eitaa logo
خادم مجازی
156 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
[ 😓 ] حال یک جامانده را جامانده می‌فهمد فقط ..! [من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_چهل_هشتم از دهانة كوچه ها، برانكاردهايي كه زخمي ها را در آغو
[ 💌 ] صالح سر به عقب برمي گرداند و پيِ چيزي مي گردد. بعد با دست به همـان سمت اشاره ميكند: اوناها؛ دارن ميان. ☺️ ناصر سمتي را كه صالح اشاره كرد، نگاه مـي كنـد . 👀 فرهـاد و بهـروز را پـاي ديواري - كه تركش شكمش را سوراخ كرده - ميبيند. 🧐 صالح دلنگران ميپرسد: ـ اون استيشنو ديدي؟ ناصر دستپاچه ميشود: ـ جلوي فرمانداري؟ ـ آره، ديدمش؛ چطور؟ صالح سكوت مي كند. حرفي را كه ميان گلويش مانده، بالا و پايين مي برد و دنبال چيزي ميگردد تا كلامش را عوض كند: 😞 ـ هيچي؛ ميگم يعني ديديش؟ ـ چي ميخواستي بگي صالح؟ نكنه جهان آرا توش بوده؟😢 ـ نه، نه، مطمئن باش اون نبوده! ـ پس كي بود؟ چرا حرفتو خوردي؟ صداي سوت خمپاره، از جايشان مي كند و روي خـاك داغ و سـوخته كنـار شط، بر زمينشان مي كوبد. 😱مـي خوابنـد و منتظـر صـداي انفجـار لحظـه شـماري ميكنند. خمپاره در شط منفجر مي شود و آبش را همراه تركش ها به كنـاره هـاي شط مي كوبد. چند قطره آب بر سر و صورت ناصر و صالح ميپاشد و بـا خـود خنكي گذرايي مي آورد. بلند مي شـوند . قبـل از اينكـه ناصـر دنبـال سـ ؤالش را بگيرد، صالح ميگويد: ـ جريان مدرسه رو خبرداري؟ ـ نه! كدوم مدرسه؟ ـ مدرسة سپاه. چشم هاي ناصر گشاد مي شود و در چهرة سـوخته و تـازه سـال صـالح، پـي شنيدن خبر، بيقراري ميكند: 👀 ـ مدرسه سپاه؟ حتماً زدنش؛ هان؟ صالح سر ميجنباند: ـ آره. ـ چطور زدن؟ ـ آشش كردن! دست زخمي ناصر، بي اختيـار بـالا مـي رود و بـر سـرش كوفتـه مـي شـود . دلنگران ميگويد: ـ يا اباالفضل! كيا اون تو بودن؟ 😭 از پشت ديـوار روبرويـشان شـليك مـي شـود . خـود را پنهـان مـي كننـد و چشم هايشان را براي پيدا كردن رد، تيز مي كنند. صالح در حالي كه كمين گرفته ادامه ميدهد: ـ شهيد زياد نداشتيم، اما زخمي زياد بود . ستون پنجم، دقيق بهـشون گـزارش داده بود.😔 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (حفظه‌الله): ♦️ما در بیان زندگی‌نامه‌ شهیدان سعی کنیم سبک زندگی این‌ها را تبیین کنیم، این مهم است... این شهیدی که شما از فداکاری و شهادت او در میدان جنگ به هیجان می‌آیید، در داخل زندگی خانوادگی چه‌جوری مشی می‌کرده؟ اینها خیلی مهم است. [1395/07/05] [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] شنبه ها دل من و ما پای مکتب و درس شما می نشیند! از شنبه که امروز است، دلم می خواهد مثل شما راستگو باشم! #شنبه_های_نبوی [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅‌ ] نفس باد صبا ازحرمٺ مےآید اول صبح من و حسرٺ بین الحرمین خم شوم تا به کمر رو به سوے کرببلا السلام ای پسر فاطمه ! ارباب حُْسین!! #صلی_الله_علیڪ_یا_ابا_عبدالله [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه‌🥀‌] اعتباࢪ آدم‌ها به حضورشان نیست! به دلهره‌اے است ڪہ در نبودشان احساس میشود☹️ بعضے از نبودن‌ها را هیچ بودنے پر نمےڪند..😔💔 #همسرشهیدمصطفی_احمدی_روشن❤️🖇🌿 [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #دردونہ👼] پـــدرم رفت..🚶 کــھ پدر داشته باشید همــــه...🥺😭 #شهید_باقری #زینب_ڪوچولوی_شهید_باقری💗 #هنوز_شماره_تلفن_بهشت_رامیخواهد💔 [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] Eitaa.com/Khadem_Majazi
وظایف منتظران 3(1).mp3
4.56M
[ 🕊 ] 📝 موضوع: 📌 قسمت سوم برگرفته از کتاب مکیال المکارم 👤 استاد Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ 💖 ] نیــاز ما در حال حاضــر داشتن مجمــوعه‌های خودجــوش، مومــن، انـقلابـــی، متخصــص و دانــش بنیــان است و باید برای نقـــش‌های پیچیـــده و های‌تِــک‌ها برنامـــه ریــزی کنیم. [شࢪط شهید شدن شہید بودن استـ😉] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 😍 ] ‏دلم از کار جھان گرفته استـ😔 آمده ام تا مرا بخواهے :) ڪه دلم بر هیچڪس قـــــرار نمےگیرد الا بھ " تو " [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌱 ] ⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘ دنیاے ما دیگر چیز با ارزشے ندارد براے امید داشتن که صبح‌ها به امیدش برخیزے مولاے غریبم من تنها به امید سلام به شما هر روز چشم باز مے‌کنم . آقاجانم انتظار میکشیم آنچنان که پرنده پرواز را شب روز را روز شب را و سکوت فریاد را ... انتظار میکشیم آنچنان که خفتگان‌ بیدارے را و بیداران ظهور را ... پدر مهربانمان تو را چون جان خسته به خواب چون کام تشنه به آب انتظار میکشیم ای وعده ی تضمین شده ی خدا السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَه...🤚 در افق آرزوهایم تنها♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم... [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
مداحی آنلاین - نماهنگ شهید.mp3
5.88M
[ 🔉 ] خوشا آنان که با عزت ز گیتی 🥀بساط خویش برچیدند و رفتند 🌸ز کالاهای این آشفته بازار 🥀شهادت را پسندیدند و رفتند 🌸خوشا آنان که در میزان وجدان 🥀حساب خویش سنجیدند و رفتند درود میفرستم به روان پاک شهدا که بدون ریا و خودنمایی برای این سرزمین جنگیدن.نه معرفت اینا قیمت داره نه بی معرفتی یک عده تمومی........ 👌👌👌 [در این هیاهـو با گوش دل بشـنو💓] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 😓 ] ⚘﷽⚘ دلم "تنگ" است، برای یک "دل‌تنگی" از جنس جا ماندن... که درمانش "رسیدن" باشد؛ رسیدن به قافله "شما یاران سفرکرده" منِ جامانده باید حسرت رفتن بکشم... 😔آخر با کدام لیاقتم ؟ 😔 برادرم بی صبرانه منتظر نگاهت هستم [من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🦋 ] ✨💠✨ نگاه من {👀}° به ضریح تو یڪ جہان حرف استــ {🤫}° برای عرض ارادت، زبان نمےخواهمــ...{🤭}° السلام علیک یا امام رضا(ع)✨🌹 [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_چهل_نهم صالح سر به عقب برمي گرداند و پيِ چيزي مي گردد. بعد ب
[ 💌 ] اشك در چشم هاي صالح دودو ميزند: 🥺 ـ دست قطع شده، چشم از حدقه بيرون زده، پاي قطـع شـده ... صـالح ناگهـان حرف هايش را قطع ميكند و دست به سلاح ميبرد و ميگويد: ـ اوناها، ديدمشون؛ پشت اون ديوارن.😡 كثافت هاي جاني!آر.پي.جي اش را زمين مي گذارد و كـلاش را از دسـت ناصـر مـي قاپـد . بـه طرفشان شليك مي كند و سرش را مي دزدد. آتش دشمن بيشتر مي شود و پـشت بدنش، خمپاره باريدن ميگيرد. همسنگرهايشان به آن دو نهيب ميزنند: ـ بريم؛ اينجا ديگه ناامنه؛ ديدنمون! 😱 ناصر و صالح عازم رفتن مي شوند كه چند بـدن خـسته و كوفتـه، كنارشـان تلپ بر زمين مي خورد و از درز لب هايشان «خداقوت» بيرون مي آيـد . فرهـاد و رضا و بهروز اند. قد و بالاي همديگر را ورانداز مي كنند، امـا هـيچ كـدام در تـن ديگري جاي زخم و خون نميبيند. 👀 گلوله ها بر سرشان باريدن گرفته و خاك دوروبرشان را هوا مي دهـد . صـالح ميگويد: ـ بريم؛ انگار بچه ها توي خيابون آرشن. بدن فرهاد و بهروز و رضا، روي زمين ول شده است و تاب حركت ندارند . 😓 ناصر و صالح به طـرف خيابـان آرش مـي رونـد و بقيـه هـم دنبالـشان كـشيده ميشوند. خيابان آرش، عرصه تاخت و تاز شده است . در قسمت شرقي اش، بچـه هـا جان پناه گرفته اند و غربش زير پاي دشمن است . آرش، آخرين نقطة كنـار شـط است كه هنوز پاي دشمن به آن نرسيده است .😌 بچـه هـا همـة توانـشان را بـراي نگهداري آن به كار گرفته اند. لرزش دست هاي ناصر دوباره زياد شده است؛ زيادتر از زمان سـقوط كـوي طالقاني؛ اما صداي فرياد تفنگش نميافتد. صداي شليك دشمن كه فروكش ميكند، بچه ها ناصر را ميبينند و در گوش هم نجوا مي كنند. نگاه هاي حسرت بارشان، تاكنون چند بـار ناصـر را دل نگـران كرده است . چند بار خواسته است دربار ة آنچه كه از او پنهان مي كننـد، بپرسـد، 😞 اما يورش پياپي دشمن امانش نداده است. زمين آرش زير پايشان مي لرزد و در و ديوارش، بـا تـركش هـر خمپـاره و گلوله اي زخم برمي دارد. جـان پنـاه ناصـر و دوسـتانش بـالا ي ديوارهـاي بلنـد پاساژي است كه يك در به شط دارد و يك در به آرش . شكم ديوار انتهـا يي اش را گلوله هاي توپ دريده است و از آنجا هم مي تواننـد خـود را در كوچـه هـاي بازار و دكة ماهي فروشها گم و گور كنند. 😔 آر.پي.جي، از روزهاي اول جنگ، ساية صالح شده است و همه جا با اوست . 😌 صالح را «آفت تانك » ميگويند. بالاي پاساژ هم آر .پي.جي را ميـان دسـت هـاي عرق كرده اش گرفته و از روزنه اي كه يافته، دشمن مي جويد. نگاه رضا دشتي، از بغل پناهگاه به خيابان ميرود و تند ميگويد: 👀 ـ اوناهاشون! و هنوز جمله اش را در گلو دارد كـه دسـت خـيس از عـرقش را بـه ماشـه ميبرد و چند عراقي را كنار خيابان زمين گير مي كند. هنـوز سـر رضـا و بقيـه در پشت پناهگاه پايين نرفته كه بارش گلوله، دوروبرشان را فرا مي گيرد. ناصـر كـه خودش را پشت جان پناه مچاله كرده، به بچه ها ميگويد: 🗣 ـ لو رفتيم. رضا ميگويد: ـ خيلي وقت است كه لو رفتيم؛ از روز اول جنگ! صالح، دها نه آر .پي.جي را پر مي كند و دنبال صحبت هـاي رضـا بـه حـرف مي آيد: ـ بگو از روز اول انقلاب! لبخند كوتاهي بر لب هـاي خـشك بچـه هـا مـي نـشيند، امـا زود مـي پـرد و اضطراب، دوباره به چهره هاي سوخته شان باز ميگردد. 😞 آر.پي.جي را از كنارة ديوار جان پناه به خيابان مي برد و پس از گشتي كوتاه، آتش مي كند. صداي گرومب گلوله و جرينگ شيشه هاي ساختمان روبـه رو، تـا آن سمت شط مي رود. گردوغبار كمرنگي، از پشت آر .پي.جـي صـالح بـه هـوا ميرود و آرام بر سر و روي بچه هـا مـي نـشيند . شـليك دشـمن بـالا گرفتـه و شيشه هاي باقيماندة پاساژ را فرو مي ريزد.🥺 ستون هاي زخمي پاساژ، زيـر پايـشان ميلرزد و آخرين زورهايش را ميزند تا بچه ها را روي سر خود نگاه دارد. ☺️ [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (حفظه‌الله): ♦️شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفت‌ آوری است. ما چون به مشاهده شهدا عادت کرده‌ایم و گذشتها و ایثارها و عظمتها و وصایا و راهی که آنها را به شهادت رساند، زیاد دیده‌ایم، عظمت این حقیقت نورانی و بهشتی برایمان مخفی میماند؛ مثل عظمت خورشید و آفتاب که از شدّت ظهور، برای کسانی که دائم در آفتابند، مخفی میماند. [1397/06/21] [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] من فقط روی "یک بام"، که بام خداست پا می گذارم و... در "دو هوا" نفس می کشم! هوای علی و زهرا(علیهم السلام)! #یک_شنبه_های_علوی_و_فاطمی #وقت_سلام✋ [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #سپیدانھ🌅‌ ] اصلا به خواهش کمِ ما اکتفا نکرد😊 ما سنگ خواستیم ، طلا نیز داده شد🙃 گفتم رضا، عطاے حسینی نصیب شد😍 گفتم حسین ، امام رضا نیز داده شد👌🏻 #صبح_بخیر [و صبح بے تو مانند شب تاریڪ است🍀] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه🥀] 🗝#رازِ_پلاڪِ_سوختہ 🌿ڪولہ پشتے‌اش را گرفتم توے دستم🥺 تا بغض چشمانم ࢪا دید👀💔 گفت: قول دادے بےتابی نڪنے❗️ منم قول میدم زود برگـردم(:❤️😉 ... همیشہ قولش، قول بود...😄 سہ روز از رفتنش نگذشت ڪہ برگشت؛ ولے...با #پلاڪۍ_سوختہ💔🕊 #همسر_شهید #شهید_مدافع_حرم_مهدی_طهماسبی [یا بࢪگرد... یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید علیرضا حاجیوندالیاسی •• ــــــــــــــــ
••🍃🕊•• | امروز بہ نیت: •• شهید محمد کامران •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃 مدافع حرم [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @Deltang_Karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۶۰۰ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @Khadem_Majazi ••🍃🕊••
[ #دردونہ👼] دختـرانم به فداے حرمت عمـه ی عشـق..😊 چه ڪسے گفتہ ڪه راه تـو فقط، پسـࢪ مےخواهد ؟!!🤔 #شهید_محمد_پورهنگ🌱 #دخترانه_هایمان_فدای_عمه_سادات✋❤️ [بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 😍 ] ز آن ࢪو نظیـــــر "تو" نجوییم ڪه هࢪگز نقاش چو زد نقش "تو" بشڪست قلم ࢪا [و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 💖 ] نگاه ویـــژه‌ای باید به جبــهـ فرهنــگی داشت، چرا که فعـالیــت بیــشتر در این عـرصــه، اردوگاه دشــمن را کاملا به هم ریختــه که سـند آن هم سخنان رهبــری و اعتقاد به دستگاه سنــت الهــی است. [شࢪط شهید شدن شہید بودن استـ😉] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌱 ] ⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘ من هراسانم از خودم و حملات و وسوسه هاے شیطان هراسانم از آن لحظه اے ڪه از خودم و خودت غافل مےشوم و تو مرا مےبینے از آن بدتر از شرمندگے بعد از غفلتم هراسانم ڪه چگونه دوباره صدایت کنم چگونه دوباره ⚘اللهم عجل لولیک الفرج⚘ بگویم منے ڪه شیطان غافلم ڪرده از تو اما هرچه من از شما غافلم شما مراقبم هستید توبه مےڪنید به جاے من و واسطه مےشوید براے بخشش من بین خداے مهربان و رحیم و چه زود همچون پدرے مهربان خطاے فرزند را فراموش مےکنید آقاے مهربانے شرمنده ام به اندازه تمام دل شڪستنهایم و غافل شدن هایم شرمنده ام که فرزند خوبے برایت نبودم . . .😔 در افق آرزوهایم تنها♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم... [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 😓 ] سلام رفیق من جامانده ام شفاعت کن مرا.... [من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🦋 ] نورباران مےشومـ ✨🍃 در آینه بندان رواقتــ وَه چه بے طاقت شدم من در فراقت😭 [نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐] Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_پنجاه اشك در چشم هاي صالح دودو ميزند: 🥺 ـ دست قطع شده، چشم ا
[ 💌 ] مهمات بچه ها رو به اتمام است و دوباره، مدتي اسـت بنـاي صـرفه جـويي گذاشته اند.😔 دلشوره هايشان بالا گرفته است . صـدا ي چنـد پـا، از پـايين پاسـاژ، حواسشان را به دنبال صدا پايين ميبرد.🤔 رضا ميپرسد: ـ چيه ناصر؟ ناصر حيرت زده مانده و پايين را مي پايـد . رضـا تـاب تحمـل نـدارد؛ بلنـد ميشود و از كنار ناصر پايين را نگاه ميكند: ـ دِ! بچه ها دارن ميرن اون سمت! 😱 بهروز و صالح هم خودشان را جلو مي كـشند . ناصـر و رضـا مـي نـشينند و چشم به شط مي دوزند.👀 بچه ها به شط زده اند و به سمت كوت شيخ شنا مي كنند. از چند نفري كه عقب مانده اند و به طرف شط ميروند، يكي ميگويد: ـ بچه ها، يه فكري براي اونايي كه نميدونن، بكنيم.😞 ـ آره، يه وقت اينجا نمونن و اسير بشن! ـ كاش يه بلندگو دستي داشتيم و صداشون ميزديم.😢 ناصر دل نگران ميشود و با عجله فرياد ميزند: ـ چيه برادرها؟ جواني با چهرة سوخته و خيس عرق به ناصر ميگويد: ـ دِ! شما هنوز موندين؟! بياييد پايين؛ از چهار طرف محاصره ايم؛ بيسيم زدن! جوان سيه چرده، اين را مي گويد و مي دود تا به بقيه برسد . 🏃‍♂ گروه رضا چـشم در چشم هم دوخته اند و هيچ نمي گويند. هركدام منتظر ديگري انـد كـه حرفـي بزند و چاره اي بيابد . نگاه همه بـه چهـر ة رضـا مـي رود كـه سـرگروه اسـت و فرمانده.👀 رضا با سر به طرف شط اشاره ميكند و ميگويد: ـ بريم. آفتاب خودش را وسط آسمان كشيده تا زخمي را كه دشمن بر پيكـر شـهر وارد كرده به راحتي ببيند . 🌞 سوزش آفتاب چند روزي است بالا گرفته . انگار شهر از غم، تب دار شده و در هرم خود مي سوزد. فضاي داغ شهر را غم پاشيده اند و در تك تك نفس هايي كه فـرو كـشيده مـي شـود، حلـق از بـوي غـم و بـاروت ميسوزد. 🔥 در و ديوار، شريك غم از دست دادن شهر شده است . نخل ها گرچـه خـود زخمي دشمن اند، اما از همدردي نيفتاده اند و با نداشتن سر و زخمي بودن تـن، سياهپوش شده اند. 😢 تا دو سه روز پيش، آن سوي شط دست خودشان بود و پايشان جابـه جـاي كوچه پس كوچه هايش را نوازش مي كرد و خـاكش را بوسـه مـي زد. امـا حـالا غريب و اسير افتاده و زمينش زير گام هاي سـنگين دشـمن، لگـدمال مـي شـود . خاكش به اسارت آنها درآمده و حالا، در و ديوارش را خمپاره ها و گلولـه هـاي خودي زخم ميزند.😭 ناصر و هم سنگرانش، حالا بـه ايـن طـرف شـط آمـده انـد و در خانـه هـاي بي صاحب كوت شيخ، سنگر گرفته اند. ☺️ شط بين آنها و دشمن افتاده و سرش زير بار سنگين غم گيج مي رود. گاه خودش را بر كناره هاي بلند كوتشيخ مي كوبد و گاه بر ديوارهاي اسير آن سوي شهر . وقتي هم از تقلا خـسته مـي شـود، آرام و بي حس ميماند و تنها نفس نفس ميزند. 😞 از سقوط شهر به اين طرف، صداي آتش دشمن فـروكش كـرد و حـالا بـه جاي شنيدن صداي شليك و انفجار هميشگي، غـرش لودرهـا و بولـدوزرها در گوش ميپيچد. 👂🏻 مقري كه گروه رضا دشتي در آن پناه گرفته انـد، سـه طبقـه دارد . از بـالايش ديده باني مي دهند، در طبقـة ميـاني اش سـنگر گرفتـه انـد و پـايينش را مهمـات ريخته اند. 😱 چند ساختمان بلند كه دور و برش قد علم كرده، مقـر را در لابـه لاي خود، از چشم دشمن پنهان ميكند. 👀 ناصر، پشت بي سـيم مـاتم گرفتـه اسـت . صـالح و فرهـاد هـم در دو كـنج ديوارهاي زخمي اتاق، در خود فرو رفته اند. چشمشان بـا حـسرت بـه قـسمت اشغالي شهر دوخته شده و لبشان از هم بـاز نمـي شـود . داغـي آفتـاب و داغ از دست دادن شهر، چهره شان را گره زده است. 🥺 [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ ✌️🏻 ] ❇️ (حفظه‌الله): ♦️مجلـس بسـیار معطـر و منـوّري اسـت؛ معطّـر بـه عطـر شـهادت، و منـوّر بـه نـور بازمانـدگان شـهداي عزیزمـان اســت؛ كــه پــدران و مــادران و همســران و فرزنــدان شــهدا، از لحــاظ فــداكاري و گذشــت در راه خــدا، تالي تلــو خـود آن شـهیدانند. امیـدوارم كـه ارواح مطهـره ي شـهیدان عزیـز مـا، هـم در دنیـا بـراي مـا راهنمـا و راهبـر و تصحیـح كننـده ي خطاهـا باشـند، و هـم در پیشـگاه پـروردگار عالم در قیامت، شـفیع و واسـطه ي عفـو و مغفرت بـراي مـا باشـند. [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ] دلم کبوتریست که دوشنبه ها میان صحن بین الحسنین گرفتار می شود! دستی سوی بقیع و چشمی سوی کربلا! سلام بر آقایان جوانان بهشت! #دوشنبه_های_امام_حسنی_امام_حسینی #وقت_سلام✋ [دلم بھ آن مستحبی خوش است کہ جوابش واجݕ استـ😇] Eitaa.com/Khadem_Majazi