eitaa logo
کتاب رسان 📚
21.6هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
973 ویدیو
85 فایل
توزیع کتاب‌های شاخص تا #۲۰_درصد_تخفیف با ارسال #کم_هزینه کشوری سفارش کتاب @sefaresh_ketab پیشنهادات @javadyarahmadi خرید سریع و مستقیم از: www.ketabresan.net مشهد: نبش شهید صادقی ۱۹ ، مجتمع تابان ، طبقه منهای یک واحد ۹ و ۱۰
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 فراتر از یک دیپلمات 🔸 ســید ابراهیم رئیســی در دوره ریاسـت آیت الله هاشــمی شــاهرودی بـر قـوه قضاییه، ۵ســال پشـت سـر هـم در جمــع ســفرا و نماینــدگان ایــران در کشــورهای خارجــی دربـاره مسـائل کلان جهانی ســخنرانی می کرد. هـــر کـــدام از ایـــن افـــراد هـم در حـــوزه روابـــط بیـن الملـــل بـــرای خــود رجلـی بــه حسـاب می‌آمدنــد. 🔹 بــا ایــن حــال، صحبت هـای او برای تعییـن سیاســت مناسـب نســبت بــه مناطــق مختلـف جهـان بـه حـدی بـا واقعیـت همخوانـی داشــت کــه همــه حضــار می گفتند: رئیسـی ایــن نــکات را از کجــا مـی داند؟ 📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۵۳
💠 پیــکان رئیس سازمان بازرسی کل کشور 🔸 بعــد از جلســه پرســش و پاســخ دانشجویى در دانشــگاه شــریف از ســالن بیــرون آمــد. چنــد نفــر از دانشــجوها خودشــان را بــه همراهانــش رساندند و پرسیدند: ماشــــین آقــــاى رئیســــى کــــو؟ گفتند: همیــــن پیــکان!دانشــجوها بــا تعجــب گفتنــد جــــدى؟! همیــن؟! بــاورش برایشــان خیلــى ســخت بــود. 🔹بعـــد چنـــد نفـــر بـــه کنایـــه از ماشـــین دیگـر دولـــت مـــردان شـعار دادنـــد: »بیت المـال حیـا کـن، مسـئولانو رهـا کـن«!، آن موقـع، اسـتاندار تویوتـــا کریســـیدا داشـــت! موقــع خداحافظــى بحـــث عـوض شـد و شـروع کردنـد بـه تعریـف و تمجیــــد از آقــــاى رئیســــى و روبوســى 📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۴۹
💠 سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور 🔸فــردای دیـــدار دانشـــجویی در دانشــگاه شــریف روزنامـــه ابـــرار آن موقـــع شــیطنت و کـم لطفـی کـرد و نوشــت آقای رئیســی برای جلســه پرســش و پاســخ در خصـوص ســازمان بازرســی به دانشـگاه رفتــه بـود کـه دانشــجوها بـا شـعارِ «مسـئولان حیـا کنیــد، بیـت المـــال رو رهـــا کنیـــد» ایشـــان را بدرقــه کردنــد! 🔹بعــد از ایــن ماجــرا رفتــم با مدیـر مسـئول روزنامه صحبت کردم. بــه او گفتــم لااقــل یــه جـو انصاف داشــته بـاش؛ بـــه قـــول امـــام حســـین (علیـه السلام) اگـــه دیـــن نـــداری آزاده بـــاش. جلـــو چشـــم مــن ایـــن اتفاقـات افتــاده؛ ماشـین آقـای رئیســی پیــکان بــوده و ایـن شــعارها در حمایـت از آقــای رئیسـی بـود. او هــم گفــت یکـی از بچه های مــا شـیطنت کـرده اسـت. بعـد هـم عذرخواهـــی کـــرد. من پـس از آن رفتـــم پیــش آقـــای رئیســی و ماجــرا را تعریــف کــردم. 🔺بـا آرامش گفـــت: «در بیابـــان گـــر بـــه شـــوق کعبـــه خواهـــی زد قــدم / ســـرزنش ها گـر کنـد خــار مغیــان غــم مخــور» و گفــت: «مــا عـددی نیســتیم؛ دیگــران رفتن سـینه ســپر کردند و شـهید شــدند مـن یک بچـه ســرباز بیشــتر نیســتم، بگذار ایــن را هــم بگــویند بـه کجــا بر می خــورد؟» 📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۵۱
💠 از التهاب تا آرامش 🔸بعـد از قضایـای ۱۸تیـر ۷۸و شـلوغی دانشـگاه هــا، دانشــگاه صنعتــی شــریف ســید ابراهیــم را بــرای ســخنرانی دعــوت کــرد. گفتنـد بـا محافــظ برویــد امــا قبــول نکــرد. میگفــت دانشــگاه محفــل علمــی اســت و نبایــد بــا رویکــرد امنیتــی برخــورد کــرد. 🔹آن هـــم در اوج درگیـری هـای دانشــگاهی کـــه بیشـــتر مســـئولین جرات نمی کردنــد بـــه دانشــگاه هــا برونــــد. وقتــی رســید ســالن اجتماعــات دانشگاه پـــر شــده بــود. دانشـــجوها شــعار نمـی دادنـــد ولـــی فضـــا ملتهـــب بـــود. آقــــای رئیســــی رفــت پشــــت تریبــــون؛ یکــی ســوالات را مــی خوانــد او جــواب مــی داد، بعضــی از دانشــجوها هــم شــفاهی مــی پرســیدند. 🔸آقــای رئیســی بــا آرامــش بــه همــه سـوال هـا جـواب داد. تقریبـا دو سـاعتی طـول کشــید. آرامــش آقــای رئیســی و پاســخ هــای دقیـق و روشـنگرانه اش دانشـجوها را هـم آرام کــرد. 📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۴۷
💠 دوران طلایی 🔸ســـید ابراهیــم همیشــه دنبـــال ایــن بــود کــــه خــــودش شــناخت دقیقــی از مســائل جــــاری در ســــازمان داشــته باشــد. 🔹 بــرای همیــن اشــرافش بــر مســائل دســتگاه هــای مختلــف کشــور شــگفت آور بــود. وقتـــی در جلســات هیــات دولت شــرکت می کــرد، بــا چنــان تســلطی از آسـیب هـا و گلـوگاه هـای فسـاد در وزارت خانـه هـا صحبــت مـی کــرد کــه برخــی از اعضــاء مـی گفتنــد: رئیســی خــودش یــک پـا وزیــر اسـت. 🔸ایــن اظهــار نظرهـای کامــلا تخصصـی و بـه جــا آنقـدر اثرگـذار بـود کــه رئیـس جمهــور وقــت، علیرغــم تفـــاوت ســـلیقه سیاســـی، تعامـــل وســـیعی بـــا ســـازمان بازرسـی را تعریــف کرد و اکثــر اوقـات، نظـرات، تذکـرات و پیشــنهادات ســازمان را عینـا بـه وزارت-خانه های مربوطــه بــرای پیگیــری منتقل می کرد. بـه اعتـراف همـه متخصصــان، دوره مدیریـت ســید ابراهیـم رئیســی، دوران طلایـی سـازمان بازرســـی کل کشـور بـود 📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۴۳
💠 حق برای حق دار 🔸در یکــی از دیدارهــای مردمــی بــه او گــزارش دادنـد یکـی از مدیـران آمـوزش و پـــرورش بـا ِ گـزارش خلاف واقـع بازرس ســـازمان، بــدون هیــچ تقصیـری برکنار شـده. آن قـدر پـیگیـری کرد تــا مشـخص شــد حـق بـا مدیـر برکنار شده بوده است. بازرس سازمان را برکنار و مدیــر را بـه جایـگاه قبلــیاش برگرداند. ســید ابراهیــم رئیســی در هــر منصبــی کــه حضـور داشـت، رویـه اش همیـن بـود. حـق را بـه حـق دار مـی رسـاند. از ســازمان بازرســی گرفتـه، تـا دادســتانی کل کشــور و معاونت اول قــوه قضاییــه. 📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۴۱
📚👇🏻برشی از کتاب👇🏻📚 🔸و گفت: «خلیفه در پیشگاه خداوند قسم یاد کرده که از حالشان غافل نشود. فراموشی این تعهدات باعث طغیان می‌شود. وقتی بزرگ‌ترین دغدغه عامه سیرکردن شکم‌شان باشد فراموش می‌کنند برای چه خلق شده‌اند و خداوند چه از آنان خواسته؟»
💠 سه شنبه‌های مردمی 🔸ســه شــنبه هــر هفتــه روز خاصــی بــــود؛ روز دیدارهــای مردمــی. در بعضــی از ســه شــنبهها سـید ابراهیم، میــزش را بــه راهرو انتقــال می داد و تــا شــب مـی نشســت تـا مـردم بیایند و از مشکلاتشـان بگوینـد و گاهـی اوقات ســرش فریـاد بزننـد! 🔹او هـم بـا کمـال آرامـش آنهــا را مــورد لطــف قــرار مـیداد و قـول مـیداد کار آنهــا را پیگیــری کنـد. واقعـا تا آنجــا کــه در تـوان داشــت، پیگیـری می کـرد. گاهـی تعـداد ایــن مراجعیــن بـه ۱۵۰نفــر در روز می رسـید کــه بــا همــه آنهــا بــا روی بـاز برخـورد می کــرد و حــرف هایشــان را میشــنید 📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۳۹
📚👇🏻برشی از کتاب👇🏻📚 🔸 من علی فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد، در روز سیزدهم رجب سال ۳۰ عام‌الفیل، در شهر مکه و در درون خانهٔ کعبه متولد شدم. پدرم ابوطالب، چندین فرزند داشت و ازنظر معیشت در تنگنا بود. خویشان نزدیک به یاری وی شتافتند و هرکدام سرپرستی یکی از فرزندان او را برعهده گرفتند. از آن میان، رسول خدا (ص) مرا برگزیدند تا همچون عضوی از خانوادهٔ آن حضرت، در کنار ایشان و خانواده‌شان زندگی کنم.
💠 بی‌تعارف، حتی با رئیس جمهور 🔸 مســئول دفتــر رئیس جمهـور پشــت خـط بـود. ســید ابراهیــم بیسـت ســاله، دادســتان کـرج، تلفـــن را برداشــت. «شــما فلانــی را بازداشــت کردیــد؟ رئیــس جمهــور دســتور مــی دهــد هــر چه زودتر آزادش کنید.» در ذهنــش مــرور کــرد و یـادش آمـد ایـن آقا تخلــف ســنگینی داشــته و از نزدیـکان رئیـس جمهـور اسـت. بعـد گفــت: «بــه آقـای ســلام بنــده را برسـانید و بگویید این تصمیم دادســتان و قاضــی اســت و هیـچ کـس حــق لغــو حکـم قاضـی را نـدارد.» 🔹مسـئول دفتـر رئیـس جمهـور کـه عصبانی شــده بــود، بـا لحــن تنـدی خطاب بـه او گفت: «شـما مــی فهمیــد چــه مــی گوییــد؟! ایـــن دســـتور رئیــس جمهـــور اســـت.» او هــم بـــا آرامــش همیشــگی جــواب داد: «ایــن خواسـته رئیـس جمهـور، دخالـت در کار دادسـتانی اسـت و قانـون بــه ایشــان چنیـن حقـی نمـی دهـد.» مسـئول دفتــر کـــه از قاطعیــت او عصبانــی شــده بــود، بــدون خداحافظــی ارتبــاط را قطــع کــرد و بنــی صـدر هـم دیگـر پیگیـر آزادی آن فــرد نشـد. 📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۱۳
📚👇🏻برشی از کتاب👇🏻📚 🔸عرب هرگاه می خواستند ریاست شخص بزرگی را بر قومی اعلام کنند یکی از مراسمشان بستن عمامه بر سر او بود. این افتخار بزرگی در عرب بود که شخص بزرگی عمامه خود را بر سر کسی ببندد که به معنای اعتماد بر او بود. با پایان یافتن خطبه و شهادت و اقرار عموم مسلمانان و مشخص شدن امیرالمومنین به عنوان ولی امر بعد از رسول خدا، پیامبر دستور داد در خیمه‌ای که برابر خیمه ایشان برپا بود، علی ایلام در صدر خیمه بنشیند، مسلمانان و مهاجر و انصار به آن خیمه وارد شده و به ایشان با لقب «امیرالمومنین» سلام و تبریک و تهنیت عرضه بدارند.