eitaa logo
کتابنوشان
809 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
325 ویدیو
9 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN آیدی خریدکتاب: @store_manager
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 موجودی مجموعه کتابهای «» برای چندمین بار شد😊👌 🔰مهدی میر کیایی در مجموعه ۱۵ جلدی سرگذشت استعمار به بیان تاریخ مستند استعمار می پردازد. روان بودن روایت یکی از نقاط قوت مجموعه است. میرکیایی تلاش کرده با زبان ساده مخاطب را با فرایند تاریخی ۳۰۰ ساله استعمار آشنا سازد و سعی کرده با مفاهیم داستان چالش ایجاد کند. این مجموعه اثری مطلوب برای نوجوانان و حتی بزرگسال است. 💠 رهبر معظ انقلاب: 🔻 🔸من اخیراً کتابی دیدم که یکی از همین نویسندگان خودمان نوشته، به نام « »؛ پانزده شانزده جلد کتاب ۱۲۰، ۱۵۰ صفحه‌ای است که تشریح می‌کند استعمار چگونه در قاره‌ آمریکا و در قاره‌ آسیا توانست ثروت‌های این‌ها را از بین ببرد و خودش را ثروتمند کند. کشور انگلیس ثروتمند نبود، فرانسه ثروتمند نبود، کشورهای اروپایی ثروتمند نبودند؛ اینها ثروت کشورهای دیگر را گرفتند. 🔸اینها به وسیله‌ سلاح توانستند چنین کارهایی را بکنند. ذهن‌های خلّاقی داشتند؛ تلاش هم خیلی کردند؛ اهل خطرپذیری بودند؛ اینها خصوصیات خوب اروپایی‌ها است اما از این خصوصیات چه استفاده‌ای کردند؟ ایجاد نظام سلطه در عالم. نظام سلطه یکی از بلاهای بزرگ امروز دنیا که هنوز تمام نشده و ان‌شاءالله تمام خواهد شد. نظام سلطه یعنی دنیا تقسیم بشود به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر. 🛍 مزایای خرید: 🔻 ⬅️ تخفیف ۱۵% 🚚 ارسال تا ۲ کیلوگرم = ۱۸ هزار تومان 🚛 ارسال بالای ۲ کیلوگرم = ۳۰ هزار تومان ☎️ ثبت سفارش: ۳۸۵۳۴۹۹۰-۰۵۱ 🌐 ادمین @mfvaliasr 💠 روبیکا rubika.ir/mfvaliasr ✅مرکز فرهنگی ولیعصر(عج) | مرکز توزیع کشوری بهترین های کتاب🔻 🆔 @mvaliasrmashhadd
رهبر عزیزمان در صحبت های چندوقت پیش خود جوانان و نوجوانان را به مطالعه ی کتاب تاریخ استعمار سفارش کردند. رهبر معظم انقلاب: من اخیراً کتابی دیدم که یکی از همین نویسندگان خودمان نوشته، به نام « »؛ پانزده شانزده جلد کتاب ۱۲۰، ۱۵۰ صفحه‌ای است که تشریح می‌کند استعمار چگونه در قاره‌ آمریکا و در قاره‌ آسیا توانست ثروت‌های این‌ها را از بین ببرد و خودش را ثروتمند کند. کشور انگلیس ثروتمند نبود، فرانسه ثروتمند نبود، کشورهای اروپایی ثروتمند نبودند؛ اینها ثروت کشورهای دیگر را گرفتند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ دوم از کتاب سرگذشت استعمار ( پانزده جلدی) هِنری دریانورد پرتغال نخستین کشوری بود که به فکر یافتن راه های دریایی جدید به سوی شرق افتاد. این کشور کوچک، که در ساحل اقیانوس اطلس قرار داشت. همواره مجبور بود برای ارتباط با کشورهای دیگر از راه های دریایی استفاده کند و هنگامی که تصور رسیدن به شرق از مسیر تازه ذهن اروپایی ها را مشغول کرده بود. پرتغالی ها در این راه پیش قدم شدند. شاهزاده ای پرتغالی به نام هنری، که فرزند ژان دوم، پادشاه پرتغال بود. رهبری اکتشافات دریایی را به عهده گرفت. هنری عاشق دریانوردی، حغرافیا، ستاره شناسی و آشنایی با سرزمین های دیگر بود. او برای ساختن رصد خانه ای بزرگ فرمان های قاطعی صادر کرد و نقشه های جغرافیایی قدیم را از هر گوشه ی اروپا گرد آورد. خمچنین نسخه های خطی بسیاری را که درباره ی تاریخ و جغرافیا تالیف شده بود در کتابخانه اش جمع آوری کرد و با اشتیاق خوند. هنری تصور می کرد با دور زدن آفریقا می تواند به شرق دور دست پیدا کند. تصور او و دوستانش از آفریقا بسیار کوچک تر از اندازه ی واقعی آن بود‌. آن ها فکر می کردند جنوبی ترین نقطه آفریقا " گینه " است و اگر به آنجا برسند. می توانند راه خود را به سوی شرق کج کنند و به هند و چین برسند. هنری برخی از دوستانش را با چند کشتی برای یافتن مسیر دقیق دور زدن آفریقا راهی اقیانوس اطلس کرد. آن ها باید به سمت جنوب حرکت می کردند. نداشتن اطلاعات کافی از دریا و ترس از طوفان های بزرگ باعث شد این کشتی ها در طول ساحل حرکت کنند. برای همین، در آغاز فقط سواحل غربی آفریقا کشف و شناسایی شدند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ سوم از کتاب سرگذشت استعمار ( پانزده جلدی) واسکو دوگاما به ساحل شرقی آفریقا رسید. او در موزامبیک، مومباسا و مالیندی در خشکی پیاده شد؛ اما هنوز نتوانسته بود راه هند را پیدا کند. تجارت شرق آفریقا در انحصار بازرگانان ایرانی و عرب بود و آن ها اسرار خود را برای غربی های تازه از راه رسیده، که می توانستند به رقیبانی سر سخت تبدیل شوند، فاش نمی کردند. گاما تصمیم گرفت دامی برای بعضی از این بازرگانان پهن کند. آن ها را به بهانه ی گفت و گوی تجاری به کشتی خود دعوت می کرد و در مهمانی هایی که ترتیب می داد انواع شراب ها را در برابر آن ها قرار می داد تا بتواند اسرار مسیر هندوستان را در مستی از زیر زبان آن ها بیرون بکشد. همه ی تاجرانی که به عرشه ی کشتی گاما می آمدند مسلمان بودند. آن ها در میهمانی گاما شرکت می کردند؛ اما به غذاها و مشروبات او لب نمی زدند. گاما خشمگین از ناکامی خود‌، دنبال دریانوردی می گشت که در میان مسلمانان به سهل انگاری و پای بند نبودن به شریعت اسلام مشهور باشد. و سرانجام این فرد را پیدا کرد؛ شهاب الدین احمدبن ماجد. احمد بن ماجد از پُرآوازه ترین دریانوردان عرب در آن روزگار بود. او هنگامی که در مجلس واسکو دوگاما حاضر شد. با دیدن شراب های رنگین اروپایی خودداری اش را از دست داد و در میان فریادهای پُر از شادی و سرمستی ملوان های پرتغالی باده گساری کرد. هنگامی که هوشیاری اش را کاملاً از کف داد. گاما او را در آغوش کشید و رازهای دریانوردان مسلمان برای رسیدن به هندوستان را از او پرسید. احمد بن ماجد، مست و سرخوش، در حالی که روی عرشه ی کشتی ایستاده بود و هر لحظه با دستانش به سمتی اشاره می کرد. تمام جزئیات راه هند را بر زبان آورد و منشی واسکو دو گاما، با هیجان و شتاب، تک تک کلمات او را روی کاغذ نوشت. پرتغالی ها، با اطلاعاتی که از احمد بن ماجد دریافت کردند، توانستند به هندوستان برسند و بدین ترتیب، بد مستی یک دریانورد لاابالی آغاز استعمار هند را رقم زد. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ چهارم از کتاب سرگذشت استعمار یک خواستگاری که جریان را عوض کرد در قرن پانزدهم میلادی، سرزمین امروزی اسپانیا دو بخش اصلی داشت و هر یک فرمانروایی جداگانه. فردیناند حاکم آراگون بود. و ایزابل، ملکه ی کاستیل. در سال ۱۴۶۹ میلادی، فردیناند دست به یک خواستگاری تاریخی زد و از ایزابل تقاضای خواستگاری کرد. پاسخ مثبت ایزابل و ازدواج این دو نفر به اتحاد کاستیل و آراگون انجامید؛ اتحادی که یکپارچگی اسپانیا را در پی داشت و آن را به کشوری نیرومند تبدیل کرد. اکنون مسلمانانی که از دوره ی خلافت اموی بر غرناطه یا گرانادی امروزی تسلط داشتند در برابر این حکومت قدرتمند قرار گرفته بودند و البته توان مقاومت در برابر آن را نداشتند. ایزابل و فریناند توانستندمسلمانان را از غرناطه بیرون برانند و قدرت خود را باز هم گسترش دهند. آن ها اکنون، که از اتحاد اسپانیا فراغت پیدا کرده بودند، در اندیشه ی تسلط بر سرزمین هایی در آن سوی دریاها افتاده بودند؛ کاری که چند سال پیش کشور کوچک و همسایه ی آن ها، پرتغال، آغاز کرده بود. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 برشِ پنجم از کتاب سرگذشت استعمار ایتالیایی پول دوست و ماجراجو در همین دوران، سر و کله ی یک مرد ایتالیایی، اهل جنوا، در دربار ایزابل و فردیناند پیدا شد. او معتقد بود می توان از فریضه ی کروی بودن زمین برای رسیدن به هند استفاده کرد و می گفت: " اگر زمین گرد است، می توان اقیانوس اطلس را طی کرد و در آن سوی زمین به هندوستان رسید. " مرد ایتالیایی با همین اندیشه به دربار پرتغال رفته بود. او حاضر بود به این سفر پُر مخاطره برود؛ به این شرط که پادشاه پرتغال ده درصد از منافع سرزمین های فتح شده را به او بدهد و او را به عنوان دریا سالار تمام این سرزمین ها بشناسد. در خواست های مرد ایتالیایی به نظر پادشاه پرتغال خیلی طمع کارانه آمد. پس دست رد به سینه ی او زد. ایتالیایی از رو نرفت و راهی دربار فرانسه شد؛ اما آن ها هم زیر بار سهم ده درصدی او نرفتند. پادشاه انگلستان هم از همه خسیس تر بود و خیلی زود با یک جواب منفی ایتالیایی پول پرست را راهی خانه اش کرد. مرد ایتالیایی که کریستف کلمب نام داشت‌، پس از نومیدی از تمام این ها، به دیدار ایزابل و فردیناند رفت؛ اما آن جا هم فقط این جواب انتظارش را می کشید: ده درصد؟! به هیچ وجه! ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ ششم از کتاب سرگذشت استعمار یک پرتغالی در دربار فیلیپ خوشگل فرناندو ماژلان یکی از دریانوردان پرتغالی بود که بعد از اعلامیه ی پاپ برای تقسیم زمین به شدت فکرش مشغول شده بود. او هر قدر بیش تر نقشه های جغرافیای اش را بالا و پایین می کرد بیش ار مطمئن می شد که جزایر ملوک یا ادویه بااین تقسیم بندی در منطقه ی متعلق به اسپانیا قرار گرفته است. او با مطالعه ی نقشه ها به فرضیه ای رسیده بود که در پرتغال به دردش نمی خورد؛ چون قرار نبود کسی خلاف میل باب عمل کند. مازلان برای اثبات نظریه اش و رسیدن به پول و شهرت تصمیم گرفت به کشورش پشت کند و نظریه اش را به دربار اسپانیا ارائه کند‌ اکنون فیلیپ که به " خوشگل " شهرت یافته بود بر اسپانیا حکومت می کرد. پادشاه اسپانیا با شنیدن صحبت های مازلان سر قول آمد. آن ها یک بار به کلمب اعتماد کرده و مزد این اطمینان را گرفته بودند و اکنون در سال ۱۵۱۸ میلادی که تنها چند سالی از اکتشافات کلمب می گذشت، پس از طلا توانستند به ادویه نیز دست پیدا کنند. مازلان به پادشاه اسپانیا اطمینان داد که با حرکت به طرف غرب به جزایر ادویه دست پیدا خواهد کرد و آن را به نام پادشاه اسپانیا فتح می کند. بومی ها را می دانست کشتی های ماژلان بیست وچهار هزار کیلومتر را در اقیانوس طی کرده بودند که سرانجام در یک صبح بهاری خشکی از دور نمایان شد. دریانوردان خسته، گرسنه و بیمار توان شادی کردن نداشتند. ماژلان پیش از دیگران به ساحل رفت. او یک برده ی اهل مالزی را، که پیش از این در اسپانیا خریده بود، با خود به ساحل برد. برده ی مالزیایی با بومی ها صحبت کرد و توانست منظورش را به آن ها بفهماند. حالا ماژلان مطمئن بود که به هدف نزدیک شده و توانسته کره ی زمین را دور بزند. ماژلان این سواحل را به نام فیلیپ، پادشاه اسپانیا، فیلیپین نام گذاشت و به سرعت شروع به معامله با بومی ها کرد. ماژلان به بومی ها شب کلاه قرمز، آینه، شانه و زنگوله هدیه کرد و در مقابل، از آن ها نارگیل، مرغ و عرق خرما گرفت که برلی درمان بیماری همراهانش بسیار سودمند بود. علاقه ی بومی ها به این هدایا باعث شد اسپانیایی هد بقیه ی اجناسی را که همراه داشتند در سواحل به نمایش بگذارند. بومی ها از تماشای این کالاها مات و مبهوت مانده بودند وبا علاقه ی فراوان طلاهای خود را با ابزارهای مسی و فولادی بی ارزش مبادله می کردند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش اول از کتاب تاریخ استعمار من ازدواج نمی کنم سرنوشت چنین رقم زده شده بود تا کاری را که مردانی مانند هنری هفتم و هشتم نتوانسته بودند انجام دهند زنی به نام الیزابت به نتیجه برساند؛ رقابت سرسختانه با اسپانیا برای دست یافتن به مستعمرات. با مرگ هنری هشتم، دخترش «الیزابت» فرمانروای انگلستان شد. پیش از این هنری، مادر الیزابت را گردن زده بود. مدتی بعد همسر جدیدش، کاترین هروارد، را هم گردن زد. همین حوادث کافی بود تا الیزابت در هشت سالگی تصمیمش را بگیرد: «من هیچ وقت ازدواج نخواهم کرد.» الیزابت تا آخر عمر حرفش را پس نگرفت. او مجرد باقی ماند و این تصمیم تا پایان عمرش تأثیرات زیادی را بر سیاست انگلستان و اروپا به جا گذاشت. ازدواج او با هریک از پادشاهان اروپایی، انگلستان را به متحدان کشورها تبدیل می کرد و حتی ممکن بود انگلستان تحت تسلط آن کشورها قرار گیرد. به همین علت در مدت بیست و پنج سال سیاستمداران کشورهای مختلف به دنبال ازدواج با الیزابت بودند یکی از سفیران کشورهای اروپایی گفته بود: «ما دوازده سفیر بودیم که برای خواستگاری از ملکه رقابت می کردیم. در این میان دوک هولشتاین برای خواستگاری از ملکه برای پادشاه دانمارک از راه رسید و بعد دوک فنلاند به عنوان نماینده پادشاه سوئد وارد شد تا الیزابت را خواستگاری کند. دوک فنلاند مخصوصا از سفیر امپراتور آلمان خشمگین بود و تهدید می کرد که او را خواهد کشت و الیزابت می ترسید آن ها در حضور او همدیگر را سر ببرند.» هنگامی که در سال ۱۵۵۹ میلادی، فیلیپ دوم، پادشاه قدرتمند اسپانیا، از او خواستگاری کرد الیزابت جواب منفی داد مبادا این ازدواج بهانه ای برای تسلط اسپانیا بر انگلستان شود. اما وقتی شارل نهم، پادشاه فرانسه، به او پیشنهاد ازدواج داد الیزابت به سرعت این پیشنهاد را رد نکرد؛ چون در این زمان باید روابط فرانسه و انگلستان در وضعیت آرام و بدون تنش قرار می گرفت. الیزابت خواستگار فرانسوی را در بلاتکلیفی نگه داشته بود و سفیر فرانسه شکایت می کرد که:«دنیا در شش روز آفریده شده است، در صورتی که ملکه هشتاد روز را در تفکر گذرانده و هنوز تصمیمی نگرفته است.» چند سال بعد دوباره سیاست خارجی انگلستان در وضعیتی قرار گرفت که باید فرانسوی ها را آرام می کردند؛ حالا الیزابت ابراز تمایل می کرد که با یک فرانسوی ازدواج کند. او اکنون سی و هفت سال داشت و خواستگارش پسر پادشاه فرانسه، شانزده ساله بود! مذاکرات پنج سال طول کشید تا اینکه خواستگار جوان را در بیست و یک سالگی به لندن دعوت کردند؛اما الیزابت قرار نبود به این آسانی ها تن به ازدواج دهد؛به همین علت فرزند پادشاه فرانسه را پنج سال دیگر هم در لندن معطل کرد و بالاخره پس از ده سال به او جواب منفی داد! ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش دوم از کتاب تاریخ استعمار «فرانسیس دریک» یک دزد دریایی انگلیسی بود. کشتی او «گوزن طلایی» نام داشت که روی آبهای اقیانوس اطلس به کشتی های تجاری حمله می کرد، تمام دریانوردان را می کشت و ثروت آنها را به یغما می برد. «گوزن طلایی» در یکی از روزهای ۱۵۸۶میلادی روی آبهای اقیانوس با یک کشتی اسپانیایی روبرو شد. پرچم اسپانیا که بر فراز کشتی در اهتزاز بود و حرکت آن از غرب به شرق، اشتهای سرقت فرانسیس دریک را چند برابر کرد. این کشتی به احتمال قوی از آمریکا می آمد و حتماً اندوخته گرانبها را حمل می کرد. «دریک» دستور حمله را صادر کرد. توپ های گوزن طلایی به غرش درآمدند. در مقابل کشتی اسپانیایی هم دفاع از خود را آغاز کرد، توپ های اسپانیایی هم به طرف گوزن طلایی شروع به شلیک کردند؛ اما پیروزی با دزد دریایی باتجربه انگلیسی بود. انگلیسی ها به کشتی اسپانیایی ریختند و تک تک ملوانان آن را از دم تیغ گذراندند. هنگامی که دریک وارد انبار کشتی شد چیزی را که می دید باور نمی کرد؛ صندوق های بزرگ چوبی که پر از جواهرات و طلا بودند. این ها همان طلاهایی بودند که اسپانیایی ها از «آتاهوالپا» پادشاه اینکاها گرفته بودند تا او را نکشند. آتاهوالپا اتاق بزرگی را تا سقف پر از طلا کرده بود. اسپانیایی ها طلاها را گرفتند و آتاهوالپا را اعدام کردند. اکنون طلاها در اختیار دریک بود. دزد دریایی در آستانه دیوانگی قرار داشت. باورش نمیشد در یک حمله این اندازه طلا نصیبش شود. حتی فکرش را هم نمی کرد که یک روز بتواند این همه طلا را یکجا ببیند. فرانسیس دریک با این همه طلا باید چکار می کرد؟ تمام آن ها را باید در بازار می فروخت و بقیه عمر را با تفریح و خوشی می گذراند؟ چند تاجر می‌توانستند این طلاها را از او بخرند؟ آیا در تمام انگلستان چنین ثروتی پیدا میشد؟ دریک تصمیم دیگری گرفت.او بادبان های گوزن طلایی را افراشته کرد و به طرف انگلستان به راه افتاد. در ساحل، پیکی را به دربار ملکه الیزابت فرستاد و دربرابر چشم های حیرت زده همراهانش به او اطلاع داد که بزرگترین محموله طلا را از اسپانیایی ها دزدیده است و می خواهد آن را به ملکه تقدیم کند. ملکه انگلستان این ثروت افسانه ای را از یک دزد تحویل گرفت و لقب «دریاسالار» را به او اعطا کرد. دریک مرد خشنی که سالها روی اقیانوس سرگردان بود و در جزیره های دوردست مخفی میشد، اکنون یکی از نزدیک ترین افراد به ملکه انگلستان بود. اما ملکه الیزابت با رسیدن به این طلاها به سرمایه ای که در انتظارش بود دست یافت. او برای حرکت دادن کشتی های انگلستان به سمت مشرق و رقابت با تاجران هلندی و فرانسوی در هندوستان به پول احتیاج داشت و اکنون این پول در اختیارش بود. طلاهایی که دریک دزدیده بود به سرمایه تشکیل «کمپانی هند شرقی» تبدیل شد؛شرکتی که انگلستان با بهره بردن از آن توانست بر هندوستان مسلط شود و به رقابت با کشورهای اروپایی در نقاط دیگری از مشرق زمین مشغول شود. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش سوم از کتاب تاریخ استعمار پادشاه اسپانیا وقتی خبر دزدیده شدن طلاهای آتاهوالپا را شنید چنان خشمگین شد که به سرعت دستور داد ارتش اسپانیا برای جنگ با انگلستان آماده شود؛ او باید کشتی های انگلیسی را نابود می کرد؛سربازانش را در سواحل انگلستان پیاده می کرد، ملکه را به اسارت می گرفت و به طلاهایی که دریانوردانش از دست داده بودند می رسید. پادشاه اسپانیا حتی دستور داد کشتی های جنگی هم که در سواحل آمریکا بودند به اسپانیا برگردند تا در این جنگ دریایی شرکت کنند. نیروی دریایی اسپانیا به طرف انگلستان به راه افتاد اما هنوز چیزی از آغاز حرکت نگذشته بود که طوفان سهمگینی آغاز شد. طوفانی که بسیاری از دریانوردان اسپانیایی تا آن روز به چشم ندیده بودند. طوفان کشتی های اسپانیایی را درهم کوبید و سربازان را در دریا غرق کرد. کشتی های باقیمانده اسیر کشتی های انگلیسی شدند که پس از طوفان به طرف آنان آمدند و آن ها را در حلقه گرفتند. بخش عظیمی از نیروهای دریایی اسپانیا در این جنگ نابود شد. اکنون مانعی بر سر راه انگلیسی ها نبود تا در کنار عزیمت به شرق، کشتی هایشان به طرف غرب هم روانه شوند و به سواحل آمریکا برسند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش چهارم از کتاب تاریخ استعمار انگلیسی ها نخست به کالیفرنیا دست یافتندپس از آن مناطقی را کشف کردند که آن را «ویرجینیا» نامیدند. «ویرجین» یعنی دختری که ازدواج نکرده بود و چون ملکه الیزابت ازدواج نکرده بوداین منطقه به افتخار او «ویرجینیا» نامیده شد. جانشین ملکه الیزابت، جیمز اول بود. هیئت های اکتشافی بیشتری را به آمریکا اعزام کرد و به همین علت مناطق تازه کشف شده «جیمز تاون» نام گرفت. انگلیس‌ها توانستند با شکست هلندی ها، خلیج دلاوار را تحت سلطه بگیرند.آنها «نئوآمستردام را نیز از هلندی ها گرفتند و آن را نیویورک نامیدند.علت نامگذاری همین بود که پادشاه انگلستان این شهر را در اختیار برادرش دوک یورگ گذاشته بود و این منطقه یورک جدید یا نیویورک نام گرفت. مناطق وسیعی هم در شرق آمریکا به نام «مری» همسر پادشاه انگلستان «مریلند» نامیده شد. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش پنجم از کتاب تاریخ استعمار ملکه الیزابت همزمان با ورود کشورش به آمریکا به نفوذ انگلستان در شرق و هندوستان فکر می کرد.دیدیم که ملکه طلاهایی را که دزد دریایی ،دریک، از کشتی های اسپانیایی به سرقت برده بود به تاسیس شرکت «هند شرقی» انگلستان اختصاص داد تا تجارت انگلیسی از رقیبان اروپایی از عقب نمانند و آنها هم سهمی در تجارت ادویه ی جنوب شرقی آسیا و همچنین هندوستان داشته باشند.پیش از انگلیسی‌ها، هلندی ها، پرتغالی ها و فرانسوی ها در هند و جنوب شرقی آسیا همچون مالزی و اندونزی جای پاهایی را پیدا کرده بودند و در حقیقت انگلیسی‌ها دیره از راه رسیدند.شرکت هند شرقی نتوانست در مالزی و جزایر اندونزی و فعالیتی داشته باشد هلندی ها به سرعت و با قاطعیت انگلیسی‌ها را از این منطقه بیرون کردند پس از این بود که شرکت هند شرقی تلاش کرد راهی برای ورود به هندوستان پیدا کند. آشنایی انگلیسی ها با هندوستان تقریباً ۵۰ سال قبل از تشکیل شرکت هند شرقی اتفاق افتاد حدود سال ۱۵۵۰ میلادی یک جهانگرد انگلیسی به نام سر توماس استیفنز از هند دیدار کرد معادن الماس و طلا در هند کشاورزی پررونق و ادویه فراوان در جنگل ها و مزارع این سرزمین هوش از سر مرد انگلیسی برده بود استیفنز نامه‌ای به پدرش نوشت و تا می توانست از زیبایی و ثروت این سرزمین افسانه ای نوشت.نامه استیفنز در انگلستان دست به دست بین تجار می گشت و اشتیاق سفر به به این منطقه از جهان را در سر بسیاری از آنها زنده می کرد بالاخره سه سال بعد سه بازرگان انگلیسی از راه خشکی وارد هند شدند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش ششم از کتاب تاریخ استعمار انگلیسی ها برای آغاز عجله داشتند آنها بدون آنکه به فرانسوی‌ها اعلان جنگ بدهند گروهی از کشتی های این کشور را در سواحل آمریکا در سال ۱۷۵۶ میلادی توقیف کردند و جنگی را آغاز کردند که به مدت هفت سال در آمریکا هندوستان و دریای مدیترانه و دریای مانش ادامه پیدا کرد. جنگ روی دریا با برتری انگلیسی ها پیش می‌رفت فرانسوی ها ۴۵ کشتی و انگلیسی‌ها ۳۴۵ کشتی روی آب داشتند هر چند که در مرحله‌ای از جنگ اسپانیا هم به پشتیبانی از فرانسه با انگلیس درگیر شد. فرانسه نخست سه هزار سرباز را به فرماندهی سردار ای به نام «لالی تولاندال» به هندوستان اعزام کرد لالی که در جنگ فقط به خشونت منتقد بود هندی ها را تحقیر می کرد و آنها را «سیاهان فرومایه» می‌خواند . هوش اندک سردار فرانسوی و رفتار زشت او با بومی ها همه طوایفی را که در سال‌های قبل «دوپلکس» با فرانسه متحد کرده بود به شورش علیه او را داشت که دژ انگلیسی ها را در مورد مدرس محاصره کرده بود در جنگ با هندی ها و انگلیسیها تلفات سنگینی داد از آنجا عقب نشست و با هفتصد سربازی که برایش باقی مانده بود در بندر «پوندیچری» پناه گرفت انگلیسی ها را محاصره کردند لالی پنج ماه در قلعه این شهر مقاومت کرد اما هنگامی که از رسیدن نیروهای کمکی از فرانسه ناامید شد پرچم تسلیم را بالا برد. شکست در پوندیچری به معنای شکسته نهایی فرانسه از انگلستان در هند بود لاری در فرانسه به خیانت به شاه کشور و شرکت هند شرقی فرانسه متهم شد و به سوی چوبه دار رفت. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش هفتم از کتاب تاریخ استعمار تجار انگلیسی به هر قیمتی به دنبال اعزام مردان انگلیسی به مهاجرنشین ها بودند کار به جایی رسید که در کافه ها و کوچه ها به کمین جوانان انگلیسی می نشستند در کافه کنار دست جوانی می نشستند و با او شروع به صحبت و شوخی می کردند؛ مشروبات الکلی سفارش می‌دادند و هنگامی که جوان کاملاً هوشیاری اش را از دست می‌داد زیربغل اورا می گرفتند و از کافه خارج می شدند از نزدیکترین راه خود را به ساحل می رساندند و جوان را به یکی از کشتی هایی که عازم آمریکا بود می بردند جوان مست هنگامی به خودش می آمد که کشتی کیلومترها را روی اقیانوس پیموده بود آنهاقراردادی را نشانش می‌دادند که در مستی امضا کرده بود و متعهد شده بود در برابر حقوق مشخصی برای شخص تاجر در مهاجرنشین ها کار کند پس از مدتی حکومت انگلستان این کار را ممنوع اعلام کرد اما تجار دست بردار نبودند و مأموران آنها حتی گاهی زحمت کافه‌نشینی را هم به خودشان می دادند و در یکی از کوچه پس کوچه های خلوت بندر ضربه ای را از پشت به سر جوان بیچاره می کوبیدند و او را در بیهوشی به کشتی می کشاندند انگلیسی ها به این شیوه ی استخدام «رسم آدم گول زنی» می‌گفتند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش اول از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ کشیشهایی که همراه فاتحان به سرزمین جدید می رفتند، به جز دعوت مردم به مسیحیت، مأموریت دیگری هم داشتند: توجیه رفتارهای خشن سربازان مهاجم و آرام کردن بومی ها تا رنج های جدیدشان را بدون اعتراض بپذیرند. کشیش اسپانیایی، فرانسیسکود اویلا، افتخار می‌کرد که زبان «فرایچو» یا زبان بومی سرخپوست های پرویی را آموخته است و به کمک این زبان آن‌ها را راهنمایی می‌کند. او سرخ‌پوست‌ها را به «لاما» و خودش را به چوپان لاماها تشبیه می کند. لاما نام گوسفندهایی است که در کوهستان‌های آمریکای جنوبی زندگی می‌کنند: «من شبان مهربان لاماهای کوچکم شبانی با قلبی بزرگ. او به خاطر لاما هیچ ترسی از مرگ ندارد. من شبان خوبی هستم که حیواناتش را می شناسد.» داویلا سپس علت تمام شکنجه ها و کشتارهایی را که پس از ورود اروپایی‌ها بر سر اینکاها آمده است توضیح می‌دهد. به عقیده او تمام این حوادث به علت گناهانی که سرخ‌پوست‌ها پیش از این انجام داده اند و اسپانیایی ها فقط آنها را به خاطر گناهان شان تنبیه کرده اند: «خدا اینکاها را به سبب خطاهای گذشته شان آزار می‌دهد و می‌کشد. خدا این کار را بی حساب انجام نداده. سفید پوستان مأمور خدا بوده اند. آنان برای همین هدف به اینجا آمده اند؛ وگرنه سرخ‌پوست‌ها به دلیل دوری از عبادت خدا و گناهان دیگر به جهنم می‌رفتند.» مسیحی کردن سرخ‌پوست‌ها آمریکای شمالی هم به زور و به شکل گروهی انجام می شد؛ به طوری که حدود دوازده سال پس از ورود سربازان اسپانیایی به آمریکا، یعنی تا سال ۱۵۰۴ میلادی، حدود یک میلیون نفر از سرخ‌پوست‌ها غسل تعمید داده شده بودند. این تعداد تا سال ۱۵۳۶ میلادی به نه میلیون نفر رسید. یکی از کشیشان اسپانیایی در خاطراتش می‌نویسد : با کمک یکی از همکارانش هر روز نزدیک چهارده هزار نفر را غسل تعمید داده و مسیحی کرده است. اما بالاترین آمار در اختیار اسقف شهر لیما، تریبوروبلس، بود که به تنهایی بیش از هشتصد هزار نفر را مسیحی کرد. علاقه کشیشان به همراهی با کاشفان و فتح سرزمین‌های تازه به جایی رسید که گاه خود آنها نقش کاشفان را پیدا می‌کردند و به اکتشاف در مناطق ناشناخته مشغول می شدند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش سوم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ در سال ۱۸۳۴ میلادی خبری در لندن پیچید دو افسر انگلیسی به نامهای «استودارت» و «کونالی» در شهر بخارا (در ازبکستان امروزی) به اسارت امیر بخارا در آمده بودند. این دو افسر از طرف «لرد اوکلند» فرمانروای انگلیسیِ هندوستان برای جاسوسی از وضعیت نظامی و نقشه برداری از راههای آسیای میانه به این منطقه اعزام شده بودند. همزمان با روی کار آمدن سلسله قاجار در ایران، انگلیسی ها هم فتح هند را کامل کردند. حالا ایران، افغانستان و آسیای میانه برای آنها اهمیت ویژه ای داشت؛ چون این مناطق همسایه هند بودند و در صورت قوی شدن ممکن بود به هند دست اندازی کنند. از طرفی رقیبان اروپایی انگلستان هم از همین مسیرها می توانستند به هند برسند. بسیاری از اهالی لندن، نگران جان این دو افسر بودند، چون احتمال اعدام آنها به دست امیر بخارا وجود داشت. سرانجام حکومت انگلستان کشیشی به نام «ژوزف ولف» را برای مذاکره با امیر بخارا و آزادی این دو افسر روانه مشرق زمین کرد. ولف که اصالتی آلمانی داشت پیش از این از یهودیان آلمان به شمار می رفت که در نوجوانی به مسیحیت گرویده بود و سپس در دانشگاه کمبریج در انگلستان زبان های فارسی و عربی را آموخته بود. او پس از این به تبلیغ مسیحیت در بین یهودیان مشغول شد و به کشورهای عربی، ایران و قفقاز سفر کرد. ولف در ایران یکی از یهودیان شیراز به نام «میرزا ابراهیم» را غسل تعمید داد و مسیحی کرد و سپس با حمایت «سرگور اوزلی» سفیر انگلستان در ایران او را برای تدریس زبان های شرقی به لندن فرستاد. میرزا ابراهیم مدتی بعد با همسر هلندی اش و پسرش، جان، به ایران بازگشت. این پسر بعدها منشی سفارت انگلستان در ایران شد و آموزش ناصرالدین میرزا - ولی عهد محمد شاه قاجار که سپس ناصرالدین شاه شد- را به عهده گرفت. تجربه حضور ولف در شرق و آشنا بودن او با زبان‌های فارسی و عربی باعث شد برای مأموریت آزادی دو افسر انگلیسی بهترین گزینه به نظر برسد. ولف در مسیر بخارا به تهران رسید و مدتی در سفارت انگلستان مقیم شد. هنگامی که محمد شاه قاجار از قصد او برای سفر به بخارا آگاه شد، نامه ای را برای حمایت و تأیید او به امیر بخارا نوشت. ولف به بخارا رسید و متوجه شد که دو افسر انگلیسی اعدام شده اند. امیر بخارا دستور داد ولف را هم به زندان بیندازند. با رسیدن خبر اسارت ولف به تهران سفیر انگلیس دست به دامان محمدشاه شد تا برای آزادی او وساطت کند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش چهارم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ مبلغان کلیسا، درمان بیماران و کاستن از درد و رنج آنها را یکی از بهترین روش‌ها برای دعوت آن‌ها به مسیحیت می دانستند. تأسیس درمانگاه و بیمارستان به دست مبلغان از نخستین سال‌هایی که پای استعمارگران به سرزمین های مختلف باز شد تا امروز ادامه داشته است. شاید مشهورترین پزشک مُبلغ «دیوید لیوینگستن» باشد. او یک اسکاتلندی بود که در سال ۱۸۴۱ میلادی به جنوب شرقی آفریقا قدم گذاشت. لیوینگستن با ظاهر یک پزشک و برای درمان دردهای سیاهان با آن‌ها رو در رو شد؛ اما هدف های مأموریتش آن قدر متنوع بود که مجبور بود گزارش هایش را برای چند انجمن متفاوت در لندن ارسال کند: انجمن مبلغین، انجمن سلطنتی جغرافیا، انجمن سلطنتی ستاره شناسی و وزارت امور خارجه. لیوینگستن در آغاز سفر به دنبال ایجاد یک راه تجاری منظم در آنگولا بود؛ او باید در قلب قاره راهی را پیدا می‌کرد تا منطقه ای به نام «لین یاتنی» را به اقیانوس هند متصل کند. لیوینگستن در سفرهایش به آبشار عظیمی رسید که آن را به افتخار ملکه انگلستان «ویکتوریا» نام گذاشت. او اولین کسی بود که روی نقشه آفریقا یک نام انگلیسی را به یادگار گذاشت. پس از مدتی لردکلارندون، وزیر خارجه انگلستان، این کشیش پزشک را به عنوان کنسول انگلستان در «سواحل شرقی و نقاط کشف نشده آفریقا» منصوب کرد. اولین دستور وزارت خارجه به لیوینگستن جمع آوری اطلاعاتی درباره وضعیت جغرافیایی، منابع معدنی و کشاورزی شرق و مرکز آفریقا بود. دستور دوم برقرار کردن رابطه تجاری بین بومی ها و انگلستان بود. انگلستان در آن سال‌ها به شدت با تجارت برده مبارزه می کرد. آنها متوجه شده بودند که آفریقا سرشار از منابع معدنی است و برای بهره برداری از این معادن به نیروی کار سیاهان نیاز داشتند؛ به همین علت ناگهان علاقه خود را به تجارت برده از دست دادند و کشتی هایشان روی دریاها به بازرسی کشتیهای مختلف می پرداختند تا از حمل برده جلوگیری کنند. لیوینگستن باید رئیسان قبیله های بزرگ را به تجارت با انگلستان تشویق می‌کرد تا آن‌ها با کسب درآمدهای جدید از فروش برده به رقیبان اروپایی انگلیسی ها دست بردارند. رؤسای قبایل این برده ها را در جنگ با قبیله های دیگر به اسارت می گرفتند. لیوینگستن یک مأموریت پنهانی دیگر هم داشت؛ مبارزه با نفوذ پرتغالیها در آفریقا. او در انجام این مأموریت آن قدر اصرار داشت که دولت پرتغال در نامه ای به دولت انگلستان نوشت: «دیوید لیوینگستن زیر نقاب یک کشیش و تبلیغ دینی به تجارت پرتغال در این قاره لطمه می زند.» ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش پنجم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ در ایران هم مأموران تبلیغ مسیحیت در بسیاری از شهرها به فعالیت پزشکی مشغول بودند. یکی از مشهورترین این افراد زنی انگلیسی به نام «ماری برد» بود. او که در دوران ناصرالدین شاه قاجار به ایران آمده بود با آن که خودش نزد دوستانش اعتراف کرده بود که اطلاع و مهارت کمی در پزشکی دارد، اما شروع به درمان بیماران کرد. «ماری برد» در بازار اصفهان درمانگاهی را تأسیس کرد و شروع به درمان و تبلیغ مسیحیت کرد. این درمانگاه چند بار تعطیل شد؛ اما ماری برد با سماجت آن را بازگشایی کرد. او در شهرهای یزد و کرمان هم به فعالیت پزشکی پرداخت و سرانجام در کرمان در سال ۱۹۱۴ میلادی براثر بیماری حصبه درگذشت و همان‌جا به خاک سپرده شد. تعداد زیاد مبلغان انگلیسی که به فعالیت پزشکی مشغول بودند و مشکلاتی که برای بیماران به وجود می آمد باعث شد دولت ایران در سال ۱۳۱۲ شمسی اعلام کند که تمام پزشکان و ماماهای خارجی باید مدرک تحصیلی معتبری را به دولت ارائه کنند. مبلغان انگلیسی تلاش زیادی کردند تا دولت از این تصمیم منصرف شود. بیمارستانی که دو مُبلّغ انگلیسی، دکتر وایت و همسرش، در یزد ساخته بودند به مرکز مهمی برای تبلیغ مسیحیت در ایران تبدیل شده بود. یکی از بیماران این بیمارستان زن فقیری از شهرستان تفت بود. او پس از مدتی که در بیمارستان بستری بود به مسیحیت گروید. پس از او خواهرش نیز مسیحی شد. فرزند کوچک این زن که پسر خردسالی بود غسل تعمید داده شد. این پسر حسن دهقانی تفتی نام داشت که بعدها به انگلستان رفت، کشیش شد، به مقام اسقفی رسید و کتابهایی را در نقد اسلام تألیف کرد. در سال هایی که دکتر وایت و همسرش در یزد فعالیت می‌کردند، ژنرال سرپرسی سایکس، مأمور دولت انگلیس در ایران درباره آنها نوشت: «با زحماتی که این زوج انگلیسی برای درمان بیماران کشیده اند، نفوذ اروپایی ها در یزد و اطراف آن گسترش یافته است.» جورج کرزن، وزیر خارجه انگلستان، هم نوشت: «از زمان حضور مبلغان انگلیسی در ایران اطلاعات ما را از وضعیت این کشور بسیار بیشتر شده است.» ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش ششم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ بچه های یتیم و بی سرپرست بیش از کودکان دیگر، توجه کشیشان اروپایی و آمریکایی را جلب می کردند. این بچه ها که به محبت بیشتری نیاز داشتند، با مهربانی ها و مراقبت‌های مبلغان به شدت به آن ها علاقه مند می شدند. دکتر «استد» یک مبلغ امریکایی بود که پس از جنگ جهانی اول با کمک کلیسای «وست مینستر» آمریکا بیمارستانی را در کرمانشاه ساخت و شروع به درمان بیماران و تبلیغ مسیحیت کرد. او مدتی بعد، در یکی از روستاهای کرمانشاه به نام فرامان یک مدرسه و یک پرورشگاه ساخت. بچه های بی سرپرستی که پدر و مادرهای ناشناخته داشتند به این پرورشگاه منتقل می شدند و هنگامی که به سن تحصیل می رسیدند، وارد مدرسه ی پرورشگاه می‌شدند. بسیاری از این بچه ها که شیفته محبت های دکتر "استد" شده بودند به مسیحیت گرویدند و نام خانوادگی «استدآبادی» را انتخاب کردند. دکتر «سیترالکا» هم یک کشیش دو رگه هندی و انگلیسی بود که بیمارستانی را در منطقهٔ مرزی سیستان و بلوچستان تأسیس کرد. دکتر الکا هنگامی که متوجه می شد کودک یتیم یا بی سرپرستی را به بیمارستان آورده اند، شخصاً مراقبت از او را به عهده می‌گرفت و پس از بهبودی هم ارتباط خود را با او قطع نمی‌کرد. او موفق شد چند کودک بی سرپرست سیستانی را غسل تعمید داده، مسیحی کند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش هفتم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ در ایران هم مبلغان مسیحی مدرسه هایی را در شهرهای مختلف ساخته بودند.این مدرسه ها از مدرسه های ایرانی بسیار مجهزتر بودند. آزمایشگاه های بزرگ، سالن‌های ورزشی و تئاتر و برگزاری سفرهای آموزشی، بسیاری از خانواده ها را وسوسه می‌کرد تا کودکانشان را برای تحصیل به این مدرسه ها بفرستند. اما در کنار همه این‌ها بچه ها باید در کلاس‌های خواندن انجیل و سرودهای مسیحی شرکت می کردند. بچه هایی که در خانواده هایی با ریشه های قوی مذهبی بزرگ شده بودند با تبلیغات مسیحی مدرسه مخالفت می‌کردند و از مدرسه اخراج می‌شدند. محمد فرخی یزدی که بعدها شاعر بزرگی شد، یکی از این بچه ها بود. او که خواندن و نوشتن را در خانه آموخته بود برای ادامه تحصیل وارد مدرسه کشیشان انگلیسی در یزد شد؛ اما مدتی بعد به علت آموزش‌های مسیحی به معلمان مدرسه اعتراض کرد و در پانزده سالگی شعری را علیه آنها سرود: دین ز دست مردم برد فکرهای شیطانی جمله طفل خود بردند در سرای نصرانی شخص گبرشان عالم، مرد ارمنی استاد بهر درس خوش دادند، دین احمدی برباد منظور فرخی یزدی از «سرای نصرانی» مدرسه مبلغان انگلیسی است که گویا علاوه بر معلمان مسیحی از معلمان «گبر» یا زرتشتی هم استفاده می کرده اند. فرخی یزدی که در این شعر فکر مبلغان انگلیسی را «شیطانی» معرفی کرده بود از مدرسه اخراج شد و چون در یزد مدرسۀ دیگری برای ادامه تحصیل نبود در یک کارگاه پارچه بافی و بعد از آن در یک نانوایی به کار مشغول شد؛ اما خواندن اشعار شاعران بزرگ و سرودن شعر را ادامه داد. حسن دهقانی تفتی هم که پیش از این از او یاد کردیم در همین مدرسه درس خوانده بود. مادر حسن که در بیمارستان مبلغان انگلیسی در یزد مسیحی شده بود، هنگام مرگ وصیت کرد که او در مدرسه مبلغان در یزد تحصیل کند. اما در آن زمان هنوز این مدرسه پسرانه تأسیس نشده بود و حسن که فقط شش سال داشت در مدرسه دخترانه مبلغان انگلیسی شروع به درس خواندن کرد و با تأسیس مدرسه پسرانه به آنجا منتقل و مسیحی شد. در تهران نیز مبلغان آمریکایی مدرسه دخترانه ای را ساختند که بسیاری از دانش آموزان این مدرسه بعدها به مسیحیت گرویدند. مبلغان اروپایی فقط به تأسیس مدرسه و آموزش مستقیم بچه ها بسنده نمی کردند. در سال هایی که کتاب‌ها و مجلاتی مناسب کودکان و نوجوانان منتشر نمی شد، کشیش‌های اروپایی آثاری را برای بچه ها منتشر می‌کردند. مبلغان انگلیسی دو کتاب کلوچه ایرانی و حسن پسر یک راهزن را منتشر کردند و کشیشان آلمانی مجله ای را به نام دوست کوچک مشرق زمین انتشار دادند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32