《📒🌼》 قبایم را در آوردم و دستارم را از سر کندم و کفش هایم را به گوشه ای پرت کردم و به دل صحرا دویدم و فریاد زدم: «لعنت بر تو ای مرد که چسبیده ای به دنیای حقیر.» #یه_نوش_کتاب🥤 #سرود_سرخ_انار❤️ ☕️@ketabnoosh01

کیمیاگر داستان جوونیه که دنبال کیمیا (یکی از شاخه های علوم غریبه که تو زمینه فلزات کار میکنه!!🪙 جالبه نه⁉️) از این شهر به اون شهر میره🚶🏻‍♂🌍 و دنبال یه کسی میگرده تا بتونه علم کیمیارو ازش یاد بگیره! 🔮 اما دست تقدیر اونو درگیر ماجرایی میکنه و در نهایت مس دلش تبدیل به کیمیا میشه..👀 اون با یه دختری به اسم نورا رو به رو میشه🧕🏻 که شاگرد امام جعفر صادق (ع) هست(🥲❤️‍🩹) که تو متن ماجرا، به دربار هارون میرسه🏛 و شاهد گفت‌وگوی چالشی نورا و دانشمندانی میشه که در نهایت زندگی اونو دچار تغییر اساسی میکنه! (چه تغییری⁉️) ‌-بنظر داستان ماجراجویانه ایه نه؟!🧐 پیشنهاد میکنم حتما بخونینش🤝🪴 #معرفی_کتاب📖 #کیمیاگر🔭 #اعتقادی📿 ☕️@ketabnoosh01

قسمت بعدی..👇🏻 با هم گوش میدیم📖🥪

《قسمت چهل و هفتم💎》 ‌◉━━━━━━─────── ↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ #کتاب_گویا📣 #شنود🔮 ☕️@ketabnoosh01

~🌳🔍~ {خدا را در دل طبیعت یافته ام } #پروفایل🖇 ☕️@ketabnoosh01

..[ برخورداری از روزی فراوان ].. 📖و لو ان اهل الکتب ءامنوا واتقو لکفرنا عنهم سیئاتهم ولادخلتهم جنت النعیم و لو انهم اقاموا التورئه والانجیل و ما انزل الیهم من ربهم لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم منهم امه مقتصده و کثیر منهم ساء ما یعملون 📝و اگر اهل کتاب ایمان می آورند و پرهیزکاری می کردند، یقیناً گناهانشان را محو می کردیم، و آنان را در بهشت های پرنعمت در می آوردیم.(۶۵) و اگر آنان تورات و انجیل[واقعی]و آنچه را که از سوی پروردگارشان به آنان نازل شده برپا می داشتند، بی تردید از برکات آسمان و زمین بهره مند می شدند.(۶۶) -(۶۵ و ۶۶ مائده)🌱

این آیه داره میگه اگه مسلمون ها به خدا و پیامبرش ایمان آورده بودن و قرآن و بقیه کتابهای آسمانی رو تو جامعه حاکم میکردن،📓 از بهترین نعمتهای مادی و معنوی برخودار میشدن!🤝🙂 این مطلب اشاره غیر مسیقیم به مسلمون ها هم داره که فقط با تقوا و زیر سایه‌ی قرآن میتونن به سعادت دنیا و آخرت برسن..🌨🍓 #تفسیر_آیات🖊🌙 #یه_نوش_کتاب🥤 ☕️@ketabnoosh01

#عکس_نگاشت📜 #کیمیاگر🔭 ☕️@ketabnoosh01

[ 🍯📔 ] بدون توجه به موضوعی که او داشت با آب و تاب از آن صحبت می‌کرد گفتم : - من به خاطر شما روسری سر کردم، ولی شما اصلا به من نگاه نمی‌کنین! یکّه خورد. صحبتش نیمه کاره ماند؛ سرش را بلند کرد. با تعجب نگاهم کرد و گفت : - من از شما خواستم روسری سر کنین؟ - من...من فکر کردم شما اینطوری خوشحال میشین! - خوشحالی من چه اهمیتی داره! شما باید کسی رو خوشحال کنیم که این کار رو ازتون خواسته.. #یه_نوش_کتاب🥤 #پنجره_چوبی🖼 ☕️@ketabnoosh01

قسمت بعدی..👇🏻 با هم گوش میدیم☕️🍫

《قسمت چهل و هشتم💎》 ‌◉━━━━━━─────── ↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ #کتاب_گویا📣 #شنود🔮 ☕️@ketabnoosh01