eitaa logo
خادم مجازی
154 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] شنبه ها دل من و ما پای مکتب و درس شما می نشیند! از شنبه که امروز است، دلم می خواهد مثل شما راستگو باشم! [السلام علیک یا محـمّد صل‌الله‌علیه‌وآله ✋🏻] #شنبه_های_نبوی [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅‌ ] سلام شهدا بــے هیچ بہانہ‌اے دلـم گفت: روزم با سلام بر بهشتیان آغاز شود🍃 بہ امیـد برگرفتن جـرعه‌اے از زلال یادتان باشدکه بہ فــلاح برسم🍃 #صبحتان_شهدایی #شهیداکبرشهریاری [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #دردونہ👼] فردا اگر بدون تو باید به سر شود😢 فرقی نمی‌کند شب من 🌌 کی سحر شود...😔 #سیدمحمد_بابا🙃💕 #شهید_مدافع_حرم_سیدرضا_طاهر❤️🖇🌿 [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🥀] گفتند: قدبلندیـ خوش چهرهـ ایـ خوش تیپیـ خوش لباسیـ حال، دارم لابه لایـ استخوان های خاک خورده اتـ 😭 دنبال حرف مردم می گردمـ ... 😔 [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 😍 ] ‏بینِ هزا‌‌ࢪ آشنــا، سمٺ مـــࢪا نشان بدھ ... 🍃 [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 💖 ] تَهِ همه‌ی عشــــقِ بــچه بسیــجیا به امام"ره" این بود که رابطه‌شون رابطه‌ی خیلی نزدیکی شده بود. که آخرش امــام میگه خدایا منو با بسیجیــام محــشور کن. امام الـعارفین، امام الحــکیم و فرزانه میگه خدایا منو با بسیجیـام محــشور کن! [امام با این حرف] یا داره شــعار سیــاسی قبل انتخــاباتــی میده و یا داره به ما یه چیزی رو می‌فهــمونه که تـوی این بــچه‌ها یه خــبری بود... [شࢪط شهید شدن شہید بودن استـ😉] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌱 ] 🍃اگر نباشۍ سنگ روے سنگ بند نمی‌شود ڪه هیچ... آسمان به زمین می‌رسد... مے دانم ڪه هستی فقط... ڪاش پیدایت می‌ڪردم... 🍃 [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
شهادت یعنی - سید رضا نریمانی.mp3
6.64M
[ 🔉 ] شهادت یعنی ... 🥀 آرزوی شهادت و تو سینه میکشونم...🕊 شهادت ، همه آرزومه♥️ 👌👌👌 [در این هیاهـو با گوش دل بشـنو💓] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 😓 ] خدا کند 🙏 کــــــــه ، با ، میهمــــــــان کنند ما را ... 😍😔 . [من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
20.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[ 🦋 ] چوبِ فروشی نداریم [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_چهل_سوم اهاي سنگين و تن كوفته اش را از زمين مي كند اما همة و
[ 💌 ] زن ميخواهد براي به دوش كشيدن جنازه ناصر را كمـك كنـد كـه ناصـر نهيـبش ميزند: 🗣 ـ شما برو! اينجا را دارن ميزنن، درست نيست وايسي. 😞 حلقه هاي چشم زن پر از اشك ميشود و ميگويد: مگه جون ما از شما جوونا عزيزتره مادر؟ 🥺 ـ آخه الان كاري نميتوني بكني؛ من خودم ميآرمش. تو برو مسجد من ميآم اونجا، اسلحه رو ازت ميگيرم. زن تازه يادش مي آيد كه سلاح ناصر را در دست دارد . وحشت زده تفنگ را نگاه ميكند و ميماند:👀 ـ چطوري ببرمش؟ ـ همينطور كه تا حالا آوردي. زن ميپرسد: ـ سرشو به كدام طرف بگيرم؟ ـ هركدوم طرف راحتتري. نترس؛ روي ضامنه. برو ديگه؛ منم اومدم.🏃‍♂ زن سر كلاش را رو به زمين مي گيرد و مضطرب جلو مـي افتـد . ناصـر زيـر جثة بي حركت زن به هن و هـن افتـاده و عـرق، تمـام بـدنش را پوشـانده و از صورت و سينه ستبرش سرازير شده اسـت .😓 آخـرين تلاشـش را مـي كنـد و بـا ناتواني خود كلنجار مي رود كه چند زن و مرد به طرفش مي دوند. زن هـا جنـازه را از كمرش ميگيرند و مردها ميپرسند: ـ بازم هست؟ ناصر به زور انگشت دست هايش را به علامت «نه» بالا مي برد و كنار ديوار، خودش را روي خاك ول مي دهد. نفس هاي بلند و كشدارش و به شماره افتـاده است. 😥 آرنجش را بالا ميبرد و روي پيشاني ميكشد و خيسي اش را نگاه ميكند. 👀 سرش را كه روي دست ها ميخواباند، پلك هايش سنگين روي هم مي آيند. 😴 ـ چِت شده ننه؟ ناصر به دنبال صدا و باد گرمـي كـه بـر صـورتش مـي وزد، سـرش را بلنـد ميكند. همان عاقله زن است كه تفنگ ناصـر را بـه دسـت دارد . 👀 درمانـدگي در تمام تنش دويده و اشك، حلقة چشم هايش را پر كرده است .🥺 پـرِ چـادرش را از كمر باز مي كند و آن را در هوا تكان مي دهد و ناصر را باد مـي زنـد .☺️ زن دوبـاره ميپرسد: ـ بميرم ننه، چيزيته؟ 😢 ناصر دردش را پنهان ميكند: ـ نه مادر، چيزي نيست؛ زحمت نكش، خنكم شد. بعد، از زمين كنده ميشود و به زن ميگويد: ـ برو بريم. ☺️ زن نگاه از ناصر نمي كند؛ هم براي خستگي اش دل مي سوزاند و هـم بـراي مقاومتش غبطه مي خورد. اشك هاي ناصر بيشتر مي شود و روي گونه هايش خط مياندازد.😭 دست روي دلش مي گذارد و در حالي كه در خود مچاله مي شـود بـه سختي ميگويد: ـ خدايا از همة اين مردم قبول كن. 🤲 ناصر به خود ميپيچد. چشم هاي زن بيرون ميزند: 👀 ـ بميرم، دلت درد ميكنه؛ آره؟ فشار دست هاي ناصر روي دلش كمتر مي شود و تلاش ميكند تا اخـم هـاي صورتش را باز كند: ـ نه؛ مهم نيست.😄 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi