eitaa logo
کتاب یار
853 دنبال‌کننده
173 عکس
111 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Yamahdi18062
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب روانشناسی بالینی کودک.pdf
1.02M
📥 📔 روانشناسی بالینی کودک 🖌نویسنده: دکتر رضا پورحسین 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
مسیحا - جبران خلیل جبران.pdf
2.51M
📥 📔 مسیحا 🖌نویسنده: جبران خلیل جبران 📝 مترجم: مسیحا برزگر 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ஜ۩۞۩ஜ 🌺 ஜ۩۞۩ஜ 🔘آموزش مدیریت مالی به نوجوان ◾️توصیه‌های زیر به شما کمک می‌کند تا مدیریت مالی را به نوجوانتان بیاموزید: 🔸شرایطی را فراهم آورید که نوجوانتان در قبال کارهایی که انجام می‌دهد، از شما پول دریافت کند یعنی در ازای کار، دستمزد از شما بگیرد. 🔹به ازای برخی کارهایی که باید نوجوان انجام دهد اما شما به جای او اقدام می‌کنید، از حق ماهیانه او کم کنید. 🔸بودجه‌بندی کردن درآمد ماهیانه را به نوجوانتان آموزش دهید. 🔹اصلاح الگوهای مالی و نحوه پول خرج کردن را از خودتان شروع کنید تا هماهنگی لازم بین گفتار و رفتار شما برقرار شده و برای فرزند نوجوانتان نقش یک مدل خوب را ایفا کنید. ‎🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ◀️ قسمت: می‌فهمیدم دلواپسی‌های اهل این خانه به‌خصوص مصطفی عصبی‌اش کرده و من هم می‌خواستم ثابت کنم تنها عشق من سعد است که رو به همه از همسرم حمایت کردم: -ما فقط اومده بودیم سفر تا سعد سوریه رو به من نشون بده، نمی‌دونستیم اینجا چه خبره! صدایم از شدت گریه شکسته شنیده می‌شد، مصطفی فهمیده بود به بهای عشقم خودزنی می‌کنم که نگاهش را به زمین کوبید و من با همین صدای شکسته می‌خواستم جانمان را نجات دهم که مظلومانه قسم خوردم: -بخدا فردا برمی‌گردیم ایران! اشک‌هایم جگر سعد را آتش زده و حرف‌هایم بهانه دستش داده بود تا از مخصمه مصطفی فرار کند که با سرانگشتش اشکم را پاک کرد و رو به من به همه طعنه زد: -فقط بخاطر تو می‌مونم عزیزم! سمیه از درماندگی‌ام به گریه افتاده و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمی‌کند که دوباره به پشتی تکیه زد، ولی مصطفی رگ دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بی‌هیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد، به سمت سعد چرخید و با خشمی که می‌خواست زیر پرده‌ای از صبر پنهان کند، حکم کرد: -امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم می‌برمتون دمشق که با پرواز برگردید تهران، چون مرز اردن دیگه امن نیست! حرارت لحنش به حدی بود که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمی‌خواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد. با نگاهم التماسش می‌کردم دیگر حرفی نزند و انگار این اشک‌ها دل سنگش را نرم کرده و دیگر قید این قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد: -دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! -برمی‌گردیم تهران سر خونه زندگیمون! باورم نمی‌شد از زبان تند و تیزش چه می‌شنوم که میان گریه کودکانه خندیدم و او می‌خواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید: -خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمی‌ذارم از هیچی بترسی، برمی‌گردیم تهران! از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه خرجی می‌کرد خجالت می‌کشیدم و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمی‌کَند و عاشقانه نگاهم می‌کرد. دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود که برایمان شام آوردند و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم. از حجم مسکّن‌هایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه می‌کشید و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس خنجر، پلکم پاره می‌شد و شانه‌ام از شدت درد غش می‌رفت. سعد هم ظاهراً از ترس اهل خانه خوابش نمی‌برد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر می‌ترسیدم چشمانم را ببندم که دوباره به گریه افتادم: -سعد من می‌ترسم! تا چشمامو می‌بندم فکر می‌کنم یکی می‌خواد سرم رو ببره! همانطور که سرش به دیوار بود، به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم: -چرا امشب تموم نمیشه؟ تازه شنید چه می‌گویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند: -آروم بخواب عزیزم، من اینجا مراقبتم! چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد، دوباره پلکم خمار خواب شد و همچنان آهنگ صدایش را می‌شنیدم: -من تا صبح بالا سرت می‌شینم، تو بخواب نازنینم! و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام سحر که صدایم زد. هوا هنوز تاریک و روشن بود، مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود. از خیال اینکه این مسیر به خانه‌مان در تهران ختم می‌شود، درد و ترس فراموشم شده و برای فرار از جهنم درعا حتی تحمل ثانیه‌ها برایم سخت شده بود. سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم آیت‌الکرسی خواند، شوهرش ما را از زیر قرآن رد کرد و نگاه مصطفی هنوز روی صورت سعد سنگینی می‌کرد که ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند... از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد: -ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راه‌های منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون! از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام وحشت در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمی‌شنید مصطفی چه می‌گوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد: -نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن! مات چشمانش شده و می‌دیدم دوباره از نگاهش شرارت می‌بارد که مصطفی از آینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد: -دیشب از بیمارستان یه بسته آنتی‌بیوتیک گرفتم که تا تهران همراهتون باشه. و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت. سعد با اکراه بسته را از دستش کشید... ⏯ادامه دارد... بر اسـا๛ حوادثـ حقیقـے در سوریـہ از زمســـتان۸۹ تا پایـےز ۹۵ ✍ به قلم فاطمـہ ولـےنژاد 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5884263078517804475.mp3
7.51M
🎧 گـوش کنیـد 📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی فـــریاد مهــــتابــ 🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان 🌀 پارت سیزدهم / فصل دوازدهم 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 📖 📙 سِــّر دلبـــرانـ 🖌نویسنده: امیرحسین بانکی‌پور 📋 انتشارات حدیث راه عشق 🔰 درباره‌ کتاب: 🔹 نویسنده در مجموعه سر دلبران با تشکیل جلسات گوناگون با عنوان "پیک خوشبختی" با صاحب نظران و مشاوره‌های گوناگون و تحقیقات گسترده روی کتبی که در این زمینه نوشته شده است، مطالب کاربردی و مفیدی جمع‌آوری کرده است که پس از بازنویسی‌های مختلف، در اثر حاضر با عنوان "سردلبران" به زوجهای عزیز ارائه شده است. 🔸به منظور غنی شدن مطالب و استفاده از نظریات خوب دیگر صاحب نظران، آورده شده تا مخاطب با مطالعه آن به دانش عمیق‌تر و وسیع‌تری نسبت به مباحث مورد نظر دست پیدا کرده و با منابع مفید دیگر آشنا گردد. 🔹خانواده موفق و ملاک و معیارهای آن، آرامش و مودت و رحمت در خانواده، حسن ظن، سخن شیرین، صبر و اطاعت و سازگاری و اصول تعالی خانواده موضوعاتی هستند که در این کتاب خواهید خواند. 🔘نظرات کاربران: مخاطب اصلی این کتاب زوجهای جوانی هستند که وارد زندگی متاهلی شده‌اند، و اگر به هر دلیلی انتخاب درستی نداشته‌اند این کتاب برای آنها مفید است. بدون اغراق میتوان گفت این کتاب بیشتر از ساعتها جلسه ی مشاوره و روان درمانی کاربرد دارد. به اعتقاد من نکات گفته شده در این کتاب صرفا برای روابط زوجین نیست بلکه نکات اخلاقی بیان شده است که در روابط انسانی و بین فردی باید مورد توجه قرار گیرد. 🌐 لینک دانلود و خرید کتاب: 🔗http://ketabch.in/61092046 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
1 ketab kamel maharathaye zendegi.pdf
1.16M
📥 📔 آموزش مهارت‌های زندگی و خانواده 🖌نویسنده: سید احمد ساویز 🆔 @ketabyarr 🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
مداخله در بحران اجتماعی برای نوجوانان.pdf
502K
📥 📔 مداخلات اولیه در برخورد با نوجوانان در بحران‌های اجتماعی 🖌نویسنده: مونا اعوانی 💯 ویژه روانشناسان، مددکاران، مشاوران مدرسه و معلمین 🆔 @ketabyarr 🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کتاب پزشک و روح فرانکل.pdf
7.43M
📥 📔 پزشک و روح 🖌نویسنده: ویکتور فرانکل 📝 مترجم: فرخ سیف بهزاد 🆔 @ketabyarr 🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
زندگینامه یک عشق.pdf
3.06M
📥 📔 زندگینامه یک عشق 🖌نویسنده: الکساندر ژردن 📝 مترجم: ساسان تبسمی 🆔 @ketabyarr 🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ترجمه علم رجال.pdf
30.97M
📥 📔 ترجمه کلیات علم رجال 🖌نویسنده: آیت‌الله جعفر سبحانی 📝 مترجم: مسلم قلی پور 🆔 @ketabyarr 🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5989942106045547252.pdf
7.52M
📥 📔 عصبیت و رشد آدمی؛ تلاشی در بازیافتن خود 🖌نویسنده: کارن هورتای 📝 مترجم: م.ج. مصفا 🆔 @ketabyarr 🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ஜ۩۞۩ஜ 🌺 ஜ۩۞۩ஜ ، فاصله‌ی میان موفقیت و شکست را بیشتر می‌کند. هرچه به زمان بدهید، چند برابر به شما پس می‌دهد. عادت‌های خوب، زمان را به دوست شما؛ و عادت‌های بد، آن را به دشمنتان تبدیل می‌کند. 📙 ‎‌🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ◀️ قسمت: مصطفی که همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد: -اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه می‌رسیم دمشق! تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره! و شاید هنوز نقش اشک‌هایم به دلش مانده بود و می‌خواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربان‌تر شد: -من تو فرودگاه می‌مونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید خدا همه چی به خیر می‌گذره! زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او می‌خواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد: -خواهرم، ما هم مثل شوهرت سُنی هستیم! ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به اهل سنت نداشت! این وهابی‌ها حتی ما سُنی‌ها رو هم قبول ندارن… و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود که با دستش سرم را روی شانه‌اش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید: -زنم سرش درد می‌کنه، می‌خواد بخوابه! از آیینه دیدم قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، می‌خواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر می‌بارید. او ساکت شد و سعد روی پلک‌هایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید. چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم: -الان کجاییم سعد؟ دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد: -تو جاده‌ایم عزیزم، تو بخواب! رسیدیم دمشق بیدارت می‌کنم! خسته بودم، دلم می‌خواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانه‌اش گرم می‌شد که حس کردم کنارم به خودش می‌پیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و می‌دیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ می‌زند که دلواپس حالش صدایش زدم. مصطفی از آینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله می‌زد، دستش را به صندلی ماشین می‌کوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد: -نازنین به دادم برس! تمام بدنم از ترس می‌لرزید و نمی‌دانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش می‌کرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید: -بیماری قلبی داره؟ زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس می‌کردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس می‌کردم: -تورو خدا یه کاری کنید! و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینه‌اش شکست و ردّ خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید. هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید. چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمی‌دید من از وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه می‌دیدم باورم نمی‌شد که مقابل چشمانم مصطفی مظلومانه در خون دست و پا می‌زد و من برای نجاتش فقط جیغ می‌زدم. سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم: -چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من می‌خوام پیاده شم! و رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانه‌ام از درد آتش گرفت و او دیوانه‌وار نعره کشید: -تو نمی‌فهمی این بی‌پدر می‌خواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟! احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را می‌دیدم که با دستی پر از سینه‌اش را گرفته بود و از درد روی زمین پا می‌کشید. سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بی‌رحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش می‌کنم!» از آینه چشمانش را می‌دیدم و این چشم‌ها دیگر بوی خون می‌داد و زبانش هنوز در خون می‌چرخید: -ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم! با چشم‌هایش به نگاهم شلاق می‌زد و می‌خواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید: -به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت می‌کنم نازنین! هنوز باورم نمی‌شد عشقم قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم می‌کرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. ⏯ادامه دارد... بر اسـا๛ حوادثـ حقیقـے در سوریـہ از زمســـتان۸۹ تا پایـےز ۹۵ ✍ به قلم فاطمـہ ولـےنژاد 🆔 @ketabyarr 🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5884263078517804476.mp3
4.67M
🎧 گـوش کنیـد 📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی فـــریاد مهــــتابــ 🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان 🌀 پارت چهاردهم / فصل سیزدهم 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 👩‍💻 🔅   🔘شیوه ارجاع دهی(پاورقی) 1⃣ پاورقی به توضیح، ترجمه، اظهارنظر، یادداشت و یا ارجاعی گفته می‌شود که بیرون از متن و در پایین صفحه می‌آید. 2⃣ پاورقی‌ها از نظر محتوا و اطلاعاتی که دربردارند به توضیحی، ارجاعی و ترکیبی تقسیم  می‌شوند. ◾️پاورقی توضیحی:  در این نوع پاورقی به شرح اصطلاحات دشوار، توضیح وقایع و پدیده‌های ناشناخته، ترجمه و یا نقد و نظر در مورد مطلبی پرداخته می‌شود. ◽️پاورقی ارجاعی:  به نوعی بیانگر امانتداری پژوهشگر است و مشتمل بر، این نوع پاورقی ضمن اعتبار بخشیدن به منابعی است که به نحوی از آنها در تحقیق استفاده شده است.   ◾️پاورقی ترکیبی:  این نوع پاورقی از ترکیب پاورقی توضیحی و ارجاعی پدید می‌آید. 🔴 زمانی که محقق در پاورقی توضیحی خود از منبع دیگری کمك گرفته است، علاوه بر توضیح آن مطلب در پاورقی، نشانی کامل منبعی که از آن گرفته شده است نیز در انتهای توضیح  می‌آورد. 3⃣ پاورقی‌ها در زیر یك نیم‌خط پررنگ و دو شماره ریزتر از قلم متن نوشته می‌شود. 4⃣ پاورقی‌های هر صفحه به طور جداگانه از عدد ۱ شروع می‌شود. و فاصله آخرین خط پاورقی با لبه پایینی صفحه ۲ سانتی‌متر است. 5⃣ شیوه ارجاع‌دهی در مقالات پایانی، ارجاع در پاورقی است. 6⃣ القاب و عناوین مانند آیت الله، حجت الاسلام، استاد، دکتر، مهندس، شهید و... در پاورقی حذف می‌شوند. 🔘تنظیم پاورقی ارجاعی:  ارجاعی بسته به نوع منبع، اشکال مختلفی دارد:  ✅ شیوه ارجاع دهی به آیات و روایات:  🔸در ارجاع به آیات، ابتدا نام سوره، سپس شماره آیه ذکر می‌شود. مثال: (بقره:۳۹) 🔹در صورتی که احادیث در منبعی دارای شماره باشند، علاوه بر سایر مشخصات، شماره حدیث نیز ذکر می‌شود. مثال: مجلسی، بحارالانوار، ج۲،ص۱۱،ح۲۵ ✅ شیوه ارجاع‌دهی به کتاب: 🔸نام خانوادگی نویسنده، عنوان کتاب، شماره صفحه. مثال: مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ص ۳۵. 🔹اگر همان منبع بلافاصله بعد از منبع قبلی ذکر شد، به جای تکرار سند، کلمه «همان» آورده می‌شود. مثال: فرض کنید محقق از کتاب (مطهری، اسلام و مقتضیات زمان ، ص۳۵) مطلبی را نقل و نشانی آن را ذکر کرده است. 🔸اگر بلافاصله در بند بعدی دوباره از این کتاب و همان صفحه استفاده کرد، بدون اینکه در این بین از منبع دیگری استفاده کند، به جای نشانی، کلمه(همان) ذکر می‌شود. اگر فقط شماره صفحه عوض شده بود، شماره صفحه ذکر می‌شود. مثال: همان، ص۴۰ 🔹چنانچه این منبع با تجدید نظر یا اضافات مجددا چاپ شده و محقق ناگزیر به استفاده از چاپ جدید باشد، در این صورت باید نشانی آن و یا تغییرات آن را در پاورقی بیاورد. 🔸چنانچه کتاب مورد استفاده محقق، چند جلدی باشد، لازم است شماره جلد نیز ذکر شود. مثال: مطهری، عدل الهی،ج۲،ص۶۵ 🔹اگر کتابی دو یا سه نویسنده داشته باشد، به ترتیبی که نام آنها روی جلد کتاب درج شده، در پاورقی آورده می‌شود. مثال: فرامرز قراملکی، شالباف؛ تدوین پایان نامه (شیوه‌ها و مهارت‌ها)، ص۱۸ 🔸اگر کتابی بیشتر از سه نویسنده داشته باشد، نام خانوادگی اولین نویسنده به همراه کلمه (و دیگران) آورده می‌شود. مثال: عسکری و دیگران، سرشت انسان از دیدگاه فلاسفه مسلمان،.... 🔹اگر کتاب دارای مجموعه نویسندگان بوده و نویسنده اصلی مشخص نیست یا توسط ارگانی به چاپ رسیده است، نام ارگان یا عبارت مجموعه نویسندگان درج می‌شود. مثال: کمیسیون سیاست‌های راهبردی مجلس، سیاست‌های حاکم بر نظام تعلیم و تربیت، ص۱۸. 🔸اگر در ارجاع فقط از یك صفحه منبعی استفاده شود، علاوه بر اطلاعات دیگر، شماره صفحه به صورت ص ۱۲۰ نوشته می‌شود. اما اگر از چند صفحه متوالی استفاده شود به صورت صص ۱۲۰-۱۲۵ نوشته می‌شود. مثال: مطهری، انسان کامل، ص ۱۸-۲۰ 🔹اگر محقق یك مطلب را از کتب مختلف تاریخی یا حدیثی و یا تفسیری بیان می‌کند، اولویت ذکر منبع با منبعی است که از جهت تألیف متقدم‌تر باشد. مثال: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی ج۱، ص۱۲۰؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۹. 🔸چنانچه منبعی از سوی چند ناشر منتشر شده و یا در چند نوبت و در سال‌های مختلف چاپ شود، حتی الامکان پژوهشگر باید از یك چاپ و از یك انتشاراتی مشخص استفاده کند. ✅شیوه ارجاع‌دهی به مقالات: 🔸نام خانوادگی نویسنده، عنوان مقاله، شماره صفحه مثال: قاسمی، شیوه‌های نوین استعماری در آفریقای جنوبی، ص۶۴ ⏯ ادامه دارد... ۱۴۰۱/۰۸/۲۳ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
8475190537.pdf
757.8K
📥 📔 کارنامه اسلام 🖌نویسنده: عبدالحسین زرین کوب ⭕️ به پیشرفت‌هایی در زمینه طب، نجوم، ریاضی، فیزیک، صنعت و... ایران بعد از اسلام اشاره کرده‌اند. 🆔 @ketabyarr 🔗 https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
daramadibarzabanshenasi-s@bamun1.pdf
2.52M
📥 📔 درآمدی بر زبان شناسی 🖌نویسنده: کوروش صفوی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
روانشناسی-یادگیری.pdf
3.89M
📥 📔 روانشناسی یادگیری 🖌نویسنده: دکتر پروین کدیور 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5999183316593411804.pdf
2.78M
📥 📔 روانشناسی انسان سلطه‌جو 🖌نویسنده: اورت شوستروم 📝 مترجم: دکتر قاسم قاضی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈