eitaa logo
کتابنوشان
810 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
325 ویدیو
9 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN آیدی خریدکتاب: @store_manager
مشاهده در ایتا
دانلود
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش سوم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ در سال ۱۸۳۴ میلادی خبری در لندن پیچید دو افسر انگلیسی به نامهای «استودارت» و «کونالی» در شهر بخارا (در ازبکستان امروزی) به اسارت امیر بخارا در آمده بودند. این دو افسر از طرف «لرد اوکلند» فرمانروای انگلیسیِ هندوستان برای جاسوسی از وضعیت نظامی و نقشه برداری از راههای آسیای میانه به این منطقه اعزام شده بودند. همزمان با روی کار آمدن سلسله قاجار در ایران، انگلیسی ها هم فتح هند را کامل کردند. حالا ایران، افغانستان و آسیای میانه برای آنها اهمیت ویژه ای داشت؛ چون این مناطق همسایه هند بودند و در صورت قوی شدن ممکن بود به هند دست اندازی کنند. از طرفی رقیبان اروپایی انگلستان هم از همین مسیرها می توانستند به هند برسند. بسیاری از اهالی لندن، نگران جان این دو افسر بودند، چون احتمال اعدام آنها به دست امیر بخارا وجود داشت. سرانجام حکومت انگلستان کشیشی به نام «ژوزف ولف» را برای مذاکره با امیر بخارا و آزادی این دو افسر روانه مشرق زمین کرد. ولف که اصالتی آلمانی داشت پیش از این از یهودیان آلمان به شمار می رفت که در نوجوانی به مسیحیت گرویده بود و سپس در دانشگاه کمبریج در انگلستان زبان های فارسی و عربی را آموخته بود. او پس از این به تبلیغ مسیحیت در بین یهودیان مشغول شد و به کشورهای عربی، ایران و قفقاز سفر کرد. ولف در ایران یکی از یهودیان شیراز به نام «میرزا ابراهیم» را غسل تعمید داد و مسیحی کرد و سپس با حمایت «سرگور اوزلی» سفیر انگلستان در ایران او را برای تدریس زبان های شرقی به لندن فرستاد. میرزا ابراهیم مدتی بعد با همسر هلندی اش و پسرش، جان، به ایران بازگشت. این پسر بعدها منشی سفارت انگلستان در ایران شد و آموزش ناصرالدین میرزا - ولی عهد محمد شاه قاجار که سپس ناصرالدین شاه شد- را به عهده گرفت. تجربه حضور ولف در شرق و آشنا بودن او با زبان‌های فارسی و عربی باعث شد برای مأموریت آزادی دو افسر انگلیسی بهترین گزینه به نظر برسد. ولف در مسیر بخارا به تهران رسید و مدتی در سفارت انگلستان مقیم شد. هنگامی که محمد شاه قاجار از قصد او برای سفر به بخارا آگاه شد، نامه ای را برای حمایت و تأیید او به امیر بخارا نوشت. ولف به بخارا رسید و متوجه شد که دو افسر انگلیسی اعدام شده اند. امیر بخارا دستور داد ولف را هم به زندان بیندازند. با رسیدن خبر اسارت ولف به تهران سفیر انگلیس دست به دامان محمدشاه شد تا برای آزادی او وساطت کند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
دیروز که ماجرای پوکوهانتس رو گفتیم، جا داره این نکته تاریخی رو هم خدمتتون بگیم. شاید براتون جالب باشه بدونید که تا همین چند قرن قبل توی اروپا حمام کردن و تمیزی رو گناه می‌دونستن! لابد می‌پرسید چرا؟! علتش اینه که چون معمولا حمام کردن تو مکان خلوت و به دور از چشم دیگران انجام میشه، اروپایی ها تصور میکردن لابد کار زشت و گناهی هست که توی خفا انجام میگیره! برای همون اعتقادی به حمام و نظافت نداشتن! حالا وضعیت مسلمان ها توی اون دوران چطور بود؟ بریم ببینیم دکتر زیگرید هونکه پژوهشگر و محقق آلمانی چی می گه: این وضعیت برای مسلمانانِ تمیز، غیر قابل تصور بود. مسلمانان که شستشوی بدن نه تنها وظیفه مذهبی شان بود بلکه در آن آب و هوای گرم، میل طبیعی‌شان نیز بود. این به خصوص برای شهرنشینان بغداد، شهری که در قرن دهم میلادی با هزاران حمام گرم و کارگران حمام و مشت و مالچی (ماساژ دهنده) و سلمانی و آرایشگر که برای مردها و همچنین برای زن‌ها امکان شستشوی هفتگی و حتی روزانه را فراهم کرده بود، غیر قابل تصور می‌نمود. ص ۳۵۵ برگ های گمشده از تاریخ تمدن اسلامی https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش چهارم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ مبلغان کلیسا، درمان بیماران و کاستن از درد و رنج آنها را یکی از بهترین روش‌ها برای دعوت آن‌ها به مسیحیت می دانستند. تأسیس درمانگاه و بیمارستان به دست مبلغان از نخستین سال‌هایی که پای استعمارگران به سرزمین های مختلف باز شد تا امروز ادامه داشته است. شاید مشهورترین پزشک مُبلغ «دیوید لیوینگستن» باشد. او یک اسکاتلندی بود که در سال ۱۸۴۱ میلادی به جنوب شرقی آفریقا قدم گذاشت. لیوینگستن با ظاهر یک پزشک و برای درمان دردهای سیاهان با آن‌ها رو در رو شد؛ اما هدف های مأموریتش آن قدر متنوع بود که مجبور بود گزارش هایش را برای چند انجمن متفاوت در لندن ارسال کند: انجمن مبلغین، انجمن سلطنتی جغرافیا، انجمن سلطنتی ستاره شناسی و وزارت امور خارجه. لیوینگستن در آغاز سفر به دنبال ایجاد یک راه تجاری منظم در آنگولا بود؛ او باید در قلب قاره راهی را پیدا می‌کرد تا منطقه ای به نام «لین یاتنی» را به اقیانوس هند متصل کند. لیوینگستن در سفرهایش به آبشار عظیمی رسید که آن را به افتخار ملکه انگلستان «ویکتوریا» نام گذاشت. او اولین کسی بود که روی نقشه آفریقا یک نام انگلیسی را به یادگار گذاشت. پس از مدتی لردکلارندون، وزیر خارجه انگلستان، این کشیش پزشک را به عنوان کنسول انگلستان در «سواحل شرقی و نقاط کشف نشده آفریقا» منصوب کرد. اولین دستور وزارت خارجه به لیوینگستن جمع آوری اطلاعاتی درباره وضعیت جغرافیایی، منابع معدنی و کشاورزی شرق و مرکز آفریقا بود. دستور دوم برقرار کردن رابطه تجاری بین بومی ها و انگلستان بود. انگلستان در آن سال‌ها به شدت با تجارت برده مبارزه می کرد. آنها متوجه شده بودند که آفریقا سرشار از منابع معدنی است و برای بهره برداری از این معادن به نیروی کار سیاهان نیاز داشتند؛ به همین علت ناگهان علاقه خود را به تجارت برده از دست دادند و کشتی هایشان روی دریاها به بازرسی کشتیهای مختلف می پرداختند تا از حمل برده جلوگیری کنند. لیوینگستن باید رئیسان قبیله های بزرگ را به تجارت با انگلستان تشویق می‌کرد تا آن‌ها با کسب درآمدهای جدید از فروش برده به رقیبان اروپایی انگلیسی ها دست بردارند. رؤسای قبایل این برده ها را در جنگ با قبیله های دیگر به اسارت می گرفتند. لیوینگستن یک مأموریت پنهانی دیگر هم داشت؛ مبارزه با نفوذ پرتغالیها در آفریقا. او در انجام این مأموریت آن قدر اصرار داشت که دولت پرتغال در نامه ای به دولت انگلستان نوشت: «دیوید لیوینگستن زیر نقاب یک کشیش و تبلیغ دینی به تجارت پرتغال در این قاره لطمه می زند.» ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام همراهان عزیز و گرامی کتابنوشان 🍀 با مطالعه پست امروز به ردپای استعمار در ایران می رسیم. استعمارگرها بعد از چند دهه تجربه ی غارت و تاراج منابع کشورهای مختلف آفریقایی، آمریکایی و آسیایی، با نقاب پزشکی و فعالیت های عام المنفعه وارد سرزمین های مختلف میشن و اهداف خودشون رو دنبال می‌کنند. خدمات بهداشتی و پزشکی از عمده ترین پوشش های استعمارگرها بود. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش پنجم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ در ایران هم مأموران تبلیغ مسیحیت در بسیاری از شهرها به فعالیت پزشکی مشغول بودند. یکی از مشهورترین این افراد زنی انگلیسی به نام «ماری برد» بود. او که در دوران ناصرالدین شاه قاجار به ایران آمده بود با آن که خودش نزد دوستانش اعتراف کرده بود که اطلاع و مهارت کمی در پزشکی دارد، اما شروع به درمان بیماران کرد. «ماری برد» در بازار اصفهان درمانگاهی را تأسیس کرد و شروع به درمان و تبلیغ مسیحیت کرد. این درمانگاه چند بار تعطیل شد؛ اما ماری برد با سماجت آن را بازگشایی کرد. او در شهرهای یزد و کرمان هم به فعالیت پزشکی پرداخت و سرانجام در کرمان در سال ۱۹۱۴ میلادی براثر بیماری حصبه درگذشت و همان‌جا به خاک سپرده شد. تعداد زیاد مبلغان انگلیسی که به فعالیت پزشکی مشغول بودند و مشکلاتی که برای بیماران به وجود می آمد باعث شد دولت ایران در سال ۱۳۱۲ شمسی اعلام کند که تمام پزشکان و ماماهای خارجی باید مدرک تحصیلی معتبری را به دولت ارائه کنند. مبلغان انگلیسی تلاش زیادی کردند تا دولت از این تصمیم منصرف شود. بیمارستانی که دو مُبلّغ انگلیسی، دکتر وایت و همسرش، در یزد ساخته بودند به مرکز مهمی برای تبلیغ مسیحیت در ایران تبدیل شده بود. یکی از بیماران این بیمارستان زن فقیری از شهرستان تفت بود. او پس از مدتی که در بیمارستان بستری بود به مسیحیت گروید. پس از او خواهرش نیز مسیحی شد. فرزند کوچک این زن که پسر خردسالی بود غسل تعمید داده شد. این پسر حسن دهقانی تفتی نام داشت که بعدها به انگلستان رفت، کشیش شد، به مقام اسقفی رسید و کتابهایی را در نقد اسلام تألیف کرد. در سال هایی که دکتر وایت و همسرش در یزد فعالیت می‌کردند، ژنرال سرپرسی سایکس، مأمور دولت انگلیس در ایران درباره آنها نوشت: «با زحماتی که این زوج انگلیسی برای درمان بیماران کشیده اند، نفوذ اروپایی ها در یزد و اطراف آن گسترش یافته است.» جورج کرزن، وزیر خارجه انگلستان، هم نوشت: «از زمان حضور مبلغان انگلیسی در ایران اطلاعات ما را از وضعیت این کشور بسیار بیشتر شده است.» ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالا که بحث پزشکی و خدمات استعمارگران پیش اومد جا داره اشاره ای به ربع رشیدی تبریز داشته باشیم. ربع رشیدی در تبریز که قدمت ۷۰۰ ساله داره، اولین مجموعه دانشگاهی در تاریخ بشریت به حساب می آید که در آن علما، دانشجویان و طلاب می توانستند علوم مختلف را تحصیل کنند. در این مجموعه سازه هایی مانند دانشگاه ، بیمارستان، مراکز خرید و کتابخانه وجود داشته تا همه نیازهای مادی و غیرمادی اهالی خود را در همان مجموعه تامین نماید. قسمت جالب تر ماجرا اونجایی هست که این دوران مقارن هست با قرون وسطی در اروپا که از درک روابط علی معلولی عاجز بودند و هر پدیده ای رو به اجنه ربط می‌دادند! گفتنی‌ست که وقفنامه ربع رشیدی به عنوان یک اثر معنوی ایرانی ثبت یونسکو شده. ربع رشیدی بزرگ ترین وقف در تاریخ تمدن اسلام است با یک وقفنامه ۲۰۵ صفحه ای؛ دروسی که در مدارس ربع رشیدی تدریس می گردید، کتابهایی که نوشته می شد، ترتیب خدمات پاسبانی که به ربع رشیدی گماشته شده و حقوق و معاش روزانه و سالانه آن ها و اطبایی که برای بیمارستان استخدام می شدند و دروسی که به شاگردان خود می آموختند، چگونگی دوا دادن به بیماران و نسخه نوشتن طبیب، تهیه خوراک زمستان و حتی طریقه آش پختن برای رنجوران ، به تمامی در این وقفنامه شرح داده شده است. ص۴۰۵ برگ های گمشده تاریخ تمدن اسلامی ✅️به کتابنوشان ملحق شو 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به همراهان عزیز کتابنوشانی 🌱 امروز میخوام ببرمتون کرمانشاه! کجای کرمانشاه؟ فرامان! البته کرمانشاه الان نه ها! کرمانشاه تقریبا ۱۰۰ سال قبل! ایام بعد از جنگ جهانی اول( ۱۹۱۴_۱۹۱۸) بریم ببینیم آمریکایی ها تو کرمانشاه با بچه های بی سرپرست چکار داشتن؟ ✅️ به کتابنوشان ملحق شو 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش ششم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ بچه های یتیم و بی سرپرست بیش از کودکان دیگر، توجه کشیشان اروپایی و آمریکایی را جلب می کردند. این بچه ها که به محبت بیشتری نیاز داشتند، با مهربانی ها و مراقبت‌های مبلغان به شدت به آن ها علاقه مند می شدند. دکتر «استد» یک مبلغ امریکایی بود که پس از جنگ جهانی اول با کمک کلیسای «وست مینستر» آمریکا بیمارستانی را در کرمانشاه ساخت و شروع به درمان بیماران و تبلیغ مسیحیت کرد. او مدتی بعد، در یکی از روستاهای کرمانشاه به نام فرامان یک مدرسه و یک پرورشگاه ساخت. بچه های بی سرپرستی که پدر و مادرهای ناشناخته داشتند به این پرورشگاه منتقل می شدند و هنگامی که به سن تحصیل می رسیدند، وارد مدرسه ی پرورشگاه می‌شدند. بسیاری از این بچه ها که شیفته محبت های دکتر "استد" شده بودند به مسیحیت گرویدند و نام خانوادگی «استدآبادی» را انتخاب کردند. دکتر «سیترالکا» هم یک کشیش دو رگه هندی و انگلیسی بود که بیمارستانی را در منطقهٔ مرزی سیستان و بلوچستان تأسیس کرد. دکتر الکا هنگامی که متوجه می شد کودک یتیم یا بی سرپرستی را به بیمارستان آورده اند، شخصاً مراقبت از او را به عهده می‌گرفت و پس از بهبودی هم ارتباط خود را با او قطع نمی‌کرد. او موفق شد چند کودک بی سرپرست سیستانی را غسل تعمید داده، مسیحی کند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عرض ادب🍀 بریم سراغ آخرین برش از جلد چهارم تاریخ استعمار برش امروز، به فعالیت های فرهنگی انگلیس و آمریکا توی شهرهای مختلف ایران پرداخته. تأسیس مدارس ِمجهز و ترویج مسیحیت تو مدارس از مهمترین فعالیت های غربی ها در ایران بود. البته این فعالیت ها بدون واکنش مردمی نبود. فرخی یزدی ِشاعر، اون دوران که نوجوان بود، در اعتراض به تبلیغ مسیحیت در مدارس، اشعاری سرود و البته از مدرسه ی فرنگی ها اخراج شد‌. راستی به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان عزیز به کشور، معرفی کوتاه کتاب" پایی که جاماند" رو بالای کانال سنجاق شده. پیشنهاد میکنم حتما سر بزنید. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برش هفتم از کتاب تاریخ استعمار جلد۴ در ایران هم مبلغان مسیحی مدرسه هایی را در شهرهای مختلف ساخته بودند.این مدرسه ها از مدرسه های ایرانی بسیار مجهزتر بودند. آزمایشگاه های بزرگ، سالن‌های ورزشی و تئاتر و برگزاری سفرهای آموزشی، بسیاری از خانواده ها را وسوسه می‌کرد تا کودکانشان را برای تحصیل به این مدرسه ها بفرستند. اما در کنار همه این‌ها بچه ها باید در کلاس‌های خواندن انجیل و سرودهای مسیحی شرکت می کردند. بچه هایی که در خانواده هایی با ریشه های قوی مذهبی بزرگ شده بودند با تبلیغات مسیحی مدرسه مخالفت می‌کردند و از مدرسه اخراج می‌شدند. محمد فرخی یزدی که بعدها شاعر بزرگی شد، یکی از این بچه ها بود. او که خواندن و نوشتن را در خانه آموخته بود برای ادامه تحصیل وارد مدرسه کشیشان انگلیسی در یزد شد؛ اما مدتی بعد به علت آموزش‌های مسیحی به معلمان مدرسه اعتراض کرد و در پانزده سالگی شعری را علیه آنها سرود: دین ز دست مردم برد فکرهای شیطانی جمله طفل خود بردند در سرای نصرانی شخص گبرشان عالم، مرد ارمنی استاد بهر درس خوش دادند، دین احمدی برباد منظور فرخی یزدی از «سرای نصرانی» مدرسه مبلغان انگلیسی است که گویا علاوه بر معلمان مسیحی از معلمان «گبر» یا زرتشتی هم استفاده می کرده اند. فرخی یزدی که در این شعر فکر مبلغان انگلیسی را «شیطانی» معرفی کرده بود از مدرسه اخراج شد و چون در یزد مدرسۀ دیگری برای ادامه تحصیل نبود در یک کارگاه پارچه بافی و بعد از آن در یک نانوایی به کار مشغول شد؛ اما خواندن اشعار شاعران بزرگ و سرودن شعر را ادامه داد. حسن دهقانی تفتی هم که پیش از این از او یاد کردیم در همین مدرسه درس خوانده بود. مادر حسن که در بیمارستان مبلغان انگلیسی در یزد مسیحی شده بود، هنگام مرگ وصیت کرد که او در مدرسه مبلغان در یزد تحصیل کند. اما در آن زمان هنوز این مدرسه پسرانه تأسیس نشده بود و حسن که فقط شش سال داشت در مدرسه دخترانه مبلغان انگلیسی شروع به درس خواندن کرد و با تأسیس مدرسه پسرانه به آنجا منتقل و مسیحی شد. در تهران نیز مبلغان آمریکایی مدرسه دخترانه ای را ساختند که بسیاری از دانش آموزان این مدرسه بعدها به مسیحیت گرویدند. مبلغان اروپایی فقط به تأسیس مدرسه و آموزش مستقیم بچه ها بسنده نمی کردند. در سال هایی که کتاب‌ها و مجلاتی مناسب کودکان و نوجوانان منتشر نمی شد، کشیش‌های اروپایی آثاری را برای بچه ها منتشر می‌کردند. مبلغان انگلیسی دو کتاب کلوچه ایرانی و حسن پسر یک راهزن را منتشر کردند و کشیشان آلمانی مجله ای را به نام دوست کوچک مشرق زمین انتشار دادند. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام اول هفته ی همگی بخیر🍀 با نزدیک شدن به اول شهریور میخوام این هفته شما رو ببرم لب رود ارس توی شهر مرزی جلفا، رودی که ما محلی ها بهش میگم آراز. از لحاظ زمانی باید حدودا ۸۰ سال به عقب برگردیم. یعنی سال ۱۳۲۰ زمان جنگ جهانی دوم که لشکر روس قصد داره وارد خاک ایران بشه و شاه مملکت یعنی رضاشاه دستور عدم مقاومت صادر کرده! اما این کشور همیشه مردان بزرگی داشته که حافظ خاک و ناموس وطن بوده اند. ۳ سرباز وطن، تنها و بدون پشتبانی ارتش رضاخان به مدت ۴۸ ساعت مقابل لشکر مجهز روس مقاومت می کنند و در نهایت به شهادت می‌رسند. هر‌ سه شهید عزیزمان رو به صلواتی مهمان کنیم. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32