eitaa logo
کتابنوشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
416 ویدیو
10 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸«سفرنامه از مشهد تا مدینه» نوشته علی شمسا 🔻گرچه بیشتر های ، از مکرمه، سخن گفته اند، ولی همواره از غربت ، و قبور مطهر امامان علیهم‌السلام کمتر نوشته شده است. این بیشتر به حال و هوای مبداء ، یعنی مقدس تا مقصد سفر، یعنی و پرداخته است. @safarvaname | سفر و نامه ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک سلام بهاری از اول ماه ربیع الاول خدمت تک تک اعضای محترم کتابنوشان☘️🌸 بریم سراغ اعلام برنده های چالش؟! دیدین جدیدا مد شده بلاگرها کد کیهانی، کد طلا، کد لیلی مجنونی و ... میدن؟ خب ما چرا کد کتاب ندیم؟! 😁 منتظر اعلام برنده ها باشید😎 ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و اما نظر برگزیده و برنده های چالش: از بین نظرات شما نظر جناب "وکیلی نسب" مورد پسند عوامل پشت صحنه کتابنوشان قرار گرفت. هرچند نظرات بعضی دوستان هم خیلی خوب و قابل اجرا هستن که صمیمانه ازشون تشکر میکنم. در مورد وجه تسمیه دانشگاه صنعتی شریف هم جمعا ۳۰ نظر برامون ارسال شده بود. واقعا از تک تک شرکت کننده های محترم متشکرم. تعداد ۱۸ نفر از این عزیزان قبلا کتاب هدیه گرفته بودند و ما اولویت رو به نظراولی‌های‌(!) کانال اختصاص دادیم. هر کدام این عزیزان میتونن کتابی به ارزش صد هزار تومان انتخاب کنند. کد پیگیری رو خانم احمدی در اختیارتون میذارند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا خاطرات جنداب، قسمت سی‌ام شاید ساعت ۶ صبح بود که کسی در زد. همسرم رفت دم در و بعد با یک سطل بزرگ برگشت خانه. معصوم‌باجی زن حاج علی تنیده یک سطل چندکیلویی حلیم برایمان آورده بود. با دیدن آن حجم حلیم نمی‌توانستیم نخندیم! دلیلش هم خاطره سال پیش بود. توی قم حلیم فروشی زیاد بود و ما در دوگانه‌ی "کله‌پاچه" و "حلیم" طرفدار کله پاچه بودیم. به قول آقای اکبر عبدی ما آذربایجانی ها غذای اساسی می‌خوریم! یک روز حوالی عصر با زهرا از پارک برمی‌گشتیم. مقابل حلیم فروشی‌ِ سر کوچه دلم خواست خوردن حلیم را هم تجربه کنیم‌. رفتم داخل و به آقای فروشنده گفتم یک کیلو حلیم لطفا! آقای فروشنده نگاه سنگینی کرد و گفت: حلیم رو ۶،۵ صبح میفروشن، برو صبح زود بیاد! خانم شیرزاد درونم "واقعا"ای گفت و خیلی عادی برگشتیم خانه. شب به همسرم گفتم فردا شش صبح برود یک کیلو حلیم بخرد. همسرم هم که تا آن روز حلیم نخورده بود گفت: "یک کیلو زیاد نیست؟ نتونیم بخوریم اسراف میشه!بذار نیم کیلو بخرم اگر خوشت اومد بیشتر بگیرم." گفتم: "نه! تو وبلاگ دوستان، خاطرات حلیم خوری بعضی ها رو خوندم. حتما چیز خوشمزه‌ای هست و یک کیلو زیاد نیست." آن شب تا صبح مثل بچه ها از ذوق حلیم خوردن خوابم نمی‌برد! بالاخره صبح شد و همسرم با یک کیلو حلیم داغ آمد خانه. سر سفره نشستیم. اولین قاشق حلیم را که خوردم دیدم اصلا مزه ندارد! همسرم که نتوانسته بود یک قاشق بیشتر قورت بدهد گفت کمی شکر یا نمک قاطیش کن! مراحل مزه دار کردن حلیم را طی کردیم ولی هیچ فرق خاصی نمی‌کرد. نه با شکر خوش‌مزه شد و نه با نمک. حالا ما ماندیم و نزدیک یک کیلو حلیم دست نخوره! تا ظهر چند باری رفتم سراغش ولی با ذائقه‌ام سازگار نبود. زهرا هم که بچه‌ی خوش خوراکی بود همان نصف قاشق را پس زد! بیشتر قسمت‌های حلیم دست نخورده بود.ظرف تمیزی برداشتم و حلیم را داخلش ریختم‌. بعد با پودر پسته و دارچین تزئین کردم و رفتم طبقه پایین پیش خانم صاحب خانه. بنده خدا حسابی خوشحال شد و تشکر کرد خصوصا وقتی فهمید از حلیم فروشی سر کوچه گرفته ایم با خیال راحت خورد چون به نظرش بهترین حلیم فروشی قم همان حلیم فروشی سرکوچه‌مان بود. با دیدن این سطل دو سه کیلویی حلیم یاد آن خاطره برایمان زنده شده بود. نه می‌توانستیم این همه حلیم را بخوریم و نه می‌شد پس بدهیم. به نظرم رسید حلیم را چند قسمت کرده و بین یکی دو نفر از همسایه ها تقسیم کنم تا هم اسراف نشود و نه دست کسی را رد کرده باشیم. تا آخر ماه صفر، چندین مرتبه اهالی برایمان حلیم آوردند و هر دفعه سعی کردیم با نمک یا شکر حلیم بخوریم ولی در هر دوحالت هم نتیجه باخت باخت بود! و ناچارا از طرف بانیان محترم حلیم‌ها را خیرات می‌کردیم. تا این که چند سال بعد، حلیم دست پخت یکی از خانم‌های سلفچگانی را در حوزه خوردم و خیلی خوشم آمد. حلیم ایشان علاوه بر گندم و قلمِ گوسفندی، نخود و پیاز و نمک هم داشت. چند مرتبه ای سپردم برایم بپزد و ما بخریم و ایشان هم زحمت کشیدند. بهشان گفته بودم اگر هزینه‌اش را نگیری نمی‌خورم و او هم صرفا برای این که من راحت باشم هزینه را می‌گرفت. به مرور با خوردن حلیم سلفچگانی ذائقه‌مان به تنظیمات کارخانه برگشت و حلیم های اهالی را هم می‌خوردیم البته با نمک! ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واکنش ها نسبت به حلیم باعث شد شکسپیر درونم فعال بشه! حلیم با نمک یا شکر مسئله این است!🤦‍♀️ ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32