eitaa logo
Khademin_abhar
212 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
783 ویدیو
19 فایل
🔸 ﷽ 🔸 کانال رسمی "کمیته ی خادمین شهدا شهرستان ابهر" انتقادات و پیشنهادات و ارسال گزارشات: @khadem_shahhid
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا؛ از شهدای بهزیستی استان مازندارن بود با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد. کم سخن می‌گفت و با سن کم، سخت ترین کار جبهه یعنی بسیم چی بودن را قبول کرده بود. سرانجام توسط منافقین اسیر شد، شهید 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
-ازشهیدان‌بطلب‌‌آنچه‌تمنا‌داری بخدا‌کارگشای‌دلِ‌هرسوخته‌اند..(: ‹ 🕊 ›↝ 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-سلام بر تو، که حقیقتا دلتنگ توام.. :) ‹ 🫶 ›↝ ‹ 🌱 ›↝ 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای کشتگان عشق برایم دعا کنید🌸 یعنی نمی شود که مرا هم صدا کنید؟🌸 فریاد چشم های مرا هیچ کس ندید🌸 پس یک نگاه محض رضای خدا کنید🌸 این دست های خسته ی خالی دخیل تان🌸 درد مرا به حکم اجابت دواکنید🌸
گلباران حرم مطهر امام رضا علیه السلام در آستانه ولادت آقا امام هشتم علیه السلام💔 🌸🌸🌸 یا امام رضا ع همه مریض ها را به حق مادرتون خانم فاطمه الزهرا س شفا ده الهی آمین 🤲 🌸🌸🌸 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
وَقتی درونَت پاڪ باشَد خُدا چِهره‌ات را گیرا میڪُند💫 این گیرایی از زیبایی و جَوانی نیست.. این گیرایی از نورِ ایمانی است✨ ڪه دَر ظاهِر نَمایان میشَود..👌🏾 .. 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جواب داد: همچین هم بیکار نبودم بری آشپزخانه میفهمی. حدس می‌زدم که ناهار گذاشته یا برای شام از همان موقع چیزی تدارک دیده باشد. وارد آشپزخانه که شدم، تمام خستگیم در رفت. با حوصله اکثر گردوها را مغز  کرده بود و فقط چندتایی مانده بود. وقت‌هایی که حوصلش سر می گرفت، کارهایی می کرد کارستان. گفتم: حمید جان خدا خیرت بده با این وضعیت کلاس و دانشگاه مونده بودم با این همه گردو چیکار کنم! حمید در حالی که با خوشحالی مغز گردو های داخل سینی را این طرف و آن طرف می کرد گفت: فرزانه ببین چقدر گردو داریم یعنی تو میتونی هر روز برای من فسنجون درست کنی. دی ماه سال ۹۲ حمید بیست روزی خانه نبود. برای ماموریت رفته بود خارج قزوین. نزدیک امتحاناتم بود. دلتنگی و دوری از حمید نمی گذاشت روی درس و کتاب متمرکز کنم. ده روز اول خانه پدرم بودم. غروب روز یازدهم را هی خانه خودمان شدم. هم میخواستم سری به خانه مشترکمان بزنم، هم این که فکر می‌کردم شاید دیدن خانه مشترکمان از دلتنگی هایم کم کند. وارد خانه که شدم، هم چیز سرجایش بود. البته به همراه کلی گرد و خاک که روی همه وسایل نشسته بود. می‌دانستم که حمید برگردد، کمک می‌کند تا دستی به سر و روی خانه بکشیم. خانه بدون حمید  خیلی سوت و کور بود. داشتم به گلدان روی اپن آب می دادم که، مارمولکی  کنار دیوار آشپزخانه، نصفه جان شدم. سریع پرید روی مبل نمی‌دانستم چه کار کنم. مارمولک دوتا چشم داشت، دو تا هم قرض... 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
دو تا هم قرض گرفته بود و به من نگاه می کرد. از جایش تکان نمی خورد. می خواستم حاج خانم کشاورز را صدا کنم، بعد پیش خودم گفتم: الکی این پیرزن را هم اذیت نکنم. باید یک جوری شر این مارمولک بد پیله را از خانه و زندگی مان دور می‌کردم. ترسم را قورت دادم. از مبل پایین آمدم و لنگه دمپایی را برداشتم. با هزار بدبختی مارمولک را کشتم و بعد از آن گریه کردم که شاید گریه بیشتر به خاطر تنهایی بود. این مسائل برایم آزاردهنده بود. سختی دوری از حمید و مأموریت های زیادی که میرفت یک طرف، تحمل این طور چیزها هم به آن اضافه شده بود. با خودم گفتم: من در این زندگی مرد می شوم! این بیست روز با همه‌ی سختی هایش گذشت. اول صبح یک لیست از وسایل مورد نیاز خانه را نوشتم و بعد از خرید همه را به سختی به خانه رساندم. برای ناهار فسنجان درست کردم. معمولا بعد از هر ماموریت، با پختن غذای مورد علاقه اش به استقبالش می رفتم. به خاطر این که دندانهایش را ارتودنسی کرده بود، معده حساسی داشت. خیلی از غذاها به خصوص غذاهای تند را نمی توانست بخورد. با اینکه من غذاهای تند را دوست داشتم، اما به خاطر حمید خودم را عادت داده بودم که غذای تند درست نکنم. اولین چیزی که بعد از هر ماموریت یا هر بار افسر نگهبانی، داخل خانه می امد، دستش بود که یک شاخه گل داشت. همیشه هم گل طبیعی می‌خرید. آنقدر تعداد گل هایی که خریده بود، زیاد شده بود که به حمید گفتم: عزیزم! شما که خودت گلی بابت این همه محبت ممنون، ولی سعی کن به جای گل طبیعی گل مصنوعی بگیری که بتونیم نگه داریم. چون ما اینجا مستاجریم ، زیاد جای  بزرگی نداریم  که بتونم این همه گل رو خشک کنم.... 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
آدم برای عبور از جاده های سخت زندگی، احتیاج به یه رفیق راه بلد داره؛ چه رفیقی بهتر از یه شهید... با شهدا مانوس باشیم با شهدا درد دل کنیم با شهدا رفیق باشیم شهدا اهل رفاقتن شهدا خیلی مشتیَن، خیلی :) ❤️ ‎ 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
🔰 کلام شهید؛ مجالس اهل بيت عليهم السلام را جدی بگيريد (چه ميلادهای نورانی و چه شهادت ها) و توشه آخرت خود را از اين مجالس به ويژه مجالس سوگواری حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام و شهدای كربلا و اسارت عمه سادات خانم زينب سلام الله عليها فراهم آوريد. و بدانيد كه بهشت حقيقی را می توانيد در همين مجالس جست و جو كنيد. 🌷 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من به جز شما کسی رو ندارم...🥺💔 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
زمانی که کار آزاد داشت و بنایی می‌کرد، کمتر کارگری بود که باهاش دووم بیاره، می‌گفت: من نونی که میخورم باید حلال باشه. معتقد بود که روز قیامت باید، من از این صاحب کار طلب داشته باشم نه بدهکارش باشم. کارش واقعا عالی بود و یه ذره از کارش نمی‌دزدید. هر خونه‌ ای که می‌ساخت فرض می کرد برای خودش می‌سازه، بناها که تعطیل می‌کردن، اون صبر می‌کرد و مثلا پانزده یا بیست دقیقه بیشتر کار می‌کرد تا احیانا کم کاری نکرده باشه.. 🌷 فرمانده تیپ جواد الائمه (ع) 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅ 🌹انتشار دهید ، اجرتون با شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا روایتی از بهشت نشست امام حسین علیه السلام با شهدا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸شهداچراغ هدایت هستند ❤️شهید: غلامحسین باندوم 🌼شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات بر محمد و ال محمد ✍اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم @khademin_abhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از شستن دست و صورتش وقتی سفره غذا رو دید، اولین کاری که کرد، مثل همیشه از صفحه عکس انداخت و زبان تشکرش بلندشد. با همان لباس‌ها سر سفره نشست و مثل همیشه با اشتها مشغول خوردن شد. وسط غذاخوردن بودیم که نگاهش به گوشه آشپزخانه افتاد. یک جعبه پلاستیکی میوه که بیرونش را نایلون کشیده بودم، دید. پرسید: این برای چیه؟ لونه کفتر درست کردی؟ گفتم: نه آقا! چون زمستون برف و بارون میاد این جعبه رو درست کردم که گوشه حیاط باشه، دمپایی ها رو بزاریم زیر این جعبه خیس نشه. لبخندی زد و گفت: ما که فکر نکنم حالا حالا ها بتونیم خونه بخریم، انشالله نوبت ما که بشه میریم خونه سازمانی. اونجا دیگه برای استفاده از سرویس بهداشتی مجبور نیستیم سرمای حیاط رو تحمل کنیم. گفتم: با اینکه این خونه کوچیک و قدیمیه گاهی وقتا هم که تو نیستی مارمولک پیدا میشه، ولی من اینجا رو دوست دارم. با صفاست. تازه حاج خانوم و آقای کشاورز هم که همیشه محبت دارند. این چند وقت که تو نبودی، چند باری پرسیدند: پسرمون کجاست؟ سراغ تو رو میگرفتن. حمید گفت: آره واقعا محبت دارن. ما را مثل دختر و پسر خودشون میبینن. بعد هم پرسید: راستی خانم من نبودم اجاره رو دادی؟ گفتم: قرار اجاره ما که دهم هر ماهه. حمید گفت دوست دارم خوش حساب باشیم. اجاره را چند روز زودتر بدیم بهتره. یادت باشه همیشه  قبض آب و برق و گاز رو هم دقیق حساب کنیم و سهم خودمون را به موقع بدیم. بعد از غذا کمی استراحت کرد. بیدار که شد گفت: این چند وقت نبودم دلم برای گلزارشهدا تنگ شده. گفتم: اگه خسته نیستی پاشو....... 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
بریم، چون من هم این چند وقت نشده که برم لباس پوشیدیم وراه افتادیم  چون هوا سرد بود موتور نبردیم. به گلزار شهدا که رسیدیم سر مزار شهید حسین پور چند تا خانم ایستاده بودند. حمید جلوتر نیامد گفتم: «ما که نمی دونیم اون خانم ها کی هستن. مثل بقیه بریم جلو  فاتحه بخونیم.» گفت نه خانوم! شاید اون خانم ها از اعضای خانواده شهید باشن. بخوان چند دقیقه ای خلوت کنن. ما جلو بریم معذب میشن. از همین در ورودی گلزار شما نیت بکنی، اون شهید خودش ما رو می بینه. نیازی نیست حتما بریم سر مزار یا دست بذاریم روی سنگ مزار شهید. آن موقع این حرف حمید را شیر فهم نشدم، ولی بعدها خیلی خوب معنای خلوت کنار سنگ مزار را فهمیدم! از گلزار شهدا رفتیم خانه عمه. دلتنگی ها و نگرانی های یک مادر هیچ وقت تمامی ندارد. حمید مثل همیشه مادرش را که دید پیشانیش را بوسید. به اصرار عمه شام را همان جا ماندیم. تازه سفره شام را جمع کرده بودیم که شبکه یک سخنرانی آقا را پخش می کرد. به مناسبت نوزده دی مردم قم به دیدار ایشان رفته بودند. حمید سریع جلوی تلویزیون نشست و مشغول گوش دادن سخنرانی شد. پدر حمید هم که از بسیجی های زمان جنگ بود مثل حمید از اول تا آخر سخنرانی را گوش کرد. حمید همه سخنرانیهای آقا را کامل گوش میداد. هر کدام را هم که نمی رسید بعد از اینترنت می گرفت و نکات مهمش را یادداشت می کرد. برای همه سخنرانی ها همین روال را داشت. هرکجا پای سخنرانی مینشست یک دفترچه و خودکار همراه داشت. وقت هایی که دفترچه همراهش نبود از کوچکترین کاغذ ممکن مثل فیش های خرید استفاده می کرد. بعدا از همین مطالب در  مباحث حلقه های صالحین، جمع رفقایش  بعد از هیئت یا برای صحبت... 🍃با لینک نشر دهید و همراه ما باشید👇 کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮     @khademin_abhar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴خدایا به حق قرآن حافظ این مرد باش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش💔
🦋 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌گفت عارفی که خدا را قسم دهیم امشب همه به حق تو یا أيها الرئوف ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌