eitaa logo
کتاب یار
897 دنبال‌کننده
174 عکس
114 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Ravanshenas1online
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 جهان را باید مثل کتابی ببینی؛ مثل کتابی که در انتظار خواننده‌اش است، هر روزش را باید جداگانه خواند. نه روی گذشته باید تمرکز کنی، نه روی آینده! اصل این لحظه است. باید صفحه به صفحه پیش بروی! 📙 نام اثر: ✍نویسنده: 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
گناه شناسی استاد قرائتی.pdf
1.31M
📥 📔 گناه شناسی 🖌 نویسنده: محمد مهدی اشتهاردی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
m8ol_کتاب-صعود-چهل-ساله-1.pdf
17.85M
📥 📔 صعود چهل ساله 🖌 نویسنده: سید محمد راجی ✔️مروری بر دستاوردهای چهل ساله انقلاب اسلامی براساس آمارهای بین المللی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هستی و زمان (هایدگر).pdf
22.08M
📥 📔 هستی و زمان 🖌 نویسنده: مارتین هایدگر 📝 مترجم: سیاوش جمادی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سفر به ولایت عزرائیل.pdf
5.79M
📥 📔 سفر به ولایت عزرائیل 🖌 نویسنده: جلال آل احمد 📖 معرفی کتاب: جلال و سیمین چهارده روز در زمستان سال چهل و یک به اسرائیل میروند و جلال یاداشتهای روزانه‌ای از آن سفر مینویسد و بعد تبدیلش میکند به سفرنامه. این سفرنامه بیشتر از آنکه به حال و هوای آن وقت بپردازد تحلیلی هوشمندانه است از نسبت بین اعراب، غرب، اسرائیل و ایران 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ◀️ قسمت: موقع برگشتن از لبنان رفتیم سوریه. از هتل تا حرم حضرت رقیه راهی نبود، پیاده میرفتیم. حرم حضرت زینب که نمیشد پیاده رفت، ماشین می‌گرفتیم. حال و هوای حرم حضرت زینب رو شبیه حرم امام رضا و امام حسین دیدم. بعد از زیارت، سر صبر نقطه به نقطه مکانها را نشانم داد و معرفی کرد: دروازه ساعات، مسجد اموی، خرابه شام، محل سخنرانی حضرت زینب. هرجا را هم که بلد نبود، از اهالی و مسئول مسجد اموی به عربی میپرسید و به من می‌گفت. از محمد حسین سوال کردم: کجا به لبای امام حسین چوب خیزران میزدن؟ ریخت بهم؛ گفت: من هیچ وقت اینطوری نیومده بودم زیارت! گاهی من روضه می‌خواندم، گاهی او. میخواستم از فضای بازار و زرق و برقهای آنجا خارج شوم و خودم را ببرم آن زمان، تصویرسازی کنم در ذهنم، یکدفعه دیدیم حاج محمود کریمی در حال ورود به دروازه ساعات است. تنها بود، آستینش را به دهان گرفته بود و برای خودش روضه می‌خواند. حال خوشی داشت. به محمد حسین گفتم: برو ببین اجازه میده همراهش تا حرم بریم؟ به قول خودش: تا آخر بازار ما را بازی داد! کوتاه بود ولی پر معنویت. به حرم که رسیدیم احساس کردیم میخواهد تنها باشد، از او خدا حافظی کردیم. ماه هفتم در یزد رفتم سونوگرافی. دکتر گفت: مایع آمنیوتیک دور بچه خیلی کمه؛ باید استراحت مطلق داشته باشی! دوباره در یزد ماندگار شدم. میرفت و می‌آمد، خیلی بهش سخت می‌گذشت. آن موقع میرفت بیابان. وقتی بیرون از محل کار میرفت مانور یا آموزش، میگفت: میرم بیابون! شرایط خیلی سختتر از زمانی بود که میرفت دانشکده. میگفت: عذابه، خسته و کوفته برم توی اون خونه سوت و کور! از صبح برم سرکار و بعدازظهر هم برم توی خونه‌ای که تو نباشی! دکتر ممنوع السفرم کرده بود، نمیتوانستم بروم تهران. سونوگرافی‌ها بیشتر شد. یواش یواش به من فهماندند ریه بچه مشکل دارد. آب دور بچه که کم میشد مشخص نبود کجا میرود. هرکسی نظری میداد: -آب به ریش میره! -اصلا هوا به ریش نمیرسه! -الان باید سزارین بشی! دکترها نظرات متفاوتی داشتند. دکتری گفت: شاید وقتی به دنیا بیاد، ظاهر بدی داشته باشه! چندتا از پزشکان گفتند: میتونیم نامه بدیم به پزشک قانونی، که بچه رو سقط کنی! اصلا تسلیم چنین کاری نمیشدم، فکرش هم عذاب بود. با علما صحبت کرد ببیند آیا حاکم شرع اجازه چنین کاری را به ما میدهد یا نه. اطرافیان تحت فشارم گذاشتند که:اگه دکترا اینطور میگن و حاکم شرع هم اجازه میده بچه رو بنداز؛ خودت راحت، بچه هم راحت. زیربار نمیرفتم. میگفتم: نه پیش پزشک قانونی میام، نه پیش حاکم شرع! یکی از دکترها میگفت: اگه منم جای تو بودم، تسلیم هیچ کدوم از این حرفا نمی‌شدم، جز تسلیم خود خدا! می‌دانستم آن کسی که این بچه را آفریده، میتواند نجاتش بدهد. چون روح در این بچه دمیده شده بود، سقط کردن را قتل می‌دانستم. اگر تن به اینکار میدادم تا آخر عمر خودم را نمی بخشیدم. اطرافیان میگفتن: شما جوونین و هنوز فرصت دارید! با هر تماسی بهم میریختم، حرف و حدیثها کشنده بود. حتی یکی از دکترها وجهه مذهبی‌مان را زیر سوال برد. خیلی ما را سوزاند، با عصبانیت گفت: شماها میگین حکومت جمهوری اسلامی باشه! شماها میگین جانم فدای رهبر! شماها میگین ریش! شماها میگین چادر! اگه اینا نبود می‌تونستم توی همین بیمارستان خصوصی کارو تمام کنم! شماها که مدافع این حکومتید، پس تاوانش رو هم بدین! داشت توضیح می‌داد که میتواند بدون نامه پزشکی قانونی و حاکم شرع بچه را بیندازد. نگذاشتیم جمله‌اش تمام شود، وسط حرفش بلند شدیم آمدیم بیرون‌. خودم را در اتاقی زندانی کردم. تند تند برایمان نسخه جدید می‌پیچیدند . گوشی‌ام را پرت کردم گوشه‌ای و سیم تلفن را کشیدم بیرون. به پدر مادرم هم گفتم: اگه کسی زنگ زد احوال بپرسه، گوشی رو برام نیارین! هر هفته باید میومد یزد. بیشتر از من اذیت میشد، هم نگران من بود، هم نگران بچه. حواسش دست خودش نبود، گاهی بی‌هوا از پیاده‌رو میرفت وسط خیابان، مثل دیوانه‌ها. به دنبال نقطه‌ای میگشتم ببینم که چرا این داستان تلخ برای ما رخ داده است؟ دفتر هیچ مرجعی نبود که زنگ نزنیم. حرف همشان یکی بود: در گذشته دنبال چیزی نگردید، بالاترین مقام نزد خدا تسلیم بودنه‌! ⏯ادامه دارد... روایت زندگے بہ روایت همسر ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5882247944287030184.mp3
1.53M
🎧 گـوش کنیـد 📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی با من مهربان باش 🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان 🌀 پارت هفتم / فصل ششم 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 🎥 ⭕️ جذب حداکثری 🎞 خاطره‌ای جالب از سید قطب به روایت رهبر انقلاب؛ سوء استفاده کنندگان از مفهوم جذب حداکثری 🔸متاسفانه جریان کج فهم و خطرناکی در بین نیروهای انقلابی وجود دارد که به اسم جذب حداکثری، ذلیلانه میخواهد همه را جذب کند و نمیفهمد اگر جذب همه انسانها ممکن بود، امام علی علیه‌السلام که نماد انسان کامل به حساب می‌آمد چه در زمان خودش و چه در قرنها بعد، این همه دشمن نداشت. 🎤 بیانات مقام معظم رهبری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
سلوک - محمود دولت آبادی.pdf
3.14M
📥 📔 سلوک 🖌 نویسنده: محمود دولت آبادی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
صد_سال_تنهایی_گابریل_گارسیا_مارکز.pdf
8.67M
📥 📔 صد سال تنهایی 🖌 نویسنده: گابریل گارسیا مارکز 📝 مترجم: بهمن فرزانه 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
متون فقه کانون وکلا.pdf
2.03M
📥 📔 متون فقه کانون وکلا 🖌 نویسنده: امید سلطانی 🔻ابواب حدود، وکالت و شهادت از کتاب تحریرالوسیله امام خمینی (ره) 🔻ویژه آزمون وکالت کانون وکلای دادگستری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈