eitaa logo
کتابنوشان
811 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
325 ویدیو
9 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN آیدی خریدکتاب: @store_manager
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام کتابنوشانی های عزیز چون کتاب برباد رفته مربوط به جنگ داخلی آمریکا و مبارزه با برده داری بود بود جا داره اینجا یک اشاره ای به گروه کوکلاس کلان داشته‌باشیم. گروه بی رحمی که سیاه پوست ها رو انسان نمیدونستن و وحشیانه به قتل می رسوندن و البته که هنوز هم این گروه به عنوان یک گروه مذهبی فعالیت هایی دارن! متهم رديف اول شهادت مالکوم ایکس، همین گروه کوکلاس کلان هست. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و اول هفته ی همراهان گرامی بخیر🌱 این هفته میریم سراغ جلد چهارم از کتاب سرگذشت استعمار که اتفاقا رد پای استعمارگرها رو تو کشورمون ایران نشون داده. قبلا هم گفته بودیم که این کتاب رو رهبر عزیز سفارش کردن که جوان ها بخونن، لذا ما سعی می‌کنیم هر ماه یک جلد از این مجموعه ۱۵ جلدی رو خدمتتون معرفی کنیم. با ما همراه باشید🍀 ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش اول از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ کشیشهایی که همراه فاتحان به سرزمین جدید می رفتند، به جز دعوت مردم به مسیحیت، مأموریت دیگری هم داشتند: توجیه رفتارهای خشن سربازان مهاجم و آرام کردن بومی ها تا رنج های جدیدشان را بدون اعتراض بپذیرند. کشیش اسپانیایی، فرانسیسکود اویلا، افتخار می‌کرد که زبان «فرایچو» یا زبان بومی سرخپوست های پرویی را آموخته است و به کمک این زبان آن‌ها را راهنمایی می‌کند. او سرخ‌پوست‌ها را به «لاما» و خودش را به چوپان لاماها تشبیه می کند. لاما نام گوسفندهایی است که در کوهستان‌های آمریکای جنوبی زندگی می‌کنند: «من شبان مهربان لاماهای کوچکم شبانی با قلبی بزرگ. او به خاطر لاما هیچ ترسی از مرگ ندارد. من شبان خوبی هستم که حیواناتش را می شناسد.» داویلا سپس علت تمام شکنجه ها و کشتارهایی را که پس از ورود اروپایی‌ها بر سر اینکاها آمده است توضیح می‌دهد. به عقیده او تمام این حوادث به علت گناهانی که سرخ‌پوست‌ها پیش از این انجام داده اند و اسپانیایی ها فقط آنها را به خاطر گناهان شان تنبیه کرده اند: «خدا اینکاها را به سبب خطاهای گذشته شان آزار می‌دهد و می‌کشد. خدا این کار را بی حساب انجام نداده. سفید پوستان مأمور خدا بوده اند. آنان برای همین هدف به اینجا آمده اند؛ وگرنه سرخ‌پوست‌ها به دلیل دوری از عبادت خدا و گناهان دیگر به جهنم می‌رفتند.» مسیحی کردن سرخ‌پوست‌ها آمریکای شمالی هم به زور و به شکل گروهی انجام می شد؛ به طوری که حدود دوازده سال پس از ورود سربازان اسپانیایی به آمریکا، یعنی تا سال ۱۵۰۴ میلادی، حدود یک میلیون نفر از سرخ‌پوست‌ها غسل تعمید داده شده بودند. این تعداد تا سال ۱۵۳۶ میلادی به نه میلیون نفر رسید. یکی از کشیشان اسپانیایی در خاطراتش می‌نویسد : با کمک یکی از همکارانش هر روز نزدیک چهارده هزار نفر را غسل تعمید داده و مسیحی کرده است. اما بالاترین آمار در اختیار اسقف شهر لیما، تریبوروبلس، بود که به تنهایی بیش از هشتصد هزار نفر را مسیحی کرد. علاقه کشیشان به همراهی با کاشفان و فتح سرزمین‌های تازه به جایی رسید که گاه خود آنها نقش کاشفان را پیدا می‌کردند و به اکتشاف در مناطق ناشناخته مشغول می شدند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام اسم پوکوهانتس رو حتما شنیدین شاید کارتون و یا حتی فیلمش رو هم دیدین امروز قراره با هم داستان پوکوهانتس رو خلاصه وار مرور کنیم. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش دوم از کتاب تاریخ استعمار جلد چهارم داستان پوکوهانتس🛖🏜⛰️ انگلیسی ها هنگام تصرفات سرزمین ها گاها با مقاومت قبایل مواجه میشدند. به عنوان مثال در ویرجینیا با مقاومت سرخپوستان قبلیه پوهاتان روبرو شدند. مردان جنگی پوهاتان توانستند با کمین در وسط جنگل مردان انگلیسی را محاصره و خلع سلاح کنند. مردان قبیله معتقد بودند که انگلیسی ها باید کشته شوند. رئیس پوهاتان دختر دلبندی داشت بنام موتاکا که بمعنی پرنده سفید بود. این دختر نوجوان انقدر مورد علاقه ی پدرش بود که به او لقب " پوکوهانتس" یعنی دخترلوس داده بودند. پوکوهانتس دلش برای انگلیسی ها سوخت و از پدرش خواهش کرد از کشتن انگلیسی ها صرف نظر کند و آن ها را آزاد کند. رئیس پوهاتان نمیتوانست روی حرف دخترش حرفی بزند، به همین دلیل با آزادی انگلیسی ها موافقت کرد به شرط آن که انگلیسی ها دیگر به ویرجینیا مهاجرت نکنند. پوکوهانتس از پدرش خواهش کرد انگلیسی ها قبل از حرکت، غذای خوبی بخورند و نوشیدنی های سرخپوست ها را هم امتحان کنند. این خواهش دختر هم براورده شد. انگلیس ها آزاد شدند ولی هنوز چشمشان به تفنگ هایی بود که سرخ پوست ها از آن ها غنیمت گرفته بودند‌. انگلیسی ها به شرط رئیس پوهاتان برای آزادی توجهی نکردند و مهاجرت به ویرجینیا ادامه پیدا کرد. انگلیسی ها از علاقه رئیس پوهاتان به دخترش استفاده کرده و پوکوهانتس را گروگان گرفتند. سپس به رئیس پوهاتان پیام فرستادند که تفنگ ها را با دخترش مبادله کند. رئیس پوهاتان حاضر نبود چنین کاری کند و از طرفی فکر می کرد انگلیسی ها به خاطر محبتی که پوکوهانتس در حقشان کرده بود و آن ها را از مرگ نجات داده بود، بالاخره آزادش می کنند. انگلیسی ها چنین قصدی نداشتند و وقتی سرسختی پدر پوکوهانتس را دیدندنقشه ی جدیدی کشیدند. پوکوهانتس را مسیحی کردند و به او زبان انگلیسی آموختند و با لباس زنان انگلیسی او را پیش جیمیز اول، پادشاه انگلستان بردند و به عنوان نمونه زن سرخپوستی معرفی کردند که در سایه تلاشهایشان متمدن و مسیحی شده! لذا درخواست وام کلانی برای فتح سرزمین های ویرجینیا و کاشت تنباکو دادند. پوکوهانتس ۱۷ ساله شده بود و پس از مسیحی شدن نام " ربه کا" را برایش انتخاب کردند. در رسوم سرخپوست ها وقتی شاهزاده خانمی ازدواج میکرد، حتی اگر ربوده می شد، زمین هایش به شوهر او تعلق می گرفت. یکی از انگلیسی های گروه به نام " جان رالف" با پوکوهانتس ازدواج کرد تا یک روز زمین های او را به چنگ آورد. پوکوهانتس در دیدار با پادشاه متوجه شد او لباس هایش را عوض نمی کند، حمام نمیرود و غذایش را با صدای بلند می جود. او حتی نمی توانست لندن را با دشت های وسیع ویرجینیا مقایسه کند. دود غلیظی که از سوختن زغال سنگ در کوره ی کارخانه ها به آسمان می رفت ابری را به رنگ زرد تیره بالای شهر ساخته بود که اجازه نمی داد نور خورشید به زمین برسد. کوچه ها و خیابان های شهر پر از فضولات حیوانی و انسانی بود. رودخانه ای هم که از وسط شهر می گذشت پر از زباله بود. پوکوهانتس که در دشت های سرسبز و پاک ویرجینیا بزرگ شده بود به سرعت در لندن بیمار شد و پس از مدتی از دنیا رفت. جان رالف، پوکوهانتس را در کلیسا به خاک سپرد و خیلی زود راهی آمریکا شد تا به آرزوی دیرینش برسد، او اکنون زمین های پوکوهانتس را در اختیار داشت و با پولی که از پادشاه گرفته بود می توانست این زمین ها را به مزارع بزرگ تنباکو تبدیل کند. ✅️به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش سوم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ در سال ۱۸۳۴ میلادی خبری در لندن پیچید دو افسر انگلیسی به نامهای «استودارت» و «کونالی» در شهر بخارا (در ازبکستان امروزی) به اسارت امیر بخارا در آمده بودند. این دو افسر از طرف «لرد اوکلند» فرمانروای انگلیسیِ هندوستان برای جاسوسی از وضعیت نظامی و نقشه برداری از راههای آسیای میانه به این منطقه اعزام شده بودند. همزمان با روی کار آمدن سلسله قاجار در ایران، انگلیسی ها هم فتح هند را کامل کردند. حالا ایران، افغانستان و آسیای میانه برای آنها اهمیت ویژه ای داشت؛ چون این مناطق همسایه هند بودند و در صورت قوی شدن ممکن بود به هند دست اندازی کنند. از طرفی رقیبان اروپایی انگلستان هم از همین مسیرها می توانستند به هند برسند. بسیاری از اهالی لندن، نگران جان این دو افسر بودند، چون احتمال اعدام آنها به دست امیر بخارا وجود داشت. سرانجام حکومت انگلستان کشیشی به نام «ژوزف ولف» را برای مذاکره با امیر بخارا و آزادی این دو افسر روانه مشرق زمین کرد. ولف که اصالتی آلمانی داشت پیش از این از یهودیان آلمان به شمار می رفت که در نوجوانی به مسیحیت گرویده بود و سپس در دانشگاه کمبریج در انگلستان زبان های فارسی و عربی را آموخته بود. او پس از این به تبلیغ مسیحیت در بین یهودیان مشغول شد و به کشورهای عربی، ایران و قفقاز سفر کرد. ولف در ایران یکی از یهودیان شیراز به نام «میرزا ابراهیم» را غسل تعمید داد و مسیحی کرد و سپس با حمایت «سرگور اوزلی» سفیر انگلستان در ایران او را برای تدریس زبان های شرقی به لندن فرستاد. میرزا ابراهیم مدتی بعد با همسر هلندی اش و پسرش، جان، به ایران بازگشت. این پسر بعدها منشی سفارت انگلستان در ایران شد و آموزش ناصرالدین میرزا - ولی عهد محمد شاه قاجار که سپس ناصرالدین شاه شد- را به عهده گرفت. تجربه حضور ولف در شرق و آشنا بودن او با زبان‌های فارسی و عربی باعث شد برای مأموریت آزادی دو افسر انگلیسی بهترین گزینه به نظر برسد. ولف در مسیر بخارا به تهران رسید و مدتی در سفارت انگلستان مقیم شد. هنگامی که محمد شاه قاجار از قصد او برای سفر به بخارا آگاه شد، نامه ای را برای حمایت و تأیید او به امیر بخارا نوشت. ولف به بخارا رسید و متوجه شد که دو افسر انگلیسی اعدام شده اند. امیر بخارا دستور داد ولف را هم به زندان بیندازند. با رسیدن خبر اسارت ولف به تهران سفیر انگلیس دست به دامان محمدشاه شد تا برای آزادی او وساطت کند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
دیروز که ماجرای پوکوهانتس رو گفتیم، جا داره این نکته تاریخی رو هم خدمتتون بگیم. شاید براتون جالب باشه بدونید که تا همین چند قرن قبل توی اروپا حمام کردن و تمیزی رو گناه می‌دونستن! لابد می‌پرسید چرا؟! علتش اینه که چون معمولا حمام کردن تو مکان خلوت و به دور از چشم دیگران انجام میشه، اروپایی ها تصور میکردن لابد کار زشت و گناهی هست که توی خفا انجام میگیره! برای همون اعتقادی به حمام و نظافت نداشتن! حالا وضعیت مسلمان ها توی اون دوران چطور بود؟ بریم ببینیم دکتر زیگرید هونکه پژوهشگر و محقق آلمانی چی می گه: این وضعیت برای مسلمانانِ تمیز، غیر قابل تصور بود. مسلمانان که شستشوی بدن نه تنها وظیفه مذهبی شان بود بلکه در آن آب و هوای گرم، میل طبیعی‌شان نیز بود. این به خصوص برای شهرنشینان بغداد، شهری که در قرن دهم میلادی با هزاران حمام گرم و کارگران حمام و مشت و مالچی (ماساژ دهنده) و سلمانی و آرایشگر که برای مردها و همچنین برای زن‌ها امکان شستشوی هفتگی و حتی روزانه را فراهم کرده بود، غیر قابل تصور می‌نمود. ص ۳۵۵ برگ های گمشده از تاریخ تمدن اسلامی https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا