.
✨ پاره تن رسول الله (ص)
از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت شده است که فرمود:
«یک بار شخص کوری از فاطمه زهرا سلام الله علیها اجازه خواست که به حضورش مشرف شود.
فاطمه اطهر سلام الله علیها اجازه داد که آن شخص کور به حضورش برسد، اما خود را از وی پوشانید.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله از زهرا سلام الله علیها پرسید: «این مرد کور بود و تو را را نمی دید. چرا خود را از او پوشاندی؟»
فاطمه سلام الله علیها پاسخ داد: «اگر چه او مرا نمی دید، ولی من او را میدیدم. گذشته از این بویم به مشام او میرسید!»
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «شهادت میدهم که تو پاره تن من هستی.»
📔 بحار الأنوار: ج۴۳، ص۹۲
#حضرت_زهرا #داستان_کوتاه
🔰
@khademin22
14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نرو تازه پا گرفت این خونواده زهرا... 💔🥀
👤 #کلیپ «زهرا سادات» با نوای کربلایی روحالله #رحیمیان تقدیم نگاهتان
🏴 ویژه شهادت #حضرت_زهرا ؛ #فاطمیه
@khademin22
کربلا🥀
💔🍃
.
🔹 غضب و خشنودی خدا
از حضرت صادق علیه السلام، از علی بن ابی طالب علیهما السّلام نقل میکند که پیغمبر اکرم اسلام صلی الله علیه وآله به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: «ای فاطمه! خدا برای غضب تو غضب میکند و از خشنودی تو خشنود میشود.»
راوی میگوید: «صندل به حضور امام جعفر صادق علیه السّلام آمد و گفت: «این جوانان از تو احادیث عجیب و غریبی برای ما نقل میکنند! »
فرمود: «چه حدیثی؟» گفت: «به ما میگویند که شما گفته ای خدا برای غضب فاطمه غضب میکند و از خشنودی وی خشنود میشود؟»
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «آیا نه چنین است که شما روایت کرده اید: «خدای حکیم برای غضب بنده مؤمن غضب میکند و از رضایت وی راضی و خوشحال میشود؟» گفت: «چرا؟»
فرمود: «پس چرا منکر این میشوید که فاطمه مومنه است و خدا برای غضب فاطمه غضب میکند و از خشنودی او خشنود میشود؟»
صندل گفت: «خدا بهتر میداند که مقام پیامبری را در چه خاندانی قرار دهد.»
📔 بحار الأنوار: ج۴۳، ص۲۲
#حضرت_زهرا #داستان_کوتاه
🔰@khademin22
4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کُنج از حرم...
بِهِم
جا
بده....!
دِلَ🫀م
تَنگِته خُدا شاهده...!
#امام_حسین علیه السلام ❤️
#کربلا
#حسینجانم♥️
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#حلب
کربلا آنلاین🎙
╭┅────────────┅╮
@khademin22
╰┅────────────┅╯
.
💠 مکان ملاقات
از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت شده است که فاطمه اطهر سلام الله علیها به پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله گفت: «ای پدر! در روز قیامت، همان روزی که روز هول و قیل و قالی بزرگی خواهد بود، من تو را در کجا ملاقات کنم؟»
فرمود: «ای فاطمه! آن روز مرا در حالی در بهشت ملاقات خواهی کرد که پرچم «الحمد للَّه» با من خواهد بود. من آن روز نزد خدا برای امت خود شفاعت خواهم کرد.
فاطمه گفت: «ای پدر! اگر آنجا تو را ملاقات نکنم چه باید کرد؟» فرمود: «نزد حوض کوثر که امت خود را آب میدهم.»
گفت: «ای پدر! اگر آنجا هم ملاقات نکردم چه؟» فرمود: «نزد صراط که من آنجا ایستادهام و میگویم: پروردگارا! امت مرا سلامت بدار.»
گفت: «اگر در آنجا نیز تو را نبینم چه؟ » فرمود: «مرا لب جهنم خواهی دید که شر و شعله آن را از امتم دور میگردانم.» فاطمه سلام الله علیها از این بشارت مسرور گردید.
📔 بحار الأنوار: ج۴۳، ص۲۲
#حضرت_زهرا #داستان_کوتاه
@khademin22
.
✨ لباس بهشتی
روایت شده است که زمانی گروهی از یهودیان عروسی داشتند. آنها به حضور پیامبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله مشرف شدند و گفتند:
«چون ما حق همسایگی داریم، از شما تقاضا میکنیم که فاطمه زهرا را به عروسی ما بفرستی تا باعث سرفرازی ما شود.»
آنان خیلی در این کار پافشاری کردند، ولی پیغمبر اکرم اسلام در جوابشان فرمود: «فاطمه زهرا همسر علی بن ابی طالب علیه السّلام و محکوم به حکم و اجازه علی است.»
یهودیان تقاضا کردند که آن حضرت در این باره توصیه آنها را به حضرت علی بفرماید. زنان یهود آنچه زر و زیور که داشتند پوشیده بودند.
یهودیان بر این گمان بودند که فاطمه زهرا با حال ذلت و تهیدستی در مجلس آنها حاضر خواهد شد و ایشان میتوانند به وی توهین کنند.
اما جبرئیل لباسها و زر و زیورهای بهشتی برای فاطمه اطهر آورد که نظیر آنها دیده نشده بود.
وقتی فاطمه زهرا آن لباسها و زر و زیورها را پوشید، مردم از رنگ و بوی خوش آنها در شگفت ماندند.
هنگامی که فاطمه زهرا وارد خانه یهودی همسایه شد، زنان یهود در برابر آن بانو به خاک افتادند و زمین ادب را بوسیدند.
تعداد زیادی از یهودیانی که ناظر آن صحنه بودند اسلام آوردند.
📔 بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۰
#حضرت_زهرا #داستان_کوتاه
🔰@khademin22
.
💠 رزق بی حساب
یک روز صبح حضرت علی ابن ابی طالب علیهما السلام به فاطمه اطهر سلام الله علیها فرمود: «آیا صبحانه ای داری که من بخورم؟» فرمود: «نه.»
امیرالمؤمنین علی از خانه خارج شد و دیناری قرض کرد که به مصرف خورد و خوراک خود برساند. در راه با مقداد مواجه شد که اهل و عیالش گرسنه بودند.
علی علیه السّلام آن دینار را به مقداد داد و خود وارد مسجد شد و نماز ظهر و عصر را با پیغمبر معظم اسلام به جای آورد.
سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و با یکدیگر نزد فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتند.
فاطمه سلام الله علیها بر سر سجاده عبادت بود و کاسه ای پشت سر فاطمه سلام الله علیها قرار داشت که از آن بخار بر میخاست.
فاطمه زهرا سلام الله علیها که نزد آن حضرت عزیزترین مردم بود، با شنیدن صدای پیامبر خدا صلی الله علیه وآله از اتاق خارج شد و به آن حضرت سلام کرد.
رسول اکرم صلی الله علیه وآله جواب سلام فاطمه سلام الله علیها را داد. آنگاه دست مبارک خود را بر سر آن بانوی معظمه کشید و به وی فرمود: «خدا تو را بیامرزد. برای ما شام بیاور.»
فاطمه اطهر سلام الله علیها کاسه غذا را آورد و مقابل پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله گذاشت.
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: «ای فاطمه! این غذا را از کجا آورده ای؟ من هرگز رنگی نظیر رنگ آن را ندیده ام؛ بویی نظیر بوی آن را نبوییدهام و نظیر آن را نخورده ام.»
آنگاه دست مبارک خود را میان دو کتف علی علیه السّلام گذاشت و فرمود: «این غذا در عوض آن دیناری است که در راه خدا دادی، خدا هر کسی را که بخواهد رزق و روزی بدون حساب عطا میکند.»
📔 بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۰
#حضرت_زهرا #داستان_بلند
@khademin22
.
🟢 فرزندان حضرت فاطمه (س)
ابو هاشم جعفری میگوید: در زمان متوکل زنی مدعی شد که من زینب دختر فاطمه زهرا علیهما السّلام دختر پیغمبرم!
متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی، با اینکه از زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سالها میگذرد.
گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست بر سرم کشیده و دعا کرده است که هر چهل سال یک مرتبه جوانی به من برگردد! من تا کنون خود را به مردم معرفی نکرده بودم اما احتیاج مرا واداشت که خود را معرفی کنم.
متوکل گروهی از اولاد علی علیه السّلام و بنی عباس و طایفه قریش را خواست و جریان او را به آنها گفت؛ چند نفر وفات حضرت زینب را در سال فلان روایت کردند.
متوکل به او گفت: در مقابل این روایت، تو چه میگویی؟
گفت: روایت دروغی است، از خودشان ساخته اند. من از نظر مردم پنهان بوده ام! کسی مرگ و زندگی مرا نمی دانسته.
متوکل به آنها گفت، غیر از این روایت دلیل دیگری دارید که این زن را مغلوب کنید؟
گفتند: نه. متوکل گفت: من از جدم عباس بیزار باشم اگر او را مانع از ادعایش شوم مگر با دلیل.
گفتند: خوب است ابن الرضا (حضرت هادی علیه السلام) را احضار کنی شاید او دلیل دیگری غیر از این روایت داشته باشد! از پی آن جناب فرستاد و جریان آن زن را برایش نقل کرد.
امام فرمود: دروغ میگوید، حضرت زینب علیها السّلام در فلان ماه و فلان روز از دنیا رفت!
متوکل گفت: اینها نیز همین روایت را نقل کردند ولی من قسم یاد کردهام که مانع ادعایش نشوم مگر با دلیل!
امام فرمود: چیز مهمی نیست، دلیلی بیاورم که او را ملزم نماید و دیگران نیز بپذیرند. پرسید: چه دلیلی؟
فرمود: گوشت فرزندان فاطمه علیها السّلام بر درندگان حرام است. او را وارد گودال درندگان کن! اگر از فرزندان فاطمه علیها السّلام باشد درندگان به او کاری ندارند.
متوکل به آن زن گفت: چه میگویی؟ گفت: او مایل است مرا به کشتن دهد، اینجا فرزندان امام حسن و امام حسین زیادند. هر کدام را مایلی پیش درندگان بفرست.
در این موقع رنگ از چهره همه پرید. بعضی از دشمنان امام گفتند: میخواهد دیگری را با حیله به چنگ درندگان اندازد، چرا خودش نمی رود؟
متوکل نیز به این پیشنهاد اظهار تمایل کرد. چون میل داشت بدین وسیله امام از بین برود بی آنکه او در خونش دخالتی کرده باشد.
رو به امام کرده و گفت: چرا خودتان نمی روید؟ فرمود: اگر شما مایل باشید میروم. گفت: بفرمایید. نردبانی آوردند و راه وارد شدن به محل درندگان را گشودند.
شش شیر در آنجا بود. امام پایین رفت و میان شیرها نشست. آنها اطراف امام علیه السّلام را گرفتند، دستهای خود را روی زمین پهن کرده، سر بر روی دست خویش نهادند.
امام علیه السّلام دستی بر سر یکایک آنها کشید. به هر کدام اشاره مینمود که فاصله بگیرد و کنار برود، به سمتی که امام دستور داده بود میرفتند و در مقابل امام ایستادند.
وزیر متوکل به او گوشزد کرد که این کار بر ضرر تو است، بگو قبل از اینکه جریان منتشر گردد از آنجا خارج شود.
متوکل گفت: ما نظر بدی درباره شما نداشتیم، منظورمان این بود که فرمایش شما ثابت شود. اکنون خوب است بالا بیایید.
امام از جای حرکت کرد و نزدیک نردبان آمد. شیرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهای ایشان میمالیدند.
همین که پای بر اولین پله نردبان گذاشت، اشاره کرد برگردید. همه رفتند. ایشان بالا آمد و فرمود: هر کسی مدعی است فرزند فاطمه زهرا علیها السّلام است میان این درندهها برود.
متوکل رو به آن زن کرده گفت: پایین برو. زن شروع به التماس نموده و گفت: من به دروغ گفتم دختر فلان کس هستم! از فقر و تنگدستی این ادعا را کردم.
متوکل گفت او را میان درندهها بیاندازید ولی مادرش درخواست کرد که آن زن را ببخشد.
📔 الخرائج و الجرائح: ج۱، ص۴۰۶
#امام_هادی #حضرت_زهرا #داستان_بلند
🔰
@khademin22
✨ حضرت فاطمه زهرا عليها السلام
اللّهُمَّ بِعِلمِكَ الغَيبَ، و قُدرَتِكَ عَلَى الخَلقِ، أحيِني ما عَلِمتَ الحَياةَ خَيرا لي، و تَوَفَّني إذا كانَتِ الوَفاةُ خَيرا لي.
بار خدايا!
تو را به علم غيبت و تواناييت بر آفرينش، سوگند مى دهم كه مرا، تا وقتى مى دانى زنده بودن برايم بهتر است، زنده بدارى و هر گاه مرگ برايم بهتر بود، بميرانى.
🦋
📘 بحار الأنوار، ج۹۴، ص۲۲۵
#نیایش #حضرت_زهرا
💢@khademin22
.
✨ کودکی در مکتب وحی
امام حسن علیه السلام در هفت سالگی در مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت میکرد، آیات قرآنی را میشنید و حفظ میکرد. وقتی محضر مادرش میآمد آنچه را که حفظ کرده بود بیان مینمود.
امیر المؤمنین علی علیه السلام به منزل که میآمد، فاطمه علیه السلام آیه تازه ای از قرآن را برای علی علیه السلام میخواند.
امیر المؤمنین میفرمود: فاطمه جان! این آیه را از کجا یاد گرفتهای تو که در مجلس پیامبر صلی الله علیه و آله نبودی؟
می فرمود: پسرت حسن در مجلس بابایش یاد میگیرد و برایم میگوید.
روزی علی علیه السلام در گوشه منزل پنهان شد امام حسن علیه السلام مانند روزهای گذشته محضر مادرش فاطمه آمد، تا آنچه را که از آیات قرآنی شنیده بیان کند. زبانش به لکنت افتاد، نتوانست سخن بگوید، فاطمه علیه السلام از این پیشامد تعجب کرد!
امام حسن علیه السلام عرض کرد: مادر جان! تعجب نکن! حتما شخص بزرگواری سخنانم را میشنود، گوش دادن او مرا از سخن گفتن بازداشته است.
ناگاه علی علیه السلام بیرون آمد و فرزند عزیزش حسن علیه السلام را بغل گرفت و بوسید.
📔 بحار الأنوار: ج۴٣، ص٣٣٨
#حضرت_زهرا #امام_علی
#امام_حسن #داستان_کوتاه
🔰@khademin22
.
✨ حضرت فاطمه (س) و ارزش تعلیم
زنی خدمت حضرت فاطمه سلام الله علیها رسید وگفت:
- مادر ناتوانی دارم که در امر نمازش به مسأله مشکلی برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاد که سؤال کنم.
حضرت فاطمه سلام الله علیها جواب آن مسأله را داد. آن زن همین طور مسأله دیگری طرح کرد تا ده مسأله شد. حضرت همه را جواب داد.
سپس آن زن از کثرت سؤال خجالت کشید و عرض کرد:
- ای دختر رسول خدا! دیگر مزاحم نمیشوم.
حضرت فرمود: نگران نباش! باز هم سؤال کن! با کمال میل جواب میدهم، زیرا اگر کسی اجیر شود که بار سنگینی را بر بام حمل کند و در عوض آن، مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد، آیا از حمل بار خسته میشود؟
زن گفت:
- نه! خسته نمی شود، زیرا در برابر آن مزد زیادی دریافت میکند.
حضرت فرمود:
- خدا در برابر جواب هر مسألهای آن قدر به من ثواب میدهد! که بیشتر از اینکه بین زمین و آسمانها پر از مروارید باشد با این حال، آیا باید از جواب دادن به مسأله خسته شوم؟
... ای بندهٔ خدا! این را بدان که امور دنیوی با کدورت و گرفتاری آلوده است اما نعمتهای اخروی عیب و نقص ندارد.
📔 بحار الأنوار: ج٢، ص٣
#حضرت_زهرا #داستان_کوتاه
🔰
@khademin22