┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
👩💻 #کارگاهمقالهنویسی
🔅 #جلسه_اول
✍ برای شروع #مقاله_نویسی، نیاز به یک مسئله داریم.
اساسا سنگبنای کار تحقیقاتی، نیاز است.
تا ما احساس نیاز به چیزی پیدا نکنیم به سمت آن نمیرویم و برای رفع این نیاز، اقدامی نمیکنیم.
در کار پژوهشی نیاز به یک مسئله داریم.(به نوعی میتوان گفت دغدغه فردی یا اجتماعی)
⭕️ دقت کنیم که مسئله با سؤال تفاوت اساسی دارد.
🔹سؤال آن چیزی است که نوعا پاسخ آن موجود است و با مراجعه به یک یا چند منبع میتوان به پاسخ دست یافت و دقت و تحلیل آنچنانهای صورت نمیگیرد.
🔸سؤال نوعا کلی است و تمرکزی بر روی یک بحث ندارد.
🔹اما مسئله از نوع خاص است و به زاویهای از زوایای یک بحث میپردازد و برای حل آن میبایست به منابع مرتبط رجوع کرد، فیشبرداری نمود، دستهبندی کنیم، بعد به تحلیل دادهها(مطالب جمعآوری شده در فیشها) پرداخت و سپس بصورت دقیق پاسخ را ارائه نمود.
☑️ مثال (سوال)
الف) آسان:
اصول دین چند مورد است؟نام ببرید.
ب) سخت:
فلسفه انتظار برای حضرت امام مهدی (علیه السلام) چیست؟
🔸در مورد "ب" میبایست به یک یا چند کتاب مراجعه کرد و با کمترین تحلیل و حتی بدون تحلیل،پاسخ را یافت.
☑️ مثال (مسئله)
🔹بررسی راههای جلوگیری از پرخاشگری و نزاع در نوجوانان!!! که برای پاسخ به آنها باید مراحل پژوهش را طی کرد تا به نتیجه مطلوب رسید.
ــــــــــــــــــــ
🔍 #مسئله_یابی و #انتخاب_عنوان
⭕️ تعیین زاویه موضوع مقاله را میتوان از سادهترین تعاریف عنوان مقاله یا همان #مسئله_پژوهشی برشمرد.
🔸در تعریف مسئله میتوان گفت که مسئله همان مشکل است. وقتی وضعیت کنونی خود را مورد توجه قرار دهیم و از طرفی نسبت به وضعیت مطلوب و ایدهآل، شناخت اجمالی داشته باشیم، در این لحظه پی خواهیم برد که وضعیت کنونی که در آن هستیم، وضعیت نامطلوبی است.
🔚اصطلاحا این لحظه را، لحظه مواجه با مشکل مینامند.
🔹خب حال در این وقت است که حسی در انسان مواجه میشود که طبق آن به دنبال رفع مشکل و یافتن راه حل میرود. این حس همان احساس نیاز جهت رفع وضعیت فعلی و درمان مشکل میباشد.
🔸بهعبارت دیگر میتوان گفت که وقتی وضعیت فعلی خود را شناختیم و از طرف دیگر، دانستیم که وضعیت ایدهآل یا همان هدفمان چیست، اما روش و مسیر رسیدن به هدف را نمیداند که به چه نحو به هدف برسد و از وضعیت فعلی به وضعیت مطلوب(هدف)برسد.
🔹بعنوان مثال، شخصی را فرض کنید که علاقه به نویسندگی پیدا کرده، حال میخواهد شروع به نگارش متنی کند اما نمیداند از کجا و چگونه باید اقدام نماید. در اصطلاح این فرد با مشکل مواجه شده است.
🔻اولین قدم برای نوشتن هر نوع مقاله پژوهشی، خصوصا مقالات متکی بر منابع مکتوب، پیدا کردن عنوان(مسئله) مقاله است.
بر «یافتن عنوان» تاکید میکنیم نه انتخاب عنوان؛
چرا که روند کار شباهت بیشتری دارد به پیدا کردن شغل تا به انتخاب نوعی خوراکی در صورت غذای یک رستوران.
⏯ ادامه دارد...
#نکات_پژوهشی
#دوشنبه ۱۴۰۱/۰۶/۲۸
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
1asib.sh_1999514683.pdf
1.34M
📥 #دانلود_کتاب
📔 آسیب شناسی جنسی
🖌 نویسنده: کیومرث ارجمند
#روانشناسی
#آسیبشناسی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@LibraryPsyکتاب شخصیت شولتز.pdf
22.82M
📥 #دانلود_کتاب
📔 نظریههای شخصیت
🖌 نویسنده: دوان پی. شولتز
📝 مترجم: یحیی سید محمدی
#روانشناسی
#شخصیت
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
کتاب_روانشناسی_اجتماعی_روان_شناسی_اجتماعی_کریمی.pdf
38.93M
📥 #دانلود_کتاب
📔 روانشناسی اجتماعی
🖌 نویسنده: دکتر یوسف کریمی
#اجتماعی
#روانشناسی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
دسترسی_کودکان_به_اینترنت_وچالش_های_آن.pdf
1.52M
📥 #دانلود_مقاله
📔 دسترسی کودکان به اینترنت و چالشهای آن
🖌 نویسنده: امیرعباس رکنی
#فضای_مجازی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
اسرار ذهن ثروتمند تی هارو اکر.PDF
2.43M
📥 #دانلود_کتاب
📔 اسرار ذهن ثروتمند
🖌 نویسنده: تی هارو اکر
📝 مترجم: روزبه ملک زاده
#موفقیت
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تغییر رفتار و رفتار درمانی.pdf
19.42M
📥 #دانلود_کتاب
📔 تغییر رفتار و رفتار درمانی
🖌 نویسنده: دکتر علی اکبر سیف
#رفتاردرمانی
#روانشناسی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #بدون_تو_هرگز
◀️ قسمت: #شانزدهم
اول فکر میکردن، یه مدت که بگذره از اون خونه دل میکنم اما اشتباه میکردن…
حتی بعد از گذشت یک سال هم، حضور علی رو توی اون خونه میشد حس کرد.
کار میکردم و از بچهها مراقبت میکردم،
همه خیلی حواسشون به ما بود؛ حتی صابخونه خیلی مراعات حالمون رو میکرد
آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود اما بیشتر از همه برای بچههای من پدری میکرد
حتی گاهی حس میکردم توی خونه خودشون کمتر خرج میکردن تا برای بچهها چیزی بخرن
تمام این لطفها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پر نمیکرد
روزگارم مثل زهر، تلخ تلخ بود، تنها دل خوشیم شده بود زینب...
حرفهای علی چنان توی روح این بچه ده ساله نشسته بود که بی اذن من، آب هم نمیخورد
درس میخوند وپا به پای من از بچهها مراقبت میکرد
وقتی از سرکار برمیگشتم خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود؛
هر روز بیشتر شبیه علی میشد...نگاهش که میکردم انگار خود علی بود
دلم که تنگ میشد، فقط به زینب نگاه میکردم...
اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو میبوسید؛ عین علی هرگز از چیزی شکایت نمیکرد، حتی از دلتنگیها و غصههاش...
به جز اون روز …
از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش چهرهاش گرفته بود تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست گریهکنان دوید توی اتاق و در رو بست
تا شب، فقط گریه کرد
کارنامههاشون رو داده بودن با یه نامه برای پدرها
بچه یه مارکسیست زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره...
– مگه شما مدام شعر نمیخونید شهیدان زندهاند الله اکبر خوب ببر کارنامهات رو بده پدر زندهات امضا کنه
اون شب زینب نهارنخورده و شام هم نخورده خوابید
تا صبح خوابم نبرد همهاش به اون فکر میکردم
_خدایا… حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟
هر چند توی این یه سال مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما میدونم توی دلش غوغاست.
کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه میکردم که صدای اذان بلند شد
با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت
نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ، خیلی خوشحال بود
مات و مبهوت شده بودم نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش
دیگه دلم طاقت نیاورد
سر سفره آخر به روش آوردم
اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست
- دیشب بابا اومد توی خوابم کارنامهام رو برداشت و کلی تشویقم کرد، بعد هم بهم گفت: زینب بابا … کارنامهات رو امضا کنم؟ یا برای کارنامه عملت از حضرت زهـــــرا امضا بگیرم؟
منم با خودم فکر کردم دیدم این یکی رو که خودم بیست شده بودم منم اون رو انتخاب کردم... بابا هم سرم رو بوسید و رفت.
مثل ماست وا رفته بودم
لقمه غذا توی دهنم... اشک توی چشمم...
حتی نمیتونستم پلک بزنم بلند شد، رفت کارنامهاش رو آورد براش امضا کنم
قلم توی دستم میلرزید …
توان نگهداشتنش رو هم نداشتم .
اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد
علی کار خودش رو کرد، اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمیاومد...
با شخصیتش، همه رو مدیریت میکرد، حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش میاومد قبل از من با زینب حرف میزدن؛
بالاخره من بزرگش نکرده بودم
وقتی هفده سالش شد خیلی ترسیدم یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد...
میترسیدم بیاد سراغ زینب اما ازش خبری نشد...
دیپلمش رو با معدل بیست گرفت
و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد
توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود
پایینترین معدلش، بالای هجدهونیم بود
هر جا پا میگذاشت از زمین و زمان براش خواستگار میومد...
خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود
مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید
اما باز هم پدرم چیزی نمیگفت، اصلا باورم نمیشد ...
گاهی چنان پدرم رو نمیشناختم که حس میکردم مریخیها عوضش کردن...
زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود
سال ۷۵، ۷۶ تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود...
همون سالها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد و نتیجهاش زینب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد …
مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران پیشنهادهای رنگارنگ به دستش میرسید...
هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری پیشنهاد بزرگتر و وسوسهانگیزتری میداد
ولی زینب محکم ایستاد...
به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت …
اما خواست خدا در مسیر دیگهای رقم خورده بود چیزی که هرگز گمان نمیکردیم ...
⏯ ادامه دارد...
✍نویسنده: طاها ایمانی
از زبان همسر و فرزند #شهید_سید_علی_حسینی
#رمان
#شهیدمدافعحرم
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
Ta Khoda Rahi Nist 19.mp3
642K
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی
تا خدا راهی نیست
"چهل حدیث قدسی"
🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان
🌀 پارت نوزدهم
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
📚 #برشی_از_کتاب
موفقیت، محصول عادتهای روزانه است، نه یک دگرگونی بزرگ و یکباره در کل زندگی.
ایجاد عادتهای ماندگار، دشوار است. مردم تغییرات کوچک اندکی ایجاد میکنند و چون نتیجهٔ قابل توجهی مشاهده نمیکنند، متوقف میشوند.
فکر میکنید «یک ماه است که هر روز میدوم، پس چرا هیچ تغییری در بدنم نمیبینم؟» زمانی که اینگونه فکرها غلبه کنند، خیلی راحت عادتهای مثبت به آخر خط میرسند.
📕ناماثر: #خرده_عادتها
✍ نویسنده: #جیمز_کلییر
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈