وظایف منتظران 3(1).mp3
4.56M
[ #کبوترانہ🕊 ]
📝 موضوع: #وظایف_منتظران
📌 قسمت سوم
برگرفته از کتاب مکیال المکارم
👤 استاد #ابراهیم_افشاری
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شہید_زندھ💖 ]
نیــاز ما در حال حاضــر داشتن مجمــوعههای خودجــوش، مومــن، انـقلابـــی، متخصــص و دانــش بنیــان است و باید برای نقـــشهای پیچیـــده و هایتِــکها برنامـــه ریــزی کنیم.
#حسین_یکتا
[شࢪط شهید شدن شہید بودن استـ😉]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ]
دلم از کار جھان گرفته استـ😔
آمده ام تا مرا بخواهے :)
ڪه دلم بر هیچڪس
قـــــرار نمےگیرد
الا بھ " تو "
#صلےاللهعلیڪیارسوݪالله
[و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
دنیاے ما دیگر
چیز با ارزشے ندارد
براے امید داشتن
که صبحها به امیدش برخیزے
مولاے غریبم
من تنها
به امید سلام به شما
هر روز
چشم باز مےکنم .
آقاجانم
انتظار میکشیم
آنچنان که
پرنده پرواز را
شب روز را
روز شب را
و سکوت فریاد را ...
انتظار میکشیم
آنچنان که خفتگان بیدارے را
و بیداران ظهور را ...
پدر مهربانمان
تو را چون جان خسته به خواب
چون کام تشنه به آب
انتظار میکشیم
ای وعده ی تضمین شده ی خدا
السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَه...🤚
در افق آرزوهایم
تنها♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
مداحی آنلاین - نماهنگ شهید.mp3
5.88M
[ #نقارھ_خونہ🔉 ]
خوشا آنان که با عزت ز گیتی
🥀بساط خویش برچیدند و رفتند
🌸ز کالاهای این آشفته بازار
🥀شهادت را پسندیدند و رفتند
🌸خوشا آنان که در میزان وجدان
🥀حساب خویش سنجیدند و رفتند
درود میفرستم به روان پاک شهدا
که بدون ریا و خودنمایی برای این سرزمین جنگیدن.نه معرفت اینا قیمت داره نه بی معرفتی یک عده تمومی........
#شهدا_ثابت_کردند_اینجا_کوفه_نیست
#بسیار_دلنشین 👌👌👌
#اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک
[در این هیاهـو
با گوش دل بشـنو💓]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #جاماندھ😓 ]
⚘﷽⚘
دلم "تنگ" است،
برای یک "دلتنگی"
از جنس جا ماندن...
که درمانش "رسیدن" باشد؛
رسیدن به قافله
"شما یاران سفرکرده"
منِ جامانده باید
حسرت رفتن بکشم...
😔آخر با کدام لیاقتم ؟
😔 برادرم بی صبرانه منتظر نگاهت هستم
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
[من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
✨💠✨
نگاه من {👀}°
به ضریح تو یڪ جہان حرف استــ {🤫}°
برای عرض ارادت، زبان نمےخواهمــ...{🤭}°
السلام علیک یا امام رضا(ع)✨🌹
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_چهل_نهم صالح سر به عقب برمي گرداند و پيِ چيزي مي گردد. بعد ب
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_پنجاه
اشك در چشم هاي صالح دودو ميزند: 🥺
ـ دست قطع شده، چشم از حدقه بيرون زده، پاي قطـع شـده ... صـالح ناگهـان حرف هايش را قطع ميكند و دست به سلاح ميبرد و ميگويد:
ـ اوناها، ديدمشون؛ پشت اون ديوارن.😡 كثافت هاي جاني!آر.پي.جي اش را زمين مي گذارد و كـلاش را از دسـت ناصـر مـي قاپـد . بـه
طرفشان شليك مي كند و سرش را مي دزدد. آتش دشمن بيشتر مي شود و پـشت
بدنش، خمپاره باريدن ميگيرد. همسنگرهايشان به آن دو نهيب ميزنند:
ـ بريم؛ اينجا ديگه ناامنه؛ ديدنمون! 😱
ناصر و صالح عازم رفتن مي شوند كه چند بـدن خـسته و كوفتـه، كنارشـان
تلپ بر زمين مي خورد و از درز لب هايشان «خداقوت» بيرون مي آيـد . فرهـاد و رضا و بهروز اند. قد و بالاي همديگر را ورانداز مي كنند، امـا هـيچ كـدام در تـن
ديگري جاي زخم و خون نميبيند. 👀
گلوله ها بر سرشان باريدن گرفته و خاك دوروبرشان را هوا مي دهـد . صـالح
ميگويد:
ـ بريم؛ انگار بچه ها توي خيابون آرشن.
بدن فرهاد و بهروز و رضا، روي زمين ول شده است و تاب حركت ندارند . 😓
ناصر و صالح به طـرف خيابـان آرش مـي رونـد و بقيـه هـم دنبالـشان كـشيده ميشوند.
خيابان آرش، عرصه تاخت و تاز شده است . در قسمت شرقي اش، بچـه هـا
جان پناه گرفته اند و غربش زير پاي دشمن است . آرش، آخرين نقطة كنـار شـط
است كه هنوز پاي دشمن به آن نرسيده است .😌 بچـه هـا همـة توانـشان را بـراي نگهداري آن به كار گرفته اند.
لرزش دست هاي ناصر دوباره زياد شده است؛ زيادتر از زمان سـقوط كـوي
طالقاني؛ اما صداي فرياد تفنگش نميافتد.
صداي شليك دشمن كه فروكش ميكند، بچه ها ناصر را ميبينند و در گوش هم نجوا مي كنند. نگاه هاي حسرت بارشان، تاكنون چند بـار ناصـر را دل نگـران كرده است . چند بار خواسته است دربار ة آنچه كه از او پنهان مي كننـد، بپرسـد، 😞
اما يورش پياپي دشمن امانش نداده است.
زمين آرش زير پايشان مي لرزد و در و ديوارش، بـا تـركش هـر خمپـاره و
گلوله اي زخم برمي دارد. جـان پنـاه ناصـر و دوسـتانش بـالا ي ديوارهـاي بلنـد
پاساژي است كه يك در به شط دارد و يك در به آرش . شكم ديوار انتهـا يي اش
را گلوله هاي توپ دريده است و از آنجا هم مي تواننـد خـود را در كوچـه هـاي
بازار و دكة ماهي فروشها گم و گور كنند. 😔
آر.پي.جي، از روزهاي اول جنگ، ساية صالح شده است و همه جا با اوست . 😌
صالح را «آفت تانك » ميگويند. بالاي پاساژ هم آر .پي.جي را ميـان دسـت هـاي
عرق كرده اش گرفته و از روزنه اي كه يافته، دشمن مي جويد. نگاه رضا دشتي، از
بغل پناهگاه به خيابان ميرود و تند ميگويد: 👀
ـ اوناهاشون!
و هنوز جمله اش را در گلو دارد كـه دسـت خـيس از عـرقش را بـه ماشـه
ميبرد و چند عراقي را كنار خيابان زمين گير مي كند. هنـوز سـر رضـا و بقيـه در
پشت پناهگاه پايين نرفته كه بارش گلوله، دوروبرشان را فرا مي گيرد. ناصـر كـه
خودش را پشت جان پناه مچاله كرده، به بچه ها ميگويد: 🗣
ـ لو رفتيم.
رضا ميگويد:
ـ خيلي وقت است كه لو رفتيم؛ از روز اول جنگ!
صالح، دها نه آر .پي.جي را پر مي كند و دنبال صحبت هـاي رضـا بـه حـرف
مي آيد:
ـ بگو از روز اول انقلاب!
لبخند كوتاهي بر لب هـاي خـشك بچـه هـا مـي نـشيند، امـا زود مـي پـرد و
اضطراب، دوباره به چهره هاي سوخته شان باز ميگردد. 😞
آر.پي.جي را از كنارة ديوار جان پناه به خيابان مي برد و پس از گشتي كوتاه،
آتش مي كند. صداي گرومب گلوله و جرينگ شيشه هاي ساختمان روبـه رو، تـا
آن سمت شط مي رود. گردوغبار كمرنگي، از پشت آر .پي.جـي صـالح بـه هـوا
ميرود و آرام بر سر و روي بچه هـا مـي نـشيند . شـليك دشـمن بـالا گرفتـه و
شيشه هاي باقيماندة پاساژ را فرو مي ريزد.🥺 ستون هاي زخمي پاساژ، زيـر پايـشان
ميلرزد و آخرين زورهايش را ميزند تا بچه ها را روي سر خود نگاه دارد. ☺️
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
♦️شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفت
آوری است. ما چون به مشاهده شهدا
عادت کردهایم و گذشتها و ایثارها و
عظمتها و وصایا و راهی که آنها را به
شهادت رساند، زیاد دیدهایم، عظمت این
حقیقت نورانی و بهشتی برایمان مخفی
میماند؛ مثل عظمت خورشید و آفتاب که
از شدّت ظهور، برای کسانی که دائم در
آفتابند، مخفی میماند. [1397/06/21]
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi