eitaa logo
کتابنوشان
810 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
325 ویدیو
9 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN آیدی خریدکتاب: @store_manager
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و اول هفته ی همراهان گرامی بخیر🌱 این هفته میریم سراغ جلد چهارم از کتاب سرگذشت استعمار که اتفاقا رد پای استعمارگرها رو تو کشورمون ایران نشون داده. قبلا هم گفته بودیم که این کتاب رو رهبر عزیز سفارش کردن که جوان ها بخونن، لذا ما سعی می‌کنیم هر ماه یک جلد از این مجموعه ۱۵ جلدی رو خدمتتون معرفی کنیم. با ما همراه باشید🍀 ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش اول از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ کشیشهایی که همراه فاتحان به سرزمین جدید می رفتند، به جز دعوت مردم به مسیحیت، مأموریت دیگری هم داشتند: توجیه رفتارهای خشن سربازان مهاجم و آرام کردن بومی ها تا رنج های جدیدشان را بدون اعتراض بپذیرند. کشیش اسپانیایی، فرانسیسکود اویلا، افتخار می‌کرد که زبان «فرایچو» یا زبان بومی سرخپوست های پرویی را آموخته است و به کمک این زبان آن‌ها را راهنمایی می‌کند. او سرخ‌پوست‌ها را به «لاما» و خودش را به چوپان لاماها تشبیه می کند. لاما نام گوسفندهایی است که در کوهستان‌های آمریکای جنوبی زندگی می‌کنند: «من شبان مهربان لاماهای کوچکم شبانی با قلبی بزرگ. او به خاطر لاما هیچ ترسی از مرگ ندارد. من شبان خوبی هستم که حیواناتش را می شناسد.» داویلا سپس علت تمام شکنجه ها و کشتارهایی را که پس از ورود اروپایی‌ها بر سر اینکاها آمده است توضیح می‌دهد. به عقیده او تمام این حوادث به علت گناهانی که سرخ‌پوست‌ها پیش از این انجام داده اند و اسپانیایی ها فقط آنها را به خاطر گناهان شان تنبیه کرده اند: «خدا اینکاها را به سبب خطاهای گذشته شان آزار می‌دهد و می‌کشد. خدا این کار را بی حساب انجام نداده. سفید پوستان مأمور خدا بوده اند. آنان برای همین هدف به اینجا آمده اند؛ وگرنه سرخ‌پوست‌ها به دلیل دوری از عبادت خدا و گناهان دیگر به جهنم می‌رفتند.» مسیحی کردن سرخ‌پوست‌ها آمریکای شمالی هم به زور و به شکل گروهی انجام می شد؛ به طوری که حدود دوازده سال پس از ورود سربازان اسپانیایی به آمریکا، یعنی تا سال ۱۵۰۴ میلادی، حدود یک میلیون نفر از سرخ‌پوست‌ها غسل تعمید داده شده بودند. این تعداد تا سال ۱۵۳۶ میلادی به نه میلیون نفر رسید. یکی از کشیشان اسپانیایی در خاطراتش می‌نویسد : با کمک یکی از همکارانش هر روز نزدیک چهارده هزار نفر را غسل تعمید داده و مسیحی کرده است. اما بالاترین آمار در اختیار اسقف شهر لیما، تریبوروبلس، بود که به تنهایی بیش از هشتصد هزار نفر را مسیحی کرد. علاقه کشیشان به همراهی با کاشفان و فتح سرزمین‌های تازه به جایی رسید که گاه خود آنها نقش کاشفان را پیدا می‌کردند و به اکتشاف در مناطق ناشناخته مشغول می شدند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام اسم پوکوهانتس رو حتما شنیدین شاید کارتون و یا حتی فیلمش رو هم دیدین امروز قراره با هم داستان پوکوهانتس رو خلاصه وار مرور کنیم. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش دوم از کتاب تاریخ استعمار جلد چهارم داستان پوکوهانتس🛖🏜⛰️ انگلیسی ها هنگام تصرفات سرزمین ها گاها با مقاومت قبایل مواجه میشدند. به عنوان مثال در ویرجینیا با مقاومت سرخپوستان قبلیه پوهاتان روبرو شدند. مردان جنگی پوهاتان توانستند با کمین در وسط جنگل مردان انگلیسی را محاصره و خلع سلاح کنند. مردان قبیله معتقد بودند که انگلیسی ها باید کشته شوند. رئیس پوهاتان دختر دلبندی داشت بنام موتاکا که بمعنی پرنده سفید بود. این دختر نوجوان انقدر مورد علاقه ی پدرش بود که به او لقب " پوکوهانتس" یعنی دخترلوس داده بودند. پوکوهانتس دلش برای انگلیسی ها سوخت و از پدرش خواهش کرد از کشتن انگلیسی ها صرف نظر کند و آن ها را آزاد کند. رئیس پوهاتان نمیتوانست روی حرف دخترش حرفی بزند، به همین دلیل با آزادی انگلیسی ها موافقت کرد به شرط آن که انگلیسی ها دیگر به ویرجینیا مهاجرت نکنند. پوکوهانتس از پدرش خواهش کرد انگلیسی ها قبل از حرکت، غذای خوبی بخورند و نوشیدنی های سرخپوست ها را هم امتحان کنند. این خواهش دختر هم براورده شد. انگلیس ها آزاد شدند ولی هنوز چشمشان به تفنگ هایی بود که سرخ پوست ها از آن ها غنیمت گرفته بودند‌. انگلیسی ها به شرط رئیس پوهاتان برای آزادی توجهی نکردند و مهاجرت به ویرجینیا ادامه پیدا کرد. انگلیسی ها از علاقه رئیس پوهاتان به دخترش استفاده کرده و پوکوهانتس را گروگان گرفتند. سپس به رئیس پوهاتان پیام فرستادند که تفنگ ها را با دخترش مبادله کند. رئیس پوهاتان حاضر نبود چنین کاری کند و از طرفی فکر می کرد انگلیسی ها به خاطر محبتی که پوکوهانتس در حقشان کرده بود و آن ها را از مرگ نجات داده بود، بالاخره آزادش می کنند. انگلیسی ها چنین قصدی نداشتند و وقتی سرسختی پدر پوکوهانتس را دیدندنقشه ی جدیدی کشیدند. پوکوهانتس را مسیحی کردند و به او زبان انگلیسی آموختند و با لباس زنان انگلیسی او را پیش جیمیز اول، پادشاه انگلستان بردند و به عنوان نمونه زن سرخپوستی معرفی کردند که در سایه تلاشهایشان متمدن و مسیحی شده! لذا درخواست وام کلانی برای فتح سرزمین های ویرجینیا و کاشت تنباکو دادند. پوکوهانتس ۱۷ ساله شده بود و پس از مسیحی شدن نام " ربه کا" را برایش انتخاب کردند. در رسوم سرخپوست ها وقتی شاهزاده خانمی ازدواج میکرد، حتی اگر ربوده می شد، زمین هایش به شوهر او تعلق می گرفت. یکی از انگلیسی های گروه به نام " جان رالف" با پوکوهانتس ازدواج کرد تا یک روز زمین های او را به چنگ آورد. پوکوهانتس در دیدار با پادشاه متوجه شد او لباس هایش را عوض نمی کند، حمام نمیرود و غذایش را با صدای بلند می جود. او حتی نمی توانست لندن را با دشت های وسیع ویرجینیا مقایسه کند. دود غلیظی که از سوختن زغال سنگ در کوره ی کارخانه ها به آسمان می رفت ابری را به رنگ زرد تیره بالای شهر ساخته بود که اجازه نمی داد نور خورشید به زمین برسد. کوچه ها و خیابان های شهر پر از فضولات حیوانی و انسانی بود. رودخانه ای هم که از وسط شهر می گذشت پر از زباله بود. پوکوهانتس که در دشت های سرسبز و پاک ویرجینیا بزرگ شده بود به سرعت در لندن بیمار شد و پس از مدتی از دنیا رفت. جان رالف، پوکوهانتس را در کلیسا به خاک سپرد و خیلی زود راهی آمریکا شد تا به آرزوی دیرینش برسد، او اکنون زمین های پوکوهانتس را در اختیار داشت و با پولی که از پادشاه گرفته بود می توانست این زمین ها را به مزارع بزرگ تنباکو تبدیل کند. ✅️به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش سوم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ در سال ۱۸۳۴ میلادی خبری در لندن پیچید دو افسر انگلیسی به نامهای «استودارت» و «کونالی» در شهر بخارا (در ازبکستان امروزی) به اسارت امیر بخارا در آمده بودند. این دو افسر از طرف «لرد اوکلند» فرمانروای انگلیسیِ هندوستان برای جاسوسی از وضعیت نظامی و نقشه برداری از راههای آسیای میانه به این منطقه اعزام شده بودند. همزمان با روی کار آمدن سلسله قاجار در ایران، انگلیسی ها هم فتح هند را کامل کردند. حالا ایران، افغانستان و آسیای میانه برای آنها اهمیت ویژه ای داشت؛ چون این مناطق همسایه هند بودند و در صورت قوی شدن ممکن بود به هند دست اندازی کنند. از طرفی رقیبان اروپایی انگلستان هم از همین مسیرها می توانستند به هند برسند. بسیاری از اهالی لندن، نگران جان این دو افسر بودند، چون احتمال اعدام آنها به دست امیر بخارا وجود داشت. سرانجام حکومت انگلستان کشیشی به نام «ژوزف ولف» را برای مذاکره با امیر بخارا و آزادی این دو افسر روانه مشرق زمین کرد. ولف که اصالتی آلمانی داشت پیش از این از یهودیان آلمان به شمار می رفت که در نوجوانی به مسیحیت گرویده بود و سپس در دانشگاه کمبریج در انگلستان زبان های فارسی و عربی را آموخته بود. او پس از این به تبلیغ مسیحیت در بین یهودیان مشغول شد و به کشورهای عربی، ایران و قفقاز سفر کرد. ولف در ایران یکی از یهودیان شیراز به نام «میرزا ابراهیم» را غسل تعمید داد و مسیحی کرد و سپس با حمایت «سرگور اوزلی» سفیر انگلستان در ایران او را برای تدریس زبان های شرقی به لندن فرستاد. میرزا ابراهیم مدتی بعد با همسر هلندی اش و پسرش، جان، به ایران بازگشت. این پسر بعدها منشی سفارت انگلستان در ایران شد و آموزش ناصرالدین میرزا - ولی عهد محمد شاه قاجار که سپس ناصرالدین شاه شد- را به عهده گرفت. تجربه حضور ولف در شرق و آشنا بودن او با زبان‌های فارسی و عربی باعث شد برای مأموریت آزادی دو افسر انگلیسی بهترین گزینه به نظر برسد. ولف در مسیر بخارا به تهران رسید و مدتی در سفارت انگلستان مقیم شد. هنگامی که محمد شاه قاجار از قصد او برای سفر به بخارا آگاه شد، نامه ای را برای حمایت و تأیید او به امیر بخارا نوشت. ولف به بخارا رسید و متوجه شد که دو افسر انگلیسی اعدام شده اند. امیر بخارا دستور داد ولف را هم به زندان بیندازند. با رسیدن خبر اسارت ولف به تهران سفیر انگلیس دست به دامان محمدشاه شد تا برای آزادی او وساطت کند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
دیروز که ماجرای پوکوهانتس رو گفتیم، جا داره این نکته تاریخی رو هم خدمتتون بگیم. شاید براتون جالب باشه بدونید که تا همین چند قرن قبل توی اروپا حمام کردن و تمیزی رو گناه می‌دونستن! لابد می‌پرسید چرا؟! علتش اینه که چون معمولا حمام کردن تو مکان خلوت و به دور از چشم دیگران انجام میشه، اروپایی ها تصور میکردن لابد کار زشت و گناهی هست که توی خفا انجام میگیره! برای همون اعتقادی به حمام و نظافت نداشتن! حالا وضعیت مسلمان ها توی اون دوران چطور بود؟ بریم ببینیم دکتر زیگرید هونکه پژوهشگر و محقق آلمانی چی می گه: این وضعیت برای مسلمانانِ تمیز، غیر قابل تصور بود. مسلمانان که شستشوی بدن نه تنها وظیفه مذهبی شان بود بلکه در آن آب و هوای گرم، میل طبیعی‌شان نیز بود. این به خصوص برای شهرنشینان بغداد، شهری که در قرن دهم میلادی با هزاران حمام گرم و کارگران حمام و مشت و مالچی (ماساژ دهنده) و سلمانی و آرایشگر که برای مردها و همچنین برای زن‌ها امکان شستشوی هفتگی و حتی روزانه را فراهم کرده بود، غیر قابل تصور می‌نمود. ص ۳۵۵ برگ های گمشده از تاریخ تمدن اسلامی https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش چهارم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ مبلغان کلیسا، درمان بیماران و کاستن از درد و رنج آنها را یکی از بهترین روش‌ها برای دعوت آن‌ها به مسیحیت می دانستند. تأسیس درمانگاه و بیمارستان به دست مبلغان از نخستین سال‌هایی که پای استعمارگران به سرزمین های مختلف باز شد تا امروز ادامه داشته است. شاید مشهورترین پزشک مُبلغ «دیوید لیوینگستن» باشد. او یک اسکاتلندی بود که در سال ۱۸۴۱ میلادی به جنوب شرقی آفریقا قدم گذاشت. لیوینگستن با ظاهر یک پزشک و برای درمان دردهای سیاهان با آن‌ها رو در رو شد؛ اما هدف های مأموریتش آن قدر متنوع بود که مجبور بود گزارش هایش را برای چند انجمن متفاوت در لندن ارسال کند: انجمن مبلغین، انجمن سلطنتی جغرافیا، انجمن سلطنتی ستاره شناسی و وزارت امور خارجه. لیوینگستن در آغاز سفر به دنبال ایجاد یک راه تجاری منظم در آنگولا بود؛ او باید در قلب قاره راهی را پیدا می‌کرد تا منطقه ای به نام «لین یاتنی» را به اقیانوس هند متصل کند. لیوینگستن در سفرهایش به آبشار عظیمی رسید که آن را به افتخار ملکه انگلستان «ویکتوریا» نام گذاشت. او اولین کسی بود که روی نقشه آفریقا یک نام انگلیسی را به یادگار گذاشت. پس از مدتی لردکلارندون، وزیر خارجه انگلستان، این کشیش پزشک را به عنوان کنسول انگلستان در «سواحل شرقی و نقاط کشف نشده آفریقا» منصوب کرد. اولین دستور وزارت خارجه به لیوینگستن جمع آوری اطلاعاتی درباره وضعیت جغرافیایی، منابع معدنی و کشاورزی شرق و مرکز آفریقا بود. دستور دوم برقرار کردن رابطه تجاری بین بومی ها و انگلستان بود. انگلستان در آن سال‌ها به شدت با تجارت برده مبارزه می کرد. آنها متوجه شده بودند که آفریقا سرشار از منابع معدنی است و برای بهره برداری از این معادن به نیروی کار سیاهان نیاز داشتند؛ به همین علت ناگهان علاقه خود را به تجارت برده از دست دادند و کشتی هایشان روی دریاها به بازرسی کشتیهای مختلف می پرداختند تا از حمل برده جلوگیری کنند. لیوینگستن باید رئیسان قبیله های بزرگ را به تجارت با انگلستان تشویق می‌کرد تا آن‌ها با کسب درآمدهای جدید از فروش برده به رقیبان اروپایی انگلیسی ها دست بردارند. رؤسای قبایل این برده ها را در جنگ با قبیله های دیگر به اسارت می گرفتند. لیوینگستن یک مأموریت پنهانی دیگر هم داشت؛ مبارزه با نفوذ پرتغالیها در آفریقا. او در انجام این مأموریت آن قدر اصرار داشت که دولت پرتغال در نامه ای به دولت انگلستان نوشت: «دیوید لیوینگستن زیر نقاب یک کشیش و تبلیغ دینی به تجارت پرتغال در این قاره لطمه می زند.» ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام همراهان عزیز و گرامی کتابنوشان 🍀 با مطالعه پست امروز به ردپای استعمار در ایران می رسیم. استعمارگرها بعد از چند دهه تجربه ی غارت و تاراج منابع کشورهای مختلف آفریقایی، آمریکایی و آسیایی، با نقاب پزشکی و فعالیت های عام المنفعه وارد سرزمین های مختلف میشن و اهداف خودشون رو دنبال می‌کنند. خدمات بهداشتی و پزشکی از عمده ترین پوشش های استعمارگرها بود. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش پنجم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ در ایران هم مأموران تبلیغ مسیحیت در بسیاری از شهرها به فعالیت پزشکی مشغول بودند. یکی از مشهورترین این افراد زنی انگلیسی به نام «ماری برد» بود. او که در دوران ناصرالدین شاه قاجار به ایران آمده بود با آن که خودش نزد دوستانش اعتراف کرده بود که اطلاع و مهارت کمی در پزشکی دارد، اما شروع به درمان بیماران کرد. «ماری برد» در بازار اصفهان درمانگاهی را تأسیس کرد و شروع به درمان و تبلیغ مسیحیت کرد. این درمانگاه چند بار تعطیل شد؛ اما ماری برد با سماجت آن را بازگشایی کرد. او در شهرهای یزد و کرمان هم به فعالیت پزشکی پرداخت و سرانجام در کرمان در سال ۱۹۱۴ میلادی براثر بیماری حصبه درگذشت و همان‌جا به خاک سپرده شد. تعداد زیاد مبلغان انگلیسی که به فعالیت پزشکی مشغول بودند و مشکلاتی که برای بیماران به وجود می آمد باعث شد دولت ایران در سال ۱۳۱۲ شمسی اعلام کند که تمام پزشکان و ماماهای خارجی باید مدرک تحصیلی معتبری را به دولت ارائه کنند. مبلغان انگلیسی تلاش زیادی کردند تا دولت از این تصمیم منصرف شود. بیمارستانی که دو مُبلّغ انگلیسی، دکتر وایت و همسرش، در یزد ساخته بودند به مرکز مهمی برای تبلیغ مسیحیت در ایران تبدیل شده بود. یکی از بیماران این بیمارستان زن فقیری از شهرستان تفت بود. او پس از مدتی که در بیمارستان بستری بود به مسیحیت گروید. پس از او خواهرش نیز مسیحی شد. فرزند کوچک این زن که پسر خردسالی بود غسل تعمید داده شد. این پسر حسن دهقانی تفتی نام داشت که بعدها به انگلستان رفت، کشیش شد، به مقام اسقفی رسید و کتابهایی را در نقد اسلام تألیف کرد. در سال هایی که دکتر وایت و همسرش در یزد فعالیت می‌کردند، ژنرال سرپرسی سایکس، مأمور دولت انگلیس در ایران درباره آنها نوشت: «با زحماتی که این زوج انگلیسی برای درمان بیماران کشیده اند، نفوذ اروپایی ها در یزد و اطراف آن گسترش یافته است.» جورج کرزن، وزیر خارجه انگلستان، هم نوشت: «از زمان حضور مبلغان انگلیسی در ایران اطلاعات ما را از وضعیت این کشور بسیار بیشتر شده است.» ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالا که بحث پزشکی و خدمات استعمارگران پیش اومد جا داره اشاره ای به ربع رشیدی تبریز داشته باشیم. ربع رشیدی در تبریز که قدمت ۷۰۰ ساله داره، اولین مجموعه دانشگاهی در تاریخ بشریت به حساب می آید که در آن علما، دانشجویان و طلاب می توانستند علوم مختلف را تحصیل کنند. در این مجموعه سازه هایی مانند دانشگاه ، بیمارستان، مراکز خرید و کتابخانه وجود داشته تا همه نیازهای مادی و غیرمادی اهالی خود را در همان مجموعه تامین نماید. قسمت جالب تر ماجرا اونجایی هست که این دوران مقارن هست با قرون وسطی در اروپا که از درک روابط علی معلولی عاجز بودند و هر پدیده ای رو به اجنه ربط می‌دادند! گفتنی‌ست که وقفنامه ربع رشیدی به عنوان یک اثر معنوی ایرانی ثبت یونسکو شده. ربع رشیدی بزرگ ترین وقف در تاریخ تمدن اسلام است با یک وقفنامه ۲۰۵ صفحه ای؛ دروسی که در مدارس ربع رشیدی تدریس می گردید، کتابهایی که نوشته می شد، ترتیب خدمات پاسبانی که به ربع رشیدی گماشته شده و حقوق و معاش روزانه و سالانه آن ها و اطبایی که برای بیمارستان استخدام می شدند و دروسی که به شاگردان خود می آموختند، چگونگی دوا دادن به بیماران و نسخه نوشتن طبیب، تهیه خوراک زمستان و حتی طریقه آش پختن برای رنجوران ، به تمامی در این وقفنامه شرح داده شده است. ص۴۰۵ برگ های گمشده تاریخ تمدن اسلامی ✅️به کتابنوشان ملحق شو 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به همراهان عزیز کتابنوشانی 🌱 امروز میخوام ببرمتون کرمانشاه! کجای کرمانشاه؟ فرامان! البته کرمانشاه الان نه ها! کرمانشاه تقریبا ۱۰۰ سال قبل! ایام بعد از جنگ جهانی اول( ۱۹۱۴_۱۹۱۸) بریم ببینیم آمریکایی ها تو کرمانشاه با بچه های بی سرپرست چکار داشتن؟ ✅️ به کتابنوشان ملحق شو 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش ششم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ بچه های یتیم و بی سرپرست بیش از کودکان دیگر، توجه کشیشان اروپایی و آمریکایی را جلب می کردند. این بچه ها که به محبت بیشتری نیاز داشتند، با مهربانی ها و مراقبت‌های مبلغان به شدت به آن ها علاقه مند می شدند. دکتر «استد» یک مبلغ امریکایی بود که پس از جنگ جهانی اول با کمک کلیسای «وست مینستر» آمریکا بیمارستانی را در کرمانشاه ساخت و شروع به درمان بیماران و تبلیغ مسیحیت کرد. او مدتی بعد، در یکی از روستاهای کرمانشاه به نام فرامان یک مدرسه و یک پرورشگاه ساخت. بچه های بی سرپرستی که پدر و مادرهای ناشناخته داشتند به این پرورشگاه منتقل می شدند و هنگامی که به سن تحصیل می رسیدند، وارد مدرسه ی پرورشگاه می‌شدند. بسیاری از این بچه ها که شیفته محبت های دکتر "استد" شده بودند به مسیحیت گرویدند و نام خانوادگی «استدآبادی» را انتخاب کردند. دکتر «سیترالکا» هم یک کشیش دو رگه هندی و انگلیسی بود که بیمارستانی را در منطقهٔ مرزی سیستان و بلوچستان تأسیس کرد. دکتر الکا هنگامی که متوجه می شد کودک یتیم یا بی سرپرستی را به بیمارستان آورده اند، شخصاً مراقبت از او را به عهده می‌گرفت و پس از بهبودی هم ارتباط خود را با او قطع نمی‌کرد. او موفق شد چند کودک بی سرپرست سیستانی را غسل تعمید داده، مسیحی کند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا