیشتر از جسمشان است. آنچه عطاییِ چهل ساله دیده و زندگی کرده از او زنی پخته ساخته، زنی درست شبیه به افغانستان!
دومین کتابی که از نسیبه فضل الهی خواندم و باز تکرارِ شکارچیان در برف! این کتاب شامل ۵ داستانِ بلند است که بهترینش یوسف جنگل حرّاست، ما بقی ِ داستانها درگیجی و سردرگمی غوطه ور هستند، گرچه فضل الهی استفاده‌ی درست و به جا از نمادها را خوب میفهمد اما باز هم این دانسته هایش نتوانسته به او کمک کند تا داستانهایش را به سمت درستی هدایت کند و پایانِ قابل باور و خوبی از داستانها حاصل شود این افسوس بزرگ من است برای قلم گیرا و توانمندِ نسیبه. فضل الهی حتی وقتی از واقعیت برای داستانش الهام میگیرد جز توصیفات عالی، فضاسازی، نماد پردازی به جا چیزی دستگیرِ ما نمی شود انگار که همه‌ی این موارد نتوانسته اند کارشان را درست انجام دهند و همچنان قصه چیزی یا چیزهایی کم دارد!
هدایت شده از Dalibook
شما را نمی‌دانم من اما وقتِ بی حوصلگی، وقتِ غم، وقتِ نا امیدی و رنج به "هنر" پناه میبرم، به رنگ به خط به لحظاتِ رهایی و آفرینش🥲
این مجموعه شامل ۸ داستان کوتاهِ پست مدرن است که خواندنش را به خواننده های معمولیِ کتاب توصیه نمی‌کنم! و لازم است بگویم با وجود خواندن‌ِ دوباره و چندباره‌ی داستانهای این مجموعه همچنان نفهمیدم نویسنده دقیقا منظورش چه بوده و این مرا آزار میدهد🥴 دوست داشتم بعد از خواندن این مجموعه چراغ های بی شماری در مغزم روشن شود اما نشد، گیج تر شدم و دلم میخواهد کسی بیاید و بگوید کوروش اسدی چه نوشته🤦‍♀️
ممنونم از طاهره عطاررئوفِ عزیزم که اولین مدام رو بدستم رسوند🥰 یه دونه مدام دیگه هم بدستم رسیده، یعنی کار کی میتونه باشه؟ 🤔
هشت داستان کوتاه که از زاویه دید اول شخص روایت می‌شود. در بیشتر داستانهای این کتاب راوی پسر بچه ایست که از افکار و دغدغه هایش برایمان می‌گوید، به نظرم خیاوی خیلی خوب توانسته لحنِ پسر بچه را بسازد و در پرداخت فضای فکری شخصیت هم موفق عمل کرده. اگر میخواهید داستانی بنویسید که راوی اش نوجوان است(مخصوصا پسر بچه) خواندن این کتاب را توصیه میکنم.
روضه خوان داشت روضه‌ی علی اصغر می‌خواند، داشت از ادبِ رباب میگفت من میان آدم‌ها بودم خیره به چایخانه توی فکرم بود که فردا حتما پسرک را خودم برگردانم از کلاس، بوی ذغال و اسپند توی مغزم رژه میرفت داشتم به قرص تیروئیدم که فراموش کردم بخورم، به خواب هادی که به هم ریخته، به قسط دوم کلاس شنای رضا فکر میکردم، روضه خوان رسیده بود به تیر و گلوی نازک خودم را به زور کشاندم به خیابان و‌ روضه و تیر شعبه بغض کردم اما گریه نه! گرما کلافه ام کرده بود دفترچه‌ی نقاشی پسرها را برداشتم و خودم را باد زدم گوشی‌ام را درآوردم از چایخانه عکس بگیرم گفتم لابد به دردِ نگار خانه میخورد! دنبال قاب مناسب بودم، روضه خوان گفت: آخ ... یکباره مردی پشت به چایخانه ایستاد مقابل لنز دوربینم دست‌هاش را گذاشت روی صورتش مثل جوان مرده ها بلند بلند گریه کرد! از پشت گوشی ام نگاهش کردم بغضم شکست از خودم خجالت کشیدم از غمی که توانست این مرد را به هق هق بیاندازد خجالت کشیدم از رباب از علی اصغر از چایخانه از بوی روضه... از اینهمه دور بودنم از اینهمه دلمشغولی هایم که نمی‌گذاشت به حسین علیه السلام فکر کنم خجالت کشیدم از نوعِ عزاداری ام، از افکارم حتی از بودنم آنجا خجالت کشیدم. مرد خوب که گریه هایش را کرد صورتش را پاک کرد و رفت توی چایخانه انگار که جانِ دوباره گرفته بود آرام شده بود من اما تازه بی قرار شدم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرمرد روی الاغش نشسته و آواز میخواند، آوازش از حنجره‌اش بیرون نمی ریزد این صدا و این نجوا از جایی نزدیک به قلبش می آید و سر ریز می شود به قلبهای ما... پیرمرد تمام عمرش را در بیابان بوده این را چهره‌ی آفتاب سوخته‌اش فریاد میزند، روی الاغش می‌نشسته و گله‌ی گوسفندانش را به چرا میبرده، نهایتا تعداد آدمهایی که میبیند از انگشتهای دو دست تجاوز نمیکند، نان و ماستش را میخورد و بندگی اش را میکند، و بندگی مگر چیست جز اینطور تواضع داشتن در برابر خالق؟ دلم ایمان و توکل این مردِ بیابان نشین را میخواهد، دلم رهایی اش از همه‌ی عالم و مافیها را میخواهد، دلم مدلِ بندگی کردنش را میخواهد بی چون و چرا بی اعتراض و شکایت در خضوع و خشوعِ کامل!
آخ از سخاوتت... . . . ما چرا از این غم نمی‌میریم؟
همسر آقای دیانی خواستند که عصر روز عاشورا جنابِ دیانی را یاد کنیم به خواندنِ زیارت عاشورای غیر معروفه جای شما خالیست در هر محرمی که بیاید و برود و ما کسی را نداشته باشیم چون شما پیگیر باشد برای معارف اهل بیت... جایتان پر نخواهد شد.
بهانه‌ی خواندنِ این کتاب جشنواره‌ی باز آفرینیِ حوزه‌ی هنری بود. داستان اول این کتاب باز آفرینیِ عاشورا بود، مابقی داستانها حال و هوای جنگ را تداعی میکرد و البته داستانهایی هم بود که به نظرمن اصلا داستان نبود 🙄
اولین بار حدودا ده دوازده سال پیش چند خطی از این کتاب را خواندم و با خودم گفتم:اَه چیه این... اینبار اما نتوانستم از ادامه دادنِ این داستان بگذرم، نتوانستم ماجرا را نیمه کاره بگذارم و عجیب اینکه میدانم داستان است اما مدام با خودم گفتم: چقدر عجیب، چقدر جالب! . . . ارزش خواندن دارد؟ حتما👌
اعتراف میکنم که برای خواندنِ آثارِ کوروش اسدی باید ازاین کتاب شروع میکردم چون اولین کتابش بوده و هنوز آنقدرها سخت و غیر قابل فهم (برای ما مبتدی ها) ننوشته😅 این کتاب شامل ده داستان کوتاه است که در فضای جنگ و جنوب نوشته شده، قصه ‌ی آدمهایی که معمولا افسرده و نا امیدند و انگیزه ای برای ادامه دادن ندارند، به نظر میرسد تمام زندگی کوروش اسدی هم همین باشد(تنهایی، افسردگی، و رنج) و همین میشود که خیلی زود به این زندگی خاتمه میدهد و ما را از خواندن ما بقی داستانهای توی مغزش محروم می کند!
آنجا که باد کوبد عنوان کتابی است از معصومه صفایی راد درمورد سفرش به باکو در ماه محرم. معصومه شجاعانه با حجاب کاملش راهی آذربایجان میشود تا ببیند، لمس کند و تجربه اش را بنویسد، نوشته هایش روان است و از زمانی که کتاب را دست میگیرید تا زمانی که کنارش میگذارید احتمالا یکی دو روز بیشتر طول نکشد. انتظار توصیفات فوق العاده از نویسنده نداشته باشید، معصومه دوربین به دست آنچه را خواسته خیلی خوب توصیف کند عکسش را برایمان گذاشته و این کمک خوبی بوده برای شکل گرفتنِ فضا در مغز ما وگرنه از دل متنش نمیتواند تصویری کامل به ما ارائه بدهد. محتوای این کتاب را دوست داشتم و هر بار با خواندن محدودیت های عزاداری در باکو این شعر توی مغزم با صدای بلند تکرار میشد "سالها گریه بر او جرم تقلی میشد گریه‌ی هر شب ما برکت روح الله است"
هدایت شده از لوح هنر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸لوح نقش برجسته شکر خدا را که در پناه حسینیم کد 152 ابعاد 43 * 43 * 3 cm ▫️هنر دست ▫️لعابدیده ▫️ارائه در جعبه مقوایی شکیل چاپی ▫️قاب دارای شیشه ▫️تولید و رنگامیزی اثر کاملا توسط دست 🔍مشاهده این محصول 👈 لوح هنر
نعیمه نوشته بود (حس مادری رو دارم که دوستش بچه شو بهش سپرده و این حواسش نبوده و یه بلایی سر بچه اومده. حس شرمندگی دارم.) من هم همین حس را دارم و یک عالمه خشم و یک عالمه احساساتِ دیگر که نمی‌شناسمشان اما میدانم که هستند، حسی شبیه به از دست دادنِ کسی که همین دیروز برای دیدنش ذوق کرده ای و برایش از اندوه های بی شمارت، آرزوهای زیادت گفته ای و حالا او رفته و تو مانده ای و اندوه ها، آرز‌وها... اسم این حس چیست؟ خسران؟ بی‌قراری؟ نا امیدی؟ هر چه که هست قلبم را فشرده کرده، اشک به چشمانم آورده و دلم را شکسته. با خودم میگویم وقتی این احساسات در درون من است در وجود مردمانی که به او امید بسته بودند چه خبر است؟ . . .
هدایت شده از شروق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این فیلم کوتاه یک گفتگوی آخرالزمانی میبینم، گفتگویی از جنس دنیای بعد از ظهور. دو رهبر روبروی هم نشسته‌اند. چهره هر دو با شکوه و نورانیست. هر دو درگیر نبرد بسیار سختی هستند و در این نبرد یاران بسیاری را از دست داده‌اند، اما آرامش و شجاعت در لحن و زبانشان موج می زند. یکی فارسی صحبت می کند و آن دیگری عربی و هر دو زبان هم را می فهمند، هیچ‌ مترجمی بینشان ننشسته است. لبخند رضایت هنیئه در بیان عدد شهدای خانواده‌اش دیوانه‌ام می کند، و سکوت و بهت رهبری از شنیدن این عدد و غبطه ای که در دعایشان حس می‌شود. و بعد تواضع هنیئه در مقابل ملتش و آیه‌هایی که خوانده می شود. و حس غنی بودنی که در تمام ذرات این گفتگو غلیان می کند، صداها، نگاه ها، لبخندها، نشستن‌ها و هر حرکت و تصویری که در این گفتگو میبینیم. https://eitaa.com/shoruq
یک فرصت عالی👌از دستش ندید😎
27.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💻دوره انلاین هم پا برگرفته از محتوای پرند مدرسه سیمرغ ⛺️سفر ۶جلسه ای به دنیای کودکی خودمان و دنیای کودکمان..... 👀دیدن دنیا از لنز کودکمون🙍‍♀️🙎‍♂️ 📆 یکشنبه ها از ساعت ۱۶-۱۸:۳۰ 💸هزینه دوره : ۷۰۰ هزارتومان❌ با امکان پرداخت دو مرحله ای ✅ثبت نام با *تخفیف* ۵۵۰ هزار تومان✅ ⭕️در صورت ثبت نام گروهی(دو نفر به بالا) از ۲۰ درصد تخفیف بهره مند خواهید شد🌱 ⭐️در صورتیکه برای پرداخت هزینه مانعی دارید، با ما در میان بگذارید 📠برای ثبت نام میتونید با شماره زیر در ارتباط باشید ملیکا تدین 09134113163 (ایتا،بله، واتس آپ) لینک کانال: https://eitaa.com/hampakoodak
اگر یک فرزند دارید و قصدتان داشتن فرزندان بیشتری است این کتاب را بخوانید. اگر دو فرزند دارید این کتاب را "باید" بخوانید. اگر سه فرزند و یا بیشتر دارید بدانید که خواند این کتاب از واجبات است! حتی و حتی اگر فرزندی ندارید اما بیشتر اوقات در دام اتفاقات و روابط خواهر برادری خودتان می افتید و رنج میبرید لازم است این کتاب را بخوانید. خواندن این کتاب را به خانواده هایی که فرزندانی با مشکلات خاص دارند بسیار توصیه میکنم، لازم است بدانیم برخورد ما تا چه میزان میتواند عزت نفس کودکانمان را تحت تاثیر قرار بدهد. لازم است بدانیم ما والدین هم میتوانیم تخریبگران بزرگی باشیم بی آنکه خودمان بخواهیم و یا حتی بدانیم!