eitaa logo
کتاب یار
851 دنبال‌کننده
173 عکس
111 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Yamahdi18062
مشاهده در ایتا
دانلود
تاریخ طبری 13 @PDFbo0ok.pdf
1.93M
📥 📔 تاریخ طبری(تاریخ الرسل والملوک) 🖌 نویسنده: محمدبن جریر طبری 📝 مترجم: ابوالقاسم پاینده 📚جلد سیزدهم 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تاریخ طبری 14 @PDFbo0ok.pdf
2.02M
📥 📔 تاریخ طبری(تاریخ الرسل والملوک) 🖌 نویسنده: محمدبن جریر طبری 📝 مترجم: ابوالقاسم پاینده 📚جلد چهاردهم 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تاریخ طبری 15 @PDFbo0ok.pdf
1.95M
📥 📔 تاریخ طبری(تاریخ الرسل والملوک) 🖌 نویسنده: محمدبن جریر طبری 📝 مترجم: ابوالقاسم پاینده 📚جلد پانزدهم 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تاریخ طبری 16 @PDFbo0ok.pdf
988.1K
📥 📔 تاریخ طبری(تاریخ الرسل والملوک) 🖌 نویسنده: محمدبن جریر طبری 📝 مترجم: ابوالقاسم پاینده 📚جلد شانزدهم 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ▶️ قسمت: هجدهم داستان۴ رسیدیم کربلا. رفتیم حرم حضرت عباس، سینه زنی و توسل و دعا. راه افتادیم سمت حرم امام حسین، آنجا هم به همین شکل، بلکه بیشتر. بماند که توی بین الحرمین چقدر خواندیم و سینه زدیم. نرسیده به هتل، باز آمد که حاجی بیا برویم حرم، سیری نداشت. واقعاً عطشان بود. صبح، ظهر، شب، سحر ول نمی‌کرد. مدام می‌آمد که برویم حرم برایمان روضه بخوان. گاهی قبول نمی‌کردم، بیشتر از این نمی‌کشیدم. با بچه‌ها می‌رفت و خودش روضه میخواند. شب حرم بود. سحر می‌رفتیم، می‌دیدیم باز توی حرم نشسته. جلویش کم آورده بودم اگر معرفت نباشد، آدم نمی‌تواند این طور عرض ارادت کند. خیلی مهم است در جوانی این شکلی عاشق باشی. گوشه گوشه زندگی‌اش را وصل می‌کرد به اهل بیت و امام حسین. گفتند که برویم خیمه گاه. وسط روضه دیدم ماهی قرمز آورده که تلظی حضرت علی اصغر را تداعی کند. نمیدانم چطور از بازرسی رد کرده بود. حتی توی برنامه‌شان بود چادر هم آتش بزنند که نشد. در یزد هم همین طور دهه محرم روی پایش بند نبود. توی هیئت انصار ولایت صبح عاشورا زیارت عاشورای مفصل میخواندم می‌آمد. قبل از ظهر توی خانه خودش مجلس خصوصی می‌گرفت به سر و سینه می‌زدند. ظهر توی هیئت زیارت ناحیه مقدسه داشتیم می‌آمد. سیر نمی شد. در هیئت انصار ولایت، یک سال شب عاشورا بعد از مراسم تازه شروع کرد سینه زنی. با هفت، هشت تا از بچه‌ها تا نصف شب این کار ماندگار شد. شاید یک ساعت این ذکر را تکرار می‌کردند و می‌سوختند: امشبی را شه دین در حرمش مهمان است / صبح فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع / مکن ای صبح طلوع درباره گریه صبح و شام برای امام حسین صحبت می‌کرد. دغدغه‌اش شده بود. وقتی آب می‌خورد یاد امام حسین می‌افتاد. واقعاً از سلامش احساس میکردم از روی عادت نمی‌گوید. یاد می‌کرد. اعتقاد داشت باید در خانه روضه خوانده شود. به آداب مجالس اهل بیت توجه داشت. به اینکه حتماً در روضه امام حسین چای بدهند. شام مختصری هم باید باشد، نه به خاطر جمع کردن جمعیت؛ بلکه با نیت غذای هیئت و روضه. اعتقاد داشت به آن غذا. با حرص و ولع می‌آورد و می‌خورد. نگاهش به نان پنیر با چلوکباب فرق نداشت غذای روضه امام حسین برایش محترم بود. به روضه تعصب داشت. همیشه میگفت: «حاجی روضه رو خودت بخون، مفصل هم بخون.» اعتقادش بر این بود که مجلس باید با روضه بچرخد. میکروفون توی هیئتش صاحب ثابت نداشت. گاهی می‌دیدی پنج نفر میکروفون برمی‌دارند و مداحی می‌کنند. همین عامل جذب شده بود. بچه‌ها می‌آمدند. بعضی از همین طریق به مداحی تمایل پیدا کردند. این کار را در هیئتهای دیگر نمی‌دیدی خیلی باب نبود. حساسیت نداشت که فقط یک نفر بخواند یا مداح حتماً معروف و کاربلد باشد. عادت داشت با تن لخت سینه بزند، ما در هیئت انصار ولایت اعلام کرده بودیم کسی برهنه نشود. می‌آمد و توی هیئت ما برهنه نمی‌شد. وقتی نظر آقا را شنید که یک جاهایی نباید برهنه شد، دیگر رعایت می‌کرد. نسبت به مسائل شرعی دغدغه‌مند بود. می‌آمد مسئله شرعی می‌پرسید، حتی برای کارهای فرهنگی. اگر در بسیج دانشگاه می‌خواست کاری انجام دهد، می‌آمد و بررسی می‌کرد که جایی خلاف شرع حرکت نکند. شرعیات آن را در می‌آورد. ریشه‌ای عمل می‌کرد. برای بعضی افراد برنامه داشت. از من می‌پرسید که از این طریق می‌خواهم بیاورمش توی راه، کارم مشکل شرعی نداشته باشد؟ اسم نمی‌آورد. سربسته می‌گفت. حتی گاهی دربارۀ خانواده و پدر و مادرش سؤال می‌کرد که آیا این رفتار من درست است یا نه؟ بی احترامی حساب می‌شود یا نه؟ خودش علم و اطلاعات داشت، ولی باز هم می‌پرسید. ⏯ادامه دارد... شهید محمدحسین‌محمدخانے ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅ ⚠️ اهل بیت تمام ظرایف را برای ما گفته‌اند. 🚫 یکی از چیزهایی که قبر و برزخ را تاریک می‌کند بداخلاقی است. پرخاش برزخ را تاریک می‌کند. در عالم هستی سخت‌ترین چیز خشم خدا است و اگر می‌خواهید در امان باشید باید توانائی فروخوردن خشم داشته باشید. ❌یکی دیگر از علل تاریک شدن برزخ زبان است. ⛔️ دل نشکنید. آبروی کسی را نبرید. 💛 دل شاد کردن یکی از موجبات روشنی برزخ است. 🎙استاد فاطمی نیا ◦•●◉✿ ‌الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْـ؋ـَرَج ✿◉●•◦ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
سوالات-آزمون-مرکز-وکلای-قوه-قضاییه-در-سال-1400.pdf
15.03M
📥 📔 سوالات آزمون وکالت دادگستری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ebook1525(www.takbook.com).pdf
346.5K
📥 📔 نکته‌های کوچک زندگی 🖌 نویسنده: اچ جکسون براون 📝 مترجم: زهره زاهدی 📚 جلد اول 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ماهيت حقوقي طلاق خلع.pdf
265.6K
📥 📔 ماهیت حقوقی طلاق خلع 🖌 نویسنده: حبیب طالب احمدی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
نکته های کوچک زندگی @PDFbo0ok (1).pdf
265.3K
📥 📔 نکته‌های کوچک زندگی 🖌 نویسنده: اچ جکسون براون 📝 مترجم: زهره زاهدی 📚 جلد دوم 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
2.pdf
742.6K
📥 📔 درمان شناختی رفتاری برای اختلال اضطراب فراگیر 🖌 نویسنده: مایکل ج. داگاس 📝 مترجم: دکتر مهدی اکبری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ▶️ قسمت: نوزدهم برای بعضی افراد برنامه داشت از من می‌پرسید که از این طریق می‌خواهم بیاورمش توی راه کارم مشکل شرعی نداشته باشد؟ اسم نمی‌آورد. سربسته می‌گفت. حتی گاهی دربارۀ خانواده و پدر و مادرش سؤال می‌کرد که آیا این رفتار من درست است یا نه؟ بی احترامی حساب می‌شود یا نه؟ خودش علم و اطلاعات داشت، ولی باز هم می‌پرسید. مسئول بسیج بود. هیئت راه انداخته بود. همه قبولش داشتند. خودش را متخصص نمی‌دانست، ابایی نداشت که سؤال بپرسد. حتی در باب عزاداری سؤال می‌کرد، که ما این شکلی سینه میزنیم تکلیف چیست؟ جزئیات را سؤال می‌کرد. در هیئت قرآن خواندن را جا انداخت. آن مدل خواندن‌های انحرافی را ممنوع کرد. وقتی متوجه می‌شد بعضی کارها جزء ادب هیئت است، قبول می‌کرد. لجباز نبود. این طور نبود که الآن اگر برهنه نشوم، هیئت افت می‌کند و یک عده ممکن است ناراحت بشوند. آمد که حاجی بیا به ما مداحی یاد بده. گفتم که خودم هم بلد نیستم. یکی، دو بار درخواست کرد. با شوخی ردش کردم. دغدغه بچه‌های دوروبرش را داشت. می‌گفت که کم کم دارد سن اینها زیاد می‌شود، باید ازدواج کنند. سعی می‌کرد مشکل‌شان را حل کند. با بچه‌ها می‌نشست دربارۀ ازدواج، مفصل صحبت می‌کرد. این طور نبود که بچه‌ها فقط بیایند هیئت و سینه بزنند و بروند. دغدغه زندگی‌شان را داشت. گاهی برخوردهای بدی با او می‌شد، تلافی نمی‌کرد. خیلی که ناراحت می‌شد، سرش را می‌انداخت پایین و از جلسه بیرون می‌رفت. آدم جر و بحث کردن نبود. دنبال عالم می‌گشت برای اخلاق و معنویت. حاج آقای آیت اللهی را معرفی کردم، ارتباط گرفت. ولی در چه حد نمی‌دانم. شوخی می‌کرد، ولی پسر خاله نمیشد. با همه کسانی که برای سخنرانی دعوت می‌کرد خانه‌اش، رفیق بود، ولی احترامشان را نگه می‌داشت. به بچه‌ها هم نشان می‌داد که چطور باید احترام بزرگ‌تر را رعایت کرد؛ با الفاظ محترمانه، بلند شدن جلوی پایشان، راه نرفتن جلوتر از آنها، اهل هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن هم نبود. هرکس به اندازه خودش. هر چه جلوتر می‌رفت، بیشتر حواسش جمع می‌شد. خودش را ملامت می‌کرد. اگر کسی تعریف و تمجیدی از او می‌کرد، اظهار کوچکی می‌کرد که مغرور نشود. سلوک خوب و آموزنده‌ای داشت. روز به روز خوددارتر و تودارتر و کم حرف‌تر می‌شد. در گفتار و موضع گیری‌ها، مبنایش حضرت آقا بود. در بحث فرهنگی دنبال این بود که الآن وظیفه چیست؟ با بچه‌های هیئت هر سال می‌رفتیم مشهد. یک سال وقتی بچه‌ها برگشتند، با خانواده ماندم مشهد. شش، هفت روز مانده بود به ماه رمضان. روز آخر آمدم پایین ساختمان. چمدان را جمع کرده بودیم. یک ساعت قبل از حرکت اتوبوس، آمدم در اصلی را قفل کنم، کلید داخل قفل شکست. آپارتمان بود. زائران دیگری هم رفت و آمد می‌کردند. گفتم چاره‌ای نیست باید قفل را درست کنم. رفتم دنبال کلیدساز. تا قفل را درست کردیم، ساعت حرکت گذشت. توی آن آپارتمان هم نمی‌توانستیم، بمانیم. قرار شد بروم دنبال سوئیتی برای اسکان. همان لحظه زنگ زد و پرسید: «حاجی کجایی؟» گفتم: «مشهد.» گفت خونه داری؟ «گفتم پیدا می‌کنم» گفت:«بیا پیش ما» خانه‌ای وقفی بود با چند تا رفقای تهرانش آنجا بودند. آنها طبقه پایین بودند و ما بالا. نیت ده روزه کردیم، که روزه بگیریم. شبها با محمد حسین می‌نشستیم و روی زیارتنامه حضرت بحث می‌کردیم. روز اول رمضان، محمد حسین گفت: «افطاری با ما.» بنده خدایی در تهران نذر کرده بود در ایام رمضان زائران داخل این خانه را افطاری بدهد. زحمت افطاری گرفتن هم افتاده بود روی دوش او. مرتب احوال می‌گرفت که اگر کم و کسری هست بگویم. چون با خانواده بودم، نمی‌شد با آنها بروم حرم. ولی می‌دیدم روی نماز جماعت صبح مقید است. هر سه وقت نماز را در حرم می‌خواند. ظهرها هم توی اتاق اشک او را می‌دیدم. ⏯ادامه دارد... شهید محمدحسین‌محمدخانے ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔘 اَلصَّـديقُ الصَّدُوقِ مَنْ نَصَحَكَ فى‏عَيْبِكَ، وَ حَفِظَكَ فى غَيْبِكَ وَ آثَرَكَ عَلى نَفْسِهِ؛ 🌺امام علی عليه السلام: دوست راستين كسى است كه نسبت به عيب‌هايت نصيحت و خيرخواهى كند و پشت سرت، آبرويت را حفظ كند و تو را بر خويش مقدّم بدارد و ايثار كند. 📚 ، ج۵، ص۳۱۱. 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
1_1961470542.pdf
7.32M
📥 📔 روانشناسی عمومی 🖌 نویسنده: هیئت مولفان 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5965132343424322453.pdf
50.78M
📥 📔 شناخت درمانی روانشناسی افسردگی 🖌 نویسنده: دیوید برنز 📝 مترجم: مهدی قراچه داغی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
AUD-20220904-WA0031.mp3
14.83M
🔈 قسمت 5⃣2⃣ ✅پرسش و پاسخ _ بخش پایانی * عالم جنیان جدا از عالم ماست * نظم جهان به هم می ریزد * دخالت انسان، نظم عالم را به هم می ریزد * نگاهی نو به غیبت * خدا همه بنده هایش را دوست دارد * اجازه نداری جای خدا تصمیم بگیری * بُکُش ولی از خط بیرون نزن * تاثیر خوراک بر انسان * تاثیر متقابل گناه و بیماری * بابت خیالات تا زمانی که به زبان نیاوردم، مواخذه نشدم * با اراده در عالم ماده تصرف کردم * با تمثلات سخن می گفتم. * وقتی از حق الناس صحبت می شود، یعنی خدا بنده هایش را دوست دارد. 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ▶️ قسمت: بیستم داستان۶ زمزمه‌هایی بود که جای درست و درمانی پیدا کنیم و هم‌خانه شویم، ولی نشد جدی پای هم بنشینیم و سنگهایمان را با هم وا بکنیم. نزدیکی‌های شروع ترم شد، مهر ۸۶. بهش پیامک زدم که پایه هستی هم‌خانه باشیم؟ گفت: «هستم، بگرد دنبال خانه» ملاکش این بود، خانه‌ای باشد که بتوانیم توی آن روضه بخوانیم و مجلس بگیریم. خیلی هم اصرار می‌کرد صاحبخانه آدم مسلمانی باشد و اهل ماهواره و این چیزها نباشد. خیلی به این در و آن در زدم تا آن خانه معروف را پیدا کردم؛ همان زیرزمین. محمد حسین آمد یزد و با هم رفتیم قولنامه نوشتیم. همان اول با صاحبخانه جریان روضه را مطرح کرد. بنده خدا تمایل نشان داد. بعداً گفت: «نذر امام جواد کرده بودم که صاحبخونه با جلسه هفتگی کنار بیاد.» من بودم و محمد حسین و خان‌زاده، سه تایی. در بدو ورودمان هیئت راه افتاد. اوایل با سه، چهار نفر برگزار می‌شد. به تک تک بچه‌ها زنگ می‌زدیم که نمی‌آیید هیئت؟ واقعاً برایش فرق نمی‌کرد جلسه دونفری یا جلسه پنج هزار نفره. گاهی دونفری آل یاسین می‌خواندیم. جلسه‌ای که هیچ وقت یادم نمی‌رود، سه نفر بودیم. روضه که خواندیم رفتیم بیرون شام گرفتیم، به جای غذای هیئت. خانه دانشجویی ما با همۀ خانه‌ها فرق می‌کرد. همه بچه‌ها، حتی یزدی‌ها، آنجا را به نام هیئت و روضه می‌شناختند. توی خانه‌های دانشجویی، بچه‌ها حساب و کتاب داشتند، ولی خانه ما خیلی وقتها معلوم نبود چه کسی خرید کرده. خانه‌مان شده بود مدینه فاضله. معمولاً توی خانه دانشجویی کارها نوبتی است. که امروز چه کسی ظرف بشوید، چه کسی نان بخرد، می‌دیدم دانگ بچه‌ها را جمع می‌کردند، برای خرید ولی توی خانه ما واقعاً این حرفها مطرح نبود. محمد حسین پیراهنی یقه آخوندی یا به قول خودش یقه ایرانی اتو زده آورده بود توی خانه. داشتم میرفتم دانشگاه. پوشیدم و رفتم. دیدم هی دارد نگاهم می‌کند. گفت: «این پیراهن رو کی خریدی؟» گفتم: «قشنگه؟ بهم می‌آد؟» گفت: «شبیه پیراهن منه!» گفتم: «مگه من و تو داریم؟» محور خانه هم هیئت هفتگی بود. این هیئت واقعاً در زندگی ما اثر گذاشته بود. دو ماه محرم و صفر کتیبه از خانه جمع نمی‌شد. وقتی کتیبه می‌زدیم، توی شوخی‌ها رعایت می‌کردیم. جمعه شبها، روضه هفتگی داشتیم. همه چیز تحت الشعاع هیئت بود. خانه را جارو می‌کردیم برای هیئت. ظرفها را می‌شستیم برای هیئت. خیلی از بچه‌ها می‌آمدند و می‌رفتند به واسطه هیئت. مقید بود دم در اسپند دود شود. در یک سفر که رفته بودیم مشهد، دو، سه تا مشت از اسپند حرم گرفت و ریخت قاطی اسپند خودمان. بعضی وقت‌ها اگر اوضاع جور بود، در کوچه را هم کتیبه می‌زدیم و آب و جارو می‌کردیم. اعتقاد داشت کاری که می‌کنید، تمام و کمال باشد. صاحبخانه‌مان توی پله‌ها می‌نشست و روضه گوش می‌کرد. بعضی از همسایه‌ها داخل نمی‌آمدند، ولی جلوی دریا توی پله‌ها می‌نشستند و استفاده می‌کردند. یکی از همسایه‌های دیوار به دیوارمان چند وقت بعد از اینکه از آنجا رفته بودیم، من را دید. می‌گفت: «دلم برای روضه‌هاتون تنگ شده!» حدود سه سال آنجا بودیم، فقط یک همسایه جدید آمد که اعتراض داشت. آن هم محمد حسین رفت و راضی‌اش کرد. صاحب‌خانه بنده خدا نمی‌دانست خانه را به چند نفر اجاره داده است. همین که می‌دید بچه‌ها اهل روضه و مناجات هستند، راه می‌آمد. فقط من و محمد حسین ثابت بودیم. هر ترم از همه جامانده‌ها می‌آمدند پیش ما. اصلا به رویشان نمی‌آوردیم که باید اجاره بدهید یا نه. می‌دادند، می‌گرفتیم. رویی هم نشان نمی‌دادند به ما برنمی‌خورد. دو سه تا از بچه‌ها فقط پنجشنبه و جمعه کلاس داشتند. دو، سه روزه می‌آمدند و می‌رفتند. حتی یک سال شب اربعین چهارده، پانزده نفر آنجا خوابیدند. محمد حسین آخر شب آمد، جا نبود بخوابد. متکا و پتویی هم برایش نمانده بود. از خود بچه‌های یزدی می‌آمدند هیئت. اگر دیر می‌شد همانجا می‌خوابیدند. ⏯ادامه دارد... شهید محمدحسین‌محمدخانے ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 | مبعث پیامبر اکرم مبارک❣ 💛پیامبر (صلی الله علیه وآله) بالاترین نعمت خداوند بر وجود 🎙 استاد محمد علی انصاری ●◉✿ ‌الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْـ؋ـَرَج ✿◉●•◦ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 📖 📙انقلاب ژاکت‌های دگمه‌دار: موج حجاب خواهی در غرب 🖌نویسنده: رقیه رودسرایی 📋 انتشارات معارف 🔰 درباره‌ کتاب: 🔸موج حجاب خواهی زنان در غرب واقعیتی غیر قابل انکار است که تصویب قانون منع حجاب در کشور به اصطلاح مهد دموکراسی، یعنی فرانسه تنها یکی از اقرارهای عملی نظام سرمایه‌داری به این حرکت به شدت رو به رشد زنان در غرب است. 🔹فرهنگ نرم افزار امنيت است و تقابل با فرهنگ، تقابل با امنيت است، تقابل سرمايه‌داری با حجاب يك تقابل ساختاری است و طرفداری از برهنگی سياستگزاری بنيادی آن است. 🔸جنگ فطرت انساني زن و مرد با سرمايه داري، جنگ لباس با برهنگي سرمايه داری و حركت‌های زنانه و مردانه برای برگشت به فطرت و خويشتن انسانی خود شروع شده است. 🔹عقلانيت برهنگی نظام سرمايه‌داری ضد زن و ضد انسانی است. اين كتاب به گونه‌ای زيبا و منسجم و با تحلیل دقيق از ديدگاه يك زن در رابطه با حجاب بيان و با حسی زنانه نگاشته شده است، به گونه‌ای كه شايد يك مرد نتواند به اين دقت و ظرافت آن را ترسيم كند. 💬نظرات کاربران: خیلی عالی بود به این جهت که قسمتهای زیادی از این کتاب از زبان نویسندگان غربی بود، کتاب دختران به عفاف روی می‌آورند از خانم وندی شلیت و جنگ علیه خانواده از ویلیام گاردنر و جامعه شناسان غربی، خیلی برام جالبه که حقیقت عفاف اونقدر آشکار که فطرتهای پاک بدون دریافت دین هم اون رو می‌پذیرند مثل خانم وندی شلیت... 🌐لینک دانلود و خرید کتاب: 🔗https://taaghche.com/book/2932 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
Ensan-Baraye-Khishtan@BookTop.pdf
4.25M
📥 📔 انسان برای خویشتن؛ پژوهشی در روانشناسی اخلاق 🖌 نویسنده: اریک فروم 📝 مترجم: اکبر تبریزی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈