eitaa logo
کتاب یار
898 دنبال‌کننده
174 عکس
114 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Ravanshenas1online
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5913721494696888690.pdf
3.15M
📥 📔 سرگذشت کندوها 🖌 نویسنده: جلال آل‌احمد 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
چمدان بزرگ علوی.pdf
1.38M
📥 📔 چمدان 🖌 نویسنده: بزرگ علوی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ذوب شده عباس معروفی.pdf
1.79M
📥 📔 ذوب شده 🖌 نویسنده: عباس معروفی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
202030_1354080473.pdf
6.92M
📥 📔 عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها و پیامدها 🖌 نویسنده: آیت‌الله مکارم شیرازی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
202030_1685932781.pdf
292.3K
📥 📔 نگاهی به آیه ولایت 🖌 نویسنده: سیدعلی حسینی میلانی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
202030_876853313.pdf
11.19M
📥 📔 محرم اسرار 🖌 نویسنده: جلال‌الدین همایی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
صدایِ کربلا ۲.mp3
11.56M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 📻 ۲ 🎙 استاد شجاعی ▪️مسیر کربلا یک مسیر جغرافیایی نیست! کربلا یک مدرسه است به وسعت تمام تاریخ! کربلا یکبار در جهان بیرون اتفاق افتاده است، ← و بی‌نهایت بار (به تعداد همه‌ی انسانهای خلق شده) در جهان درونشان اتفاق می‌افتد! ▫️ آیا تا این لحظه، ثبت‌نام در مدرسه‌ی کربلا برای شما موضوعیت داشته است؟ ▪️ آیا درسهای این مدرسه در انتخاب‌های زندگی شما، منشاء اثر بوده است؟ 🚶‍♂مسیر کربلا را همه نمی‌توانند طی کنند! 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
⚠️ نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه‌ی آن است! باید کتاب‌هایش را، فرهنگش را، تاریخش را از بین برد! بعد باید کسی راداشت که کتاب‌های تازه‌ای بنویسد، فرهنگ تازه‌ای جعل کند و بسازد، تاریخ تازه‌ای اختراع کند! کوتاه زمانی بعد، ملت آن‌چه را که هست و آن‌چه را که بوده، فراموش می‌کند! 📕 ✍🏻 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ◀️ قسمت: علی اومد به خوابم بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین... – ازت درخواستی دارم؛ میدونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه  تو تنها کسی هستی که میتونی راضیش کنی. با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم خیلی جا خورده بودم و فراموشش کردم، فکر کردم یه خواب همینطوریه پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود چند شب گذشت...  علی دوباره اومد اما این بار خیلی ناراحت – هانیه جان... چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه خیلی دلم سوخت – اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو، من نمیتونم زینب بوی تو رو میده، نمیتونم ازش دل بکنم و جدا بشم برام سخته با حالت عجیبی بهم نگاه کرد... – هانیه‌جان باور کن مسیر زینب، هزاران بار سختتره... اگر اون دنیا شفاعت من رو میخوای راضی به رضای خدا باش... گریه‌ام گرفت؛ ازش قول محکم گرفتم هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم  دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود همه این سالها دلتنگی و سختی رو بودن با زینب برام آسون کرده بود. حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت... رفتم دم در استقبالش – سلام دختر گلم خسته نباشی... با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم – دیگه از خستگی گذشته چنان جنازه‌ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمیخورم یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم رفتم براش شربت بیارم یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد – مامان گلم چرا اینقدر گرفته است؟ ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم  یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم همه چیزش عین علی بود – از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ خندید – تا نگی چی شده ولت نمیکنم بغض گلوم رو گرفت – زینب سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟ دستهاش شل شد و من رو ول کرد چرخیدم سمتش صورتش بهم ریخته بود... – چرا اینطوری شدی؟ سریع به خودش اومد، خندید و با همون شیطنت پارچ و لیوان رو از دستم گرفت – ای بابا … از کی تا حالا بزرگتر واسه کوچیکتر شربت میاره!؟  شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت دربره از صبح تا حالا زحمت کشیدی رفت سمت گاز  – راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم برنامه نهار چیه؟ بقیه‌اش با من... دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست...هنوز نمیتونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه، شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم - خیلی جای بدیه؟ – کجا؟ – سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده – نه... شایدم... نمیدونم... دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم  – توی چشمهای من نگاه کن و درست جوابم رو بده این جوابهای بریده بریده جواب من نیست... چشمهاش دو دو زد؛ انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه اصلا نمیفهمیدم چه خبره... – زینب... چرا اینطوری شدی؟ من که... پرید وسط حرفم، دونه‌های درشت اشک از چشمش سرازیر شد – به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو همون حرفی که بار اول گفتم تا برنگردی من هیجا نمیرم... نه سومیش، نه چهارمیش نه اولیش... تا برنگردی من هیجا نمیرم اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون اون رفت توی اتاق، من کیش و مات وسط آشپزخونه تازه میفهمیدم چرا علی گفت من تنها کسی هستم که میتونه زینب رو به رفتن راضی کنه.  اشک توی چشمهام حلقه زد پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم. – بی‌انصاف خودت از پس دخترت برنیومدی من رو انداختی جلو؟ چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمیخواد بره؟ برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره دنبالش راه افتادم سمت دستشویی پشت در ایستادم تا اومد بیرون زل زدم توی چشمهاش با حالت ملتمسانه‌ای بهم نگاه کرد التماس میکرد حرفت رو نگو   چشمهام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم – یادته ۹ سالت بود تب کردی  سرش رو انداخت پایین منتظر جوابش نشدم  – پدرت چه شرطی گذاشت؟ هر چی من میگم، میگی چشم... التماس چشمهاش بیشتر شد گریه‌اش گرفته بود – خوب پس نگو... هیچی نگو حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه  پرده اشک جلو دیدم رو گرفته بود  – برو زینب جان...حرف پدرت رو گوش کن، علی گفت باید بری و صورتم رو چرخوندم قطرات اشک از چشمم فرو ریخت؛ نمیخواستم زینب اشکم رو ببینه تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد... براش یه خونه مبله گرفتن حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش میکنیم هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود پای پرواز به زحمت جلوی خودم رو گرفتم، نمیخواستم دلش بلرزه  با بلند شدن پرواز، اشکهای من بی‌وقفه سرازیر شد، تمام چادر و مقنعه‌ام خیس شده بود بچه‌ها، حریف آرام کردن من نمیشدن... ⏯ادامه دارد... ✍نویسنده: طاها ایمانی از زبان همسر و فرزند 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
Ta Khoda Rahi Nist 20.mp3
580.5K
🎧 گـوش کنیـد 📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی تا خدا راهی نیست "چهل حدیث قدسی" 🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان 🌀 پارت بیستم 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧕 🎙 دکتر غلامی 🔴 سوال خیلی هاست!! لا اكراه فی الدین یعنی چه؟! 🔻خیلی عالی بیان می کند حتما ببینید و در صورت نياز استدلال كنيد. 📡جهت حمایت از کانال مطالب را با نام کانال نشر دهید. ................ یا ؏ــلے ............... 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈