شما این خوابهای شیرین را تجربه کردهاید؟
خوابهایی که از شدت خستگی روح از بدن فرار میکند و آدم سُر میخورد به مرحلهی عمیقِ خواب؟
از آن خوابهایی که وقتی بیدار میشوی تصور میکنی چند ثانیه خواب بوده ای اما ممکن است ساعتها خواب بوده باشی بی آنکه بفهمی!
دنیای این خوابها عجیب و غریباند، پر از نیستی، بی خبری، راحتی، شاید شبیهترین حالت به مرگ که دیگر برایت مهم نیست کجایی و چکار میکرده ای و چه کسانی نگاهت میکنند و در چه حالتی هستی...
برایتان چنین خواب هایی را از خدا طلب میکنم چنین خوابهایی که انگار فقط در جوار امام رخ میدهد.
این کتاب از محمد طلوعی درسنامه ایست برای رها نویسی، رها و حتی و حتی ناهشیار نویسی.
محمد طلوعی سفر کرده از رشت تا پاریس، بیروت تا پالرمو و آمستردام، آدمها را دیده و اتفاقات را به خاطر سپرده و بعد آنچه از فیلتر ذهنش گذشته را ثبت کرده تا ما هم با جهانِ او آشنا بشویم او نترسیده از قضاوتها و به روابط آزادش با خانمها اعتراف کرده به دوست دخترهایی که هر کدام را در جایی از تهران دیده و با آنها خاطراتی داشته، به خوراکی ها و نوشیدنی هایی که در سفرهایش خورده و به تمام اتفاقاتی که ما را نزدیک و نزدیکتر میکند به او و جهانش.
#سیونه_ازصد
#چندازچند
#محمدطلوعی
یک رمان دیگر از بلقیس سلیمانی نویسندهی بی حاشیهای که در سکوت مینویسد و به جای میگذارد و عبور میکند از کنار تمامِ تکنیک ها و ژانرها و ...
او که زنی جا افتاده و فلسفه خواندهست خوب میداند چطور میتواند خواننده را پا به پای صفحاتِ رمانش بکشد تا او را به نتیجهی مطلبوبش برساند.
اما این رمان...
خاله بازی دو راوی داشت ناهید و مسعود، بلقیس سلیمانی تمام تلاشش را کرده راوی مرد را هم به قدر و اندازهی راوی زن خوب پیش ببرد گرچه تاحدودی موفق هم شده بود اما باز هم رد پای سلیمانی در راوی مرد آشکار بود.
در کل رمانش را دوست داشتم، مثل تمامی آثارش که ردی از چپی ها در آن دیده میشود در این اثر هم مسعود و ناهید مبارزانِ ناکامی هستند که میخواهند ایران را جای بهتری کنند اما خب متاسفانه حتی از عهدهی ساختن یک زندگی عادی هم بر نمی آیند!
#چهل_ازصد
#بلقیس_سلیمانی
هدایت شده از مُسْوَدِّه
نویسندهای که پشت میز مینشیند و زیر و رو کردنِ خیالات و محتویات ذهنی خود را بر آمیزش با مردم ترجیح میدهد نباید انتظار داشته باشد که طرحهای شستهرفتهای به سراغش بروند.
ابراهیم یونسی [ ۱۳۰۵ _ ۱۳۹۰ ]
از کتاب «هنر داستاننویسی»، صفحه ۶۳.
#نویسنده
#نویسندگی
#روش_نویسندگی
@mosvadde
یک کتاب با محتوایی متفاوت!
نویسنده تمام انرژی اش را صرف این کرده بگو که عشق زیاد هم قیمتی نیست که عشق مراقبت میخواهد، که عشق روز به روز به سمتِ مرگ پیش میرود و باید برای سلامتش وقت بگذاریم و تلاش کنیم که بیشتر زنده بماند.
محتوای کتاب را بسیار دوست داشتم اما چرا نمیتوانم باور کنم که این نوشته ها داستان باشد؟ 🥴😵💫
بعضی از داستانهای این مجموعه شاید شکلی از جستار باشد یا دل نوشته حتی ولی داستان نیست😑🙃
#چهلویک_ازصد
#بریژیت_ژیرو
هدایت شده از مجلهٔ مدام
آغاز پیشفروش دومین شمارهٔ مجلهٔ مدام؛ به مدت ده روز
#سفر_مدام
از سهشنبه ۲۷ شهریور تا جمعه ششم مهر، میتوانید شمارهٔ دوم مجله را با پانزده درصد تخفیف در وبگاه مدام، پیشخرید کنید. مدام در انتهای هفتهٔ آینده برایتان ارسال خواهد شد.
www.modaammag.ir
البته دوستانی که در رونمایی شرکت میکنند، میتوانند سریعتر مجله را تهیه کنند. 😉
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
این مجموعه که سال ۸۴ برندهی جایزهی بهترین مجموعه داستان از بنیاد گلشیری شده شامل هشت داستان کوتاه است از حسین سناپور، داستانها معمولا فضای رئال ندارند و به نظرم میرسد که نشانه های پست مدرنی در داستانها بسیار است.
نویسنده در تمام داستانهای این مجموعه از عناصر کلیشه ای و حتی سوژه های تکراری استفاده های نویی کرده و این خواندن داستانها را برایمان دلنشین میکند.
اگر اهل داستان کوتاه های مدرن و پست مدرن نیستید به سراغ این کتاب نروید!
#چهل_دو_ازصد
#حسین_سناپور
هفت داستان کوتاه از موراکامی که بهترینش از نگاه من دیدن دختر صددرصد دلخواه و مرد یخیست.
داستانها سرگردان میانِ فضای رئال و سورئال هستند و همین باعث میشود که آدم احساس کند نویسنده ما را سر کار گذاشته😁
هر چقدر کتاب قبلی موراکامی(کجا ممکن است پیدایش کنم) برایم جذاب بود این کتاب را دوست نداشتم 🥴
در مقدمهی کتاب آمده که موراکامی بسیار اهل بازنویسی بوده تا آخرین لحظه و من به فکر فرو رفتم که نسخهی اولیهی این داستانها چقدر طولانی تر بودهاند😑
یک جمله از کتاب: کاری که یه نویسنده می کنه اینه که مرتب مشاهده میکنه و سعی می کنه قضاوتش رو تا آخرین لحظه ممکن به تاخیر بندازه.
.
.
.
نشانگر کتاب از اینجا
https://eitaa.com/dalibook
#چهلوسه_ازصد
#موراکامی
یک کتاب خوب برای بچه های کنجکاو!
اگر پسر یا دختر دبستانی اطراف شما هست که علاقمند به ساختار بدن و مسائل علمیست و البته کنجکاو هم هست😉 این کتاب گزینهی خوبی برای هدیه دادن به اوست.
این کتابِ پر نقش و رنگ به شکلی ساده و قابل فهم برای بچه ها ساختار بدن، سلول، دی ان ای و ... را توضیح می دهد در قالب یک قصهی پدر دختری👌
#معرفی_کتاب_کودک
#برای_دبستانیها
ما معمولی ها به شکوهِ زندگی و شهادتِ شما مردانِ شجاع غبطه میخوریم، ما نه زندگی پر ماجرایی داریم و نه مرگی در میدان که تاثیرگذار،تکان دهنده و زیبا باشد!
ما ذره ذره از غمِ از دست دادن شما میمیریم، هر بار قلبهایمان ترک بر میدارد و رنج وجودمان را مچاله میکند و میبینیم که دیگر نمیتوانیم نهالِ کم جان و بی رمقِ امید را در دلهایمان زنده نگهداریم اما...
ما قصهی پُرغصهی شما مردانِ شجاع را برای فرزندانمان تعریف میکنیم شاید آنها مثل ما معمولی باقی نمانند، مثل شما شوند یا شاید منتقمِ خونهای پاکِ شما...
#سیدحسننصرالله
به جایی رسیدهایم که باید بگویم الحمدلله بابت قلب محزونم، الحمدلله بابت غمِ مقدسی که در تمام وجودم دارم، و الحمدلله بابت خشمی که در وجودم شعله میکشد برای نابودی اسرائیلی که دیگر تمام جنایتهای ممکن را انجام داده و جای هیچ شک و شبههای باقی نگذاشته.
الحمدلله برای اشکهایی که برایت ریختم، برای تویی که عاشق سید الشهدا بودی و به آرزویت رسیدی.
.
.
.
#شهیدسیدحسننصرالله
#لبنان
#الحمدلله
هدایت شده از مجلهٔ مدام
فراخوان شمارهٔ سوم مدام: جنگ
جنگ، یکی از موضوعات برنامۀ سال آیندۀ تحریریه بود. قرار بود که در سال بعد سراغ شمارۀ جنگ برویم. تقریبا هشتاددرصد مطالب شمارۀ خواب نهایی شده است و طبق برنامه شمارۀ سوم، «خوابِ مدام» بود و شمارۀ چهارم هم «جشنِ مدام».
اما تصمیم تحریریۀ مدام بر این شد که موضوع جنگ را زودتر آغاز کنیم. این روزها، جنگ برایمان نه «خواب» گذاشته و نه «جشن».
از این رو، موضوع شمارۀ سوم مدام، «جنگ» شد.
برای مدام از جنگ بنویسید. جنگ برای صلح، برای زندگی، برای انسانیت، برای شرف، برای حقیقت.
مدام، دوماهنامه است و شمارۀ سوم در دو ماه آبان و آذر رونمایی خواهد شد. پس فرصت زیادی نخواهیم داشت. اگر تمایل به نوشتن برای این شمارۀ مدام دارید، تا شانزدهم مهرماه، آثار خود را برای ما ارسال کنید.
#فراخوان
#فراخوان_مدام
#فراخوان_داستان
#فراخوان_ناداستان
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
*افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد*
*یا خیر الفاتحین*
*ربنا فتَح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیرالفاتحین*
🤲
این رمان سخت را بالاخره تمام کردم، خواندنش در زمانی که سایهی جنگ بالای سرمان است مثل جان کندن بود برایم.
خالد خلیفه در این رمان از جنگ سوریه نگفته، ازنگاه من او ریشهی جنگ در سوریه را به ما نشان داده، نماد پردازی کرده و خیلی آرام و بی عجله برایمان شرح داده که مردم چطور گرفتار شده اند و چرا !
در این رمان چهرهی واقعی و بی رحم جنگ را میبینیم سیاه، کریه، سراسر خشم و نفرت و کینه.
جملهای از کتاب: مرگ از نزدیکترین مسیر به تو عبور میکند، ولی نمیتوانی آن را لمس کنی. در هنگام جنگ و آشوب، مرگ کور است و قربانیانش را نمی بیندو دربارهی آنها تامل نمیکند.
#چهلوچهارازصد
#خالدخلیفه
#مردن_کارسختی_است.
هفتهی پیش همین ساعتها اینجا بودم شهر کتاب اردیبهشت(جهاددانشگاهی) علی خدایی مهمان بود و سیاوش گلشیری میزبان، داشتند در مورد کتاب تازهی علی خدایی(شب بگردیم) صحبت میکردند. ما مخاطبهای سراپاگوش بودیم که حرف رسید به جُنگ اصفهان و حضور علی خدایی، گلشیری پرسید: از آمدنتان به جُنگ بگویید شما جوانترین عضو جنگ بودید، هستید!
علی خدایی یکی از همان خنده های بامزهاش را تحویلمان داد و گفت: من دو سال پشتِ در بودم تا منو راه دادن به جُنگ بعد که منو راه دادن هر داستانی مینوشتم بهم میگفتن برو بریزش دور من اما از رو نمیرفتم بقیه نو نویسنده ها دلخور میشدند، قهر میکردند من اما باز مینوشتم باز مینوشتم تا همین حالا تا همین امروز...
من؟
من دیگر توی جلسه نبودم کنار علی خدایی نشسته بودم در جنگ اصفهان، هوشنگ گلشیری میگفت: علی اینا قصه نیست و من کف دستهام عرق میکرد، حقیقی میگفت داستان بنویس پسر اینا چیه؟ و من قلبم توی دهنم میزد و نگاهی به چهرهی علی خدایی می انداختم و لابد بخاطر خندهی احتمالی او صفتِ علی بی غم را به او میدادم و از جا بلند میشدم انجا را ترک و عطای جنگ را به لقایش می بخشیدم!
بله من حتی در تصوراتم هم همین آدم نازک نارنجی و ترسویی هستم که در واقعیت هستم😑
علی خدایی لحظهی آخر خطاب به ما، به همهی ما عاشقانِ داستان، قصه، و روایت گفت: برای خودتان بنویسید هرجور که دوست دارید بنویسید بالاخره شما را میخوانند.🌿
#یکلحظهدرجنگاصفهان