🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
در خانه مدام احساسش میکنیم و با او حرف میزنیم...
صبح که دلم برایش تنگ میشود و گریه میکنم😭 شب به خوابم میآید و من را دعوا میکند و میگوید «برای چه ناراحتی؟».
از نحوه #شهادتش هیچ کسی چیزی به من نمیگفت و دوستش که در #سوریه با او بود از جواب دادن طفره میرفت...
هنوز پیکر محمدرضا دفن نشده بود, در شب شهادت امام رضا علیه السلام حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمد🍃
و به صورت واضح میگفت «فلانی را اینقدر سوالپیچ نکن وقتی سوال میکنی اون غصه میخوره😔دوست داری نحوه #شهادت من را بدانی من بهت میگویم»
و من را برد به آنجایی که شهید شده بود و لحظه شهادت و #پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند😳😳 و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید.
راوی خواهر شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌺🍃
#سالگرد_شهـادت
🌺🍃 🍃🌺
❤️🍃
#تلنــگــــــــــــــر 🔔🔔
💢شـنـیـده ام که این روزها حال و هوای #جهاد دلتـ❤️ را زیـر و رو کـرده.از دلتـنـگـی هایت بر روی صـفـحـه ی کاغذ📝 دیده بودم...❗️
💢از نوشته های #شهید_مشلب
دختران حواستان باشد 👌
#حجاب حجاب حجاب
حواستان به #فضای_مجازی باشد...
💢دخترانی را میبینیم که عکسهایشان را با #نامحرمان به اشتراک میگذراند
من منظورم با همه نیست❌
من هم از #فیسبوک استفاده میکنم
⚡️اما تاکنون همچین اتفاقاتی رخ نداده😊....
💢 #دلنوشته_هایت را خـوانـده ام ⚡️امـا
آنـلاین📱 ک میـشوی #هـشـدارها♨️ را جدی بگیر؛عکس پروفایلش را ک دیدی!!! انگشتانت را برای تایپ ب تـبـعیـد ببر...✔️
💢مبادا پروفایل #نامحرم را مجـوز ورود بدانی📛 هر چند اگر عکسش #چادرخاکی کوچه های #مدینه باشد...
💢 #بـرادر،آرزوی #شـهـادتت رابا #نامحرم قسمت نکن❌ .آری ... درد ودل کردن تو را امیدوار میکند✌️ .⚡️اما یادت نرود این گفتگو تو را از خاک #سوریه و شام...به سواحل آنتالیا میکشاند..
💢رفته رفته آرزوی #شهادتت به رابطه ی پنهانی تبدیل میشود😔. اندک اندک جای عکس دوستان شهید، عکس #نامحــرم جایگزین میشود🚫
💢طرز فکرت عوض میشود😔
تا جایی ک میگویی: #جهاد برای خودشان ما در داخل دفاع👊 خواهیم کرد ،اگر دفاعی درکار باشد...
💢بـرادر هوشـیار باش🚨؛دلـسـرد شدنت را احساس میکنی..⁉️
🚫فـــــقــــــط یـــــادت بــــــاشـــــــد🚫
جلو جلو عواقب #چت 📱کردنت را ب تو یادآوری کـردم ؛روز #مـحـشـر نگویی که ندانسته وارد پـرتـگاه شدم
💢من آنروز به آگاهیت شهادت میدهم یادت باشد☝️ شیرینی شهادت که #کمرنگ شود غلظت #شهوت بالا میرود
💢راسـتـی اول مـاجـرا را بـیـاد داری⁉️
اولین پی ام ات #سـلام_خـواهـر بود...
از بعدی ها دیگر نـمیـگـویـم🙊 😔
♨️فــقــط یــک ســوال
هنوز هم #نامحــرم را خواهرصدا میزنی⁉️😔
#التـمـاس_کـمـے_تـفـکـر😭
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
😭سیلی برای #چادر دوست شهید: بعد از #نماز_ظهر بود حدود ساعت ۲ بعدازظهر کوچهها خیلی خلوت بود من و
من به جوان گفتم: «حالا سیلی میزنی بزن👋، ولی چرا با دست چپ زدی! یادش آوردی که در کوچهها #مادرش را زدند😭 درحالیکه او فقط یک نوجوان ۱۸ساله بود.
این جوان حیرتزده به #کمیل نگاه میکرد.😱 نمیدانست چه کند! روی زانوهایش افتاد و از #کمیل عذرخواهی🙏 کرد.
کمیل او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریه کردند😭😭😭.
کمیل به او گفت: «تو رو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود😭. از همسرت بخواه که همیشه با چادر باشد.»
آن جوان گفت: «قول میدهم🙏 که هیچوقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود.» چند سالی گذشت. #کمیل #شهید شد و الان تشیع جنازه #کمیل است. همچنان که دم در خانه #شهید ایستاده بودم، دیدم که همان جوان میآید، ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت:«کمیل چه شده است؟ تصادف کرده؟» گفتم: «#شهید شده است.»
گفت: کجا؟
گفتم: #سوریه
گفت: «مگر میگذارند کسی برود؟»
گفتم:« بله #پاسدارها میروند.»
گفت: «مگر او #پاسدار بود؟»
گفتم: «بله او حدود ۴ سال است که پاسدار است.»
گفت: «#سوریه بوده؟»
گفتم:« بله »
و ناگهان ناخواسته گفتم:« #سوریه #حرم_حضرت_زینب_(سلام_الله_علیها) دختر همان کسی که در #کوچهها #سیلی خورده؛ گریهاش گرفت😭😭 و با کندههای زانو افتاد روی زمین؛ خیرهخیره بهعکس #شهید نگاه میکرد و گفت: «#کمیل من به قول خودم عمل کردهام تو رو خدا کمکم کن مثل تو شهید شوم.»
#یادشان_با_صلوات
@khademe_alzahra313
❤️°[خاطرات شهدا]°❤️
#همسر_شهید:
وقتی که از مراسم #وداع با شهید برگشتم ساعت یازده صبح بود که با همان چادر سیاه خسته #خوابم برد....
در خواب «حسین» را با همان لباسهای #خاکی در ضریح حضرت بیبی #زینب (سلام الله) دیدم دستمال سفید در دستش بود و با لبخند گفت: اجازه میدهی #ضریح را تمیز کنم
من هم با #چادر سیاه که به سر داشتم و با چشمان گریان روبهروی او ایستاده بودم. سرم را به علامت #تأیید تکان دادم. در صورتی که من تا حالا نه #سوریه رفته بودم که ببینم ضریح بیبی زینب (سلام الله) به چه صورت است و نه عکسی از آنجا دیده بودم.
وقتی که عکس #ضریح را به من نشان دادند دیدم دقیقاً همان چیزی است که در خواب دیدم....
#نَحنُالجَیشُالمَهدی✌️🏻
#تخریب_چی_مدافع_حرم
🌷 #شهید_حسین_هریری🌷
@khademe_alzahra313
#شهیدانہ 🥀🕊
✍از سردار #شهید_همدانی پرسیدند: بعد از بازگشت از #سوریه برنامتون چیه؟
♻️گفت: «تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره،...
بروم یک گوشهای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچههای نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم، برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که تاحدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدیم....!!
@khademe_alzahra313
🔴🔴آخرین روز قبل از واقعه ...
⏪اسرار ناگفته از آخرین روز زندگی سپهبد سلیمانی
پنجشنبه(98/10/12)
ساعت 7 صبح
#دمشق
با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم،
هوا ابری است و نسیم سردی میوزد.
.
ساعت 7:45 صبح
به مکان جلسه رسیدم.
مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در #سوریه حاضرند.
.
ساعت 8 صبح
همه با هم صحبت میکنند... درب باز میشود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد میشود.
با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند
دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه حاجقاسم جلسه را رسما آغاز میکند...
هنوز در مقدمات بحث است که میگوید؛
همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!
همیشه نکات را مینوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت.
.
گفت و گفت... از منشور پنجسال آینده... از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از...
کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی...
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه
.
آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد، اما #پنج_شنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...
.
ساعت 11:40 ظهر
زمان اذان ظهر رسید
با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!
.
ساعت 3 عصر
حدود #هفت_ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.
پایان جلسه...
مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خوردویی بیرون منتظر حاجی بود
حاجقاسم عازم #بیروت شد تا سیدحسننصرالله را ببیند...
.
ساعت حدود 9 شب
حاجی از #بیروت به دمشق برگشته
شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و #خداحافظی کردند.
حاجی اعلام کرد امشب عازم #عراق است و هماهنگی کنند
سکوت شد...
یکی گفت؛
حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!
حاجقاسم با لبخند گفت؛
میترسین #شهید بشم!
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد
_ #شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست!
_ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم
حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمردهشمرده گفت:
میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، #میوه_رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!
بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد؛ اینم رسیدهست، اینم رسیدهست...
ساعت 12 شب
هواپیما پرواز کرد
ساعت 2 صبح جمعه
خبر شهادت حاجی رسید
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود.
(راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون)
همرزم شهید 👇
🔰خیلی #شجاع بود و در عین سادگی بسیار پرکار و فعال بود و هدفش رضایت دل حضرت آقا♥️ بود. در سوریه فعالیت چشمگیری داشت به حدی که او را به اسم✔️ میشناختند. مدت دو سال با آقا #مهدی بودم و او را میشناختم و آن موردی که طی این مدت با همدیگر بودیم و دیدم، روحیه جهد و تلاش💪 بیش از حد این آدم بود که دست بچهها را میگرفت.
🔰مثلا در دوره #آموزش اگر بچهها آسیب میدیدند، کم میآوردند یا خسته😓 میشدند سریع میرفت و دست بچهها را میگرفت و یا بار آنها را میگرفت و #کمک میکرد. آقا مهدی، هر کاری در گردان بود را انجام میداد👌 و برای او نوع کار فرقی نمیکرد و یک روحیه #مناعت_طبع خاصی داشت.
🔰وقتی بچهها ثبت نام کردند📝 و قرعه کشی کردند برای #سوریه، با توجه به روحیه مهدی☺️ میدانستیم که طبیعتا یکی از کسانی که پیگیری و #مداومت میکند به سوریه برود مهدی است. "روحیه مهدی" سبب شد که شهید شود🕊 و ما متعجب نیستیم.
🗓 ۱۶ مرداد ۹۶
📌 #سالروز_اسارت_شهیدمحسنحججی
.
.
.
#حافظ_نوشتــ🍃
هر شبنمے
در این رَه
صد بحــر آتشین استــ
دردا ڪه ایݩ معمـا
شرح و بیاݩ ندارد!
.
.
.
.
👈↩ جهت خریداری کتاب های سربلند و سرمشق از طریق سایت www.manvaketab.ir یا لینک خرید آسان کتاب موجود در استوری های برگزیده اقدام کنید .
#سربلند #سرمشق #شهید_محسن_حججی #سوریه #بسیج #شهید_مدافع_حرم #شهید_احمد_کاظمی #حضرت_زینب
یکی از #شرطهایش این بود که چون #رزمنده مدافع حرم هستم دوست دارم باز هم به #عنوان مدافع حرم باقی بمانم و #نمیخواهم ازدواج مانعی برای اعزام مجددم شود. در پاسخ گفتم دقیقاً من هم از #همسر آیندهام این انتظار را داشتم که حداقل یکبار هم شده برای #دفاع از حرم بیبی زینب (س) گامی برداشته باشد. پس چه بهتر که شما خودتان مشتاق این امر هستید.🌼🍃
همسرم از #شرط من خیلی تعجب کرد. زیرا هر کجا که رفته بود و این شرط اعزام شدن مجدد خودش را به #سوریه اعلام کرده بود طرف مقابل نپذیرفته بود. 🌼🍃
حتی خود# شهید به من گفت شما چرا قبول کردید؟ خیلی از #دخترهای نسل امروزی در این وادیها نیستند. عجیب است که شما پذیرفتید.🌼🍃
بنده این شرط را #قبول کردم چون به این موضوع خیلی #اعتقاد داشتم که مرگ در دست خداوند است حتی اگر در هر شرایطی قرار بگیرید تا زمانی که خود خدا نخواهد چیزی نمیتواند به شما آسیب وارد کند.🌼🍃
برگشتم به #خواستگارم گفتم اگر قرار است برای شما اتفاقی بیفتد چه شما برای دفاع از بیبی #زینب(س) در سوریه باشید یا در خانه خود نشسته باشید حتماً اتفاق میافتد.🌼🍃
پس بهتر است که #مرگمان به شهادت ختم شود که در برابر خداوند ارزش معنوی داشته باشد. من #خودم به عنوان یک خانم نمیتوانستم برای دفاع از حرم #زینب (س) حضور داشته باشم چرا به شریک زندگیام که توانایی این کار را دارد #اجازه ندهم برود.🌼🍃
شاید باورتان نشود از روزی که همسرم برای اعزام مجدد میخواست راهی شود خودم پا به پایش او را همراهی کردم.🌼🍃
حتی خود #شهید به علت اعتقادی که داشت به من میگفت چون تو #دختر سید هستی فرم مشخصات بنده را بنویس ارسال کن تا کارهایم زودتر انجام شود. از آنجا که #شهید در اعزامهای قبلی توسط دشمن شناسایی شده بود برای اعزام مجدد با مشکل رو به رو بود🌼🍃
در هر حال من دوست نداشتم در رفتن همسرم به سوریه «نه» بیاورم که حتی #حسین آقا برگشت از من پرسید تو واقعاً از ته قلبت راضی هستی که من به سوریه اعزام شوم.🌼🍃
در جواب گفتم هرچه خدا صلاح میداند همان خواهد شد و نمیخواستم در روز محشر #شرمنده حضرت بیبی زینب (س) باشم.🌼🍃
#سالروز ولادت
🍃باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر #نجوا میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد❣
🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکی ست که خبر از #ابوخلیل آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی #سوریه گوش زمانه را کر کرده بود، کفتار ها به گرد #حرم زوزه میکشیدند زمان غرش شیران #حیدری بود🌹
🍃اولین هایی که رفتند و صدای #لبیک_یازینب شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد ، در #پاییز، آن زمان که صدای پای #آذر به گوش میرسید😔
🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های #آسمانی دیگر میآورند ولی من هنو گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی #یاس پیچیده در این حوالی، بوی #بهشت.
.
🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا #شهید نباشی شهید نمیشوی. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از #خویشتن است
وصل اگر میطلبی روی خودت پا بگذار😓
🍃همه معادلاتم را همین یک بیت بهم میریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: #رسول رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمینگیر شدیم کاری بکن، #تخریبچی میشنوی چه میگوییم؟
#تولدت_مبارک🎈🎁
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز تولد #شهید_رسول_خلیلی
@khademe_alzahra313
♡#مصطفی_صدرزاده ♡
🍃هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. #قرار_بی_قرار را ورق زدم فهمیدم مادرش، او را نذر حضرت عباس کرده بود.
🍃حسرت هایش برای نبودن در کربلا، کار دستش داد. بی قراری اش با چهارشنبه های نذر #علمدار و روضه هیئت بیشتر شد، پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت.
🍃 نام جهادی #سیدابراهیم را انتخاب کرد.شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند. گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
🍃دلش در #سوریه گرفتار شده بود. اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده #شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.
🍃مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش #ارباب کند. با شهادتش #شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست.
🍃مصطفی در صدر قلب ها بود چه
در سوریه که سردار دلها از محبتش به او گفت و چه در #شهریار که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.
🍃او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست. در روز #تاسوعا شهید شد، نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف.
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌹به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_مصطفی_صدرزاده
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۱۸ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت رضوان
🕊محل شهادت : حلب، سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃