پنجشنبه تان بخیــر
کُجایید؟
چِه میکنید؟
اینجا شلوغ کرده خیالتان درون ما را...
باز پنجشنبه و یاد شهدا با #صلوات
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
#شهید_مدافع_حرم_جمیل_حسین معروف به #چمچه_مار #شیعیان_پاراچنار @khademinekoolebar
🔹️
(( #چمچه_مار = #مار_کبری ))
یکی از #شهدا_مدافع_حرم #شهید « #جمیل_حسین» معروف به« #چمچه_مار» است که پیش از این دلاوریهای زیادی را در منطقه #پاراچنار_پاکستان نشان داد و در نهایت در حین #دفاع_از_حرم_حضرت_زینب (س) به #شهادت رسید.
#سهیل_کریمی در یادداشتی کوتاه در صفحه اجتماعی خود وصفی درباره روزهای رزم و صلابت او به زبان نزدیک به محاوره نوشته است که در ادامه میخوانید:
غیور راست مىگفت. تو تموم مدتى که رو یال کوه و در پناه خاکریز و کانال کمعمق، دو لّا دو لّا این ور اون ور مىرفتیم، چمچه مار شَق و رَق و ایستاده، بدون کوچکترین ترسى از تیر خصم، راه مىرفت و مواضع دشمن رو برانداز مى کرد. چشم تو چشم دشمن. عین مار کبرا. عین #چمچه_مار.
بهش میگفتند چَمچَه مار. خیلى زمخت بود و عبوس. لااقل تو اولین دیدارمون این جور مىنمود. بالاى کوه هاى خِیواص. در مجاورت روستاى تازه آزادشدهٔ #شلوزان
در شرقیترین نقطهٔ منطقهٔ #پاراچنار_پاکستان و کمى قبل از مرز افغانستان. برعکس همهٔ پشتونهای #شیعهٔ #پاراچنار، دستار طالبى سرش بود و نه #کلاه_چترالى. صورتش هم صاف بود از تیغ اصلاح. یه شاخه گل داودى زرد رنگ هم گذاشته بود روى گوش سمت راستش. نمى دونم چرا. و همین من رو گول زد.
وقتى دوربین رو سمتش آوردم با غیظ و به پشتون گفت نگیر. از من تصویر نگیر! اصلاً باهاش بحث نکردم. اصرار به تصویر گرفتن هم نداشتم.
تازه ناهار خورده بودیم. پایین کوه و تو #مسجد_حضرت_زهرا #شلوزان.
البته من نخوردم. مزاجم با آب #پاراچنار سازگار نبود. کم میخوردم و هر چیزى رو هم نمیخوردم. حالا اینجا سفرهٔ نون و پنیر و چاى پهن کرده بودند. دقیقاً تو #خط_مقدم جبهه و کمى عقبتر از یال کوه مشرف به مواضع طالبان. چمچه مار همینطور که داشت لقمهٔ درشتى واسه خودش میگرفت رو به بقیه به من اشاره کرد و گفت؛ خارجیه؟ هلال آقا گفت؛ #ایرانیه!
گل از گل #چمچه_مار شکفت. لقمه تو دهنش تمام قد در مقابلم ایستاد. به زور سر سفره نشوند و برام یه لقمهٔ نون و پنیر گرفت. به #پشتون گفت چرا پس نمىگى ایرانى هستى؟! لب خندى شیرین تحویلش دادم. گفت دوربینت رو روشن کن و دنبالم بیا.
از یه خاکریز کمعرض و کمعمق به سنگرى بردمون که از دریچهاش موضع طالبان تو تیررسمون بود. گفت اون جا رو بگیر. بعد نشست پشت #تیربار و یه باکس تیر رو تو سرشون خالى کرد. ول وله اى اون ور راه افتاد.
گفت دوربینت رو بذار کنار و بیا اینجا. دوربین رو دادم به اسد على و گفتم لنزش رو بگیر طرف ما. هنوز نمىدونستم چهکار داره. رو به #هلال_آقا گفت: مىخوام این جوون ایرانى دِین ش رو به دین ش ادا کنه!
سنگر اصلى #طالبان_پاکستانی رو دقیق نشونام داد. بعد گفت امون شون رو بِبُر. بسم اللهى گفتم و تموم قطار توى باکس رو ریختم سرشون. یکى که با دوربین اون ور رو زیر نظر داشت داد میزد خورد خورد! حالا دیگه نفهمیدم اغراق میکرد یا خواست مهمون نوازى رو در حق من تموم کرده باشه! تو مسیر برگشت از این سنگر هم، #طالبان لطف ما رو بى پاسخ نذاشتند و اگر اقدام سریع و به جاى #چمچه_مار نبود و هُل دادن من روى زمین، لحظه آب کش مى شدم. شاخه گل داودى از لاى لاله ى گوشش به زمین افتاده بود.
اون رو برداشتم و وقتى به سمت من مى چرخید به طرفش بردم. خنده شیرینى رو لبش نشست و به فارسى گفت: دوستى! بعد دست رو شونه من گذاشت و فشرد. لاغر بود و قد بلند. ابهتى خاص داشت. یه جورایى من رو یاد #حاج_احمد_متوسلیان مینداخت.
با همون صلابت فرماندهى. از هم راه دیگه مون غیور پرسیدم چرا بهش مىگید چمچه مار؟ غیور همون جور که شیفته، قد و بالاى چمچه مار رو تماشا مىکرد گفت: مثل مار کبرا میمونه. با همین هیبت میره تو مواضع طالبان و چند روزى باهاشون سر میکنه، تو جلسات شون شرکت میکنه. نظر میده و نظر مىگیره. بدون اینکه کوچکترین شکى از شیعه و پاراچنارى بودنش ایجاد کنه.
بعد خیلى خون سرد میاد این ور و عملیات بچهها رو فرماندهى میکنه. به همین راحتى. نه پنهون شدنى، نه استتارى، نه حتا خم شدنى. مثل یه مار کبرا. مثل چمچه مار.
غیور راست میگفت. تو تموم مدتى که رو یال کوه و در پناه خاکریز و کانال کمعمق، دو لّا دو لّا این ور اون ور مىرفتیم، چمچه مار شَق و رَق و ایستاده، بدون کوچکترین ترسى از تیر خصم، راه مىرفت و مواضع دشمن رو برانداز میکرد. چشم تو چشم دشمن. عین #مار_کبرا. عین #چمچه_مار...
و امروز صبح #غیورحسین برام پیغام فرستاد: #چمچه_مار رو یادت میاد؟ سر ارتفاعات خِیواص؟
دیروز تو #سوریه #شهید شد.
مثل شیر...
شادی ارواح مطهر شهدای مظلوم #زینبیون بالاخص #شهید_مدافع_حرم #جمیل_حسین #صلوات
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
#شهید عاشق #امام_عصر (عج) #شهید_احمد_علی_نیری @khademinekoolebar
🌷در سال ۱۳۹۱،دفترچه ای که ۲۷ سال پس از #شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ،بدست آمد که حاوی نکات عجیب با دست خط خود ایشان بود.
در قسمتی از خاطرات این دفتر چه چنین ذکر شده است:
"روز چهارشنبه می خواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به #حضرت (عج) افتاد...
تاریخ 1364 /11/16 #پادگان_دوکوهه"
.
و در جایی دیگر این دفتر چه چنین ذکر شده است: "در روز #جمعه در حسینیه ی حاج همت پادگان #دوکوهه در مجلس آقا #امام_زمان گریه زیادی کردم.
بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همه ی اشکی که ریختم یک قطره اش به زمین نریخته ،گویا #ملائک همه را باخود برده بودند."
📚کتاب عارفانه
.
هدیہ به روح مطهر #شهیدان #صلوات
.
#شهید_احمد_علی_نیری
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
@khademinekoolebar
#حدیث_روز
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ علیها السلام:
قالَ لى رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم) یا فاطِمَةُ مَنْ صَلّى عَلَیكِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بى حَیثُ كُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند:
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به من گفت: اى #فاطمه! هر كه بر تو #صلوات فرستد، خداوند او را بیامرزد و به من، در هر جاى بهشت باشم، ملحق گرداند
@khademinekoolebar
#شهید_زنده #حاج_قاسم_سلیمانی:
هیچ وقت تصور نمیکردم که در مورد #احمد "#شهید_احمد_کاظمی" بخواهم حرفی بزنم. با آنکه چهل روز گذشته من باورم نمیشود که احمد #شهید شده. خیلی به هم نزدیک بودیم، خصوصا بعد از جنگ ما بیشتر به هم نزدیک شدیم.
علتش هم غربتی بود که ما بعد از جنگ پیدا کردیم یعنی همین احساس #یتیمی، یتیمی نه از این باب که همه میگویند بلکه از باب اینکه انسان از یک راهی باز میماند، احساسی مثل اینکه #جامانده و بازمانده است به او دست میدهد.
لذا همیشه چیزی هم میگفتیم و شوخی که میکردیم میگفتیم که جزیرهای باشد و ما را ببرند آنجا که همیشه تداعی آن دوران را بکند و این باعث شده بود که بیشتر به هم نزدیک بشویم...
هرچند #احمد به آرزویش رسید اما واقعا حیف شد و حیف شدن را هم نه در #شهادت احمد؛ بلکه در این میدانیم که احمد خیلی خوب میتوانست آن چهرهای را نمایان کند که یک بخش کوچکش بر نزدیکترین آدمها به احمد نمایان شد، نه بر جامعه، که جامعه خیلی چیزها را نمیداند و مخفی ماند. او میتوانست یک جنگ بزرگ را فرماندهی کند، مدیریت کند و #شهید بشود....
احمد چند مشخصه اصلی داشت که همه اینها را از #امام گرفت و این درست است که همه اینها از #مکتب_اسلام است اما امام به عنوان یک الگوی مجسم بود و ما وقتی در جنگ نگاه میکردیم، احمد هم در این چیزهایی که من ذکر میکنم از همه برجستهتر بود.
احمد پنج مشخصه مهم داشت که اینها در دوره جنگ در لشکر نجف دیده میشد که ما وقتی به لشکر نجف نگاه میکنیم هیچ چیز در ذهن ما غیر از احمد نمیآید.
شما وقتی مثلا میگویید فلان لشکر، یک عقبهای هم در ذهنتان میآید ولی به لشکر نجف که نگاه میکنید غیر از احمد هیچ چیز در ذهنتان نمیآید.
این خیلی هنر بود که یک فرد بیاید از درون یک شهرستان یک لشکر درست کند که آن لشکر با لشکرهایی که عقبه طولانی داشتند با امکانات وسیع خصوصا در کادر، نه تنها برابری میکند بلکه شاهکلید جنگ بشود.
اینجا در واقع این را میرساند که نقش احمد محوری بوده، لذا همه چیز در او خلاصه شده بود یعنی همه ابتکارات و موضوعات گوناگون، نه اینکه احمد پایش روی شانه دیگری بود و از شانه دیگران داشت حرف آنها را میزد و ابتکارات و طرح آنها را میگفت، نه، بلکه هرچیز بود از او دمیده میشد....
یکی از مشخصههای بارز احمد زیرکی بود حالا به معنای درست آن تدبیر بود.
منتظر نبود که در قرارگاه بگویند خط حد لشکرت چه میشود. همیشه وقتی درباره منطقه عملیاتی بحث میشد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه میکرد لذا موافقتهایش معنا داشت و مخالفتهایش هم معنا داشت.
دوم اینکه وقتی میخواست خط حدی انتخاب بکند مخالفت یا موافقت او در کل عملیات برای نحوه عمل لشکر 8 نجف تاثیر داشت. مثلا شما به همه خط حدهایی که لشکر نجف گرفته نگاه کنید، احمد خط حدی را برایش اصرار میکرد که پیروزی و شکستش کمتر به گردن کسی بیفتد....
نکته دیگر دوراندیشی احمد بود، این دوراندیشی در اواخر جنگ و بعد از جنگ بیشتر آشکار شد....
یکی دیگر از خصوصیات احمد استفاده از فرصت در بعد تاکتیکی و در بعد استراتژی بود.
در بعد تاکتیکی وقتی که به دشمن میزد متوقف نمیشد تا نقطهای که باید نتیجه میگرفت....
خصوصیت دیگر، انضباط احمد بود، این انضباط را در کلان که مقررات بود، شماه نگاه کنید به زمانی که احمد در نیروی هوایی بود میبینید برای همه چیز انضباط را تعریف کرده است....
خصوصیت بعدی احمد شجاعت و جسارت او بود که هر چند در جنگ عمومیت داشت، لکن احمد در حد اعلای آن قرار داشت.
اما بعد از جنگ دو تا مشخصه احمد که به نظر من اینها خیلی از مشخصههای معنوی احمد را رشد دادند، یکی ادب احمد بود و دیگری راز نگهداری او بود. من خیلی کم در جمعها میدیدم که کسی چنین خصلتهایی داشته باشد.
شادی روح شهدای اسلام مخصوصا #شهدای_عرفه و هدیه نثار #سید_و_سالار_شهیدان #صلوات
@khademinekoolebar
هدایت شده از کمیتهخادمینشهداشهرستانبابل_قرارگاهبرادران
📸 سرو قامتانِ جاوید
🌹 شهید سید مجتبی علمدار:
دوست داریم که از آنجا صدایی بیاید
صدایی آشنا، صدایی از حلقوم یکی از شماها، صدایی که به انتظارها پایان دهد...
🔺 پیکر مطهر شهدای مدافع حرم؛ شهیدان رضا حاجی زاده، علی عابدینی، حسن رجایی فر و محمد بلباسی پس از سالها تفحص و به آغوش زادگاهشان باز خواهند گشت.
شادی ارواح مطهر شهدا #صلوات
#یک_استان_ایستاده_به_استقبال
@BABOL2502
📸 #گزارش_تصویری
✳️ مراسم وداع با پیکر مطهر #خادم_الشهید سردار #شهید_مدافع_حرم "حاج رضا فرزانه"
🌷شهید فرزانه شش سال پیش در سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر او در منطقه ماند و پس از گذشته ۶ سال در سوریه کشف و هویت شهید از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
✅ شهید فرزانه معاون بازرسی ستاد مرکزی راهیان نور و فرمانده قرارگاه مشترک راهیان نور بود.
💐شادی روح پرفتوح #شهید حاجرضا فرزانه #صلوات
#خادم_مثل_قاسم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#راهیان_نور
🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇
@khademinekoolebar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸 مستند #تفحص پیکر مطهر #خادم_الشهید سردار #شهید_مدافع_حرم حاج رضا فرزانه
🌷شهید فرزانه شش سال پیش در سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر او در منطقه ماند و پس از گذشته ۶ سال در سوریه کشف و هویت شهید از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
✅ شهید فرزانه معاون بازرسی ستاد مرکزی راهیان نور و فرمانده قرارگاه مشترک راهیان نور بود.
💐شادی روح پرفتوح #شهید حاجرضا فرزانه #صلوات
#خادم_مثل_قاسم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#راهیان_نور
🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇
@khademinekoolebar
📩 راهگشایی ذکر الهی
💠 #نائب_المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حضرت آیت الله العظمی #امام_خامنه_ای عزیز:
🌹 شما #ذکر_خدا بگویید، خدای متعال هم بر شما #صلوات میفرستد، به شما #درود میگوید؛ هم خود ذات اقدس الهی، هم ملائکهی او به شما #مؤمنین درود میگویند.
🌷و بدانیم که #ذکر و #یاد_خدا راهنما، راهگشا و دستگیر است، میتواند ما را قادر بر گرهگشایی کند.
💐 گره زیاد داریم و دست قدرت و پنجهی تواناییِ خود ما انسانها است که باید این گرهها را باز کند امّا این توانایی را خدا به ما میدهد....
۱۳۹۵/۰۲/۰۸
#خادم_مثل_قاسم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#راهیان_نور
🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
هر جای دنیا هم که باشی
اگـر دست به سویش دراز کـنی
#شھید، تو را به سمت خود می کشاند و دعایت را مستجاب می کند.
در این میان، گویا برخی #شهدا، دستشان برای اجابت، بازتر است.
یکی مثل #شھیدجواد
#شھید_جواد_محمدی
#شھید_روزه_دار
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🕊🌹☑️به کانال کمیته مرکزی خادمی شهدا بپیوندید👇
@khademinekoolebar
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#پدرانه
#پدران_شهدا
#شهید_والامقام
#حجت_السلام_والمسلمین
#عباس_شیرازی
قائم مقام سازمان تبلیغات اسلامی
یک بار #شهید_بهشتی به پدر #شهید_شیرازی گفته بود :
شما با تربیت فرزندی مثل آقا شیخ عباس، به گردن انقلاب حق دارید.
شما انسان بزرگی را تربیت کردید و تحویل حوزه ی علمیه دادید.
ایشان پاسخ داده بود: دستهای من پینه بسته است، من در کودکی پدرم را از دست دادم و چون فرزند بزرگ خانواده بودم، نان بیار خانه هم شدم و سرپرستی دو برادر و دو خواهر خود را به عهده گرفتم.
از هشت سالگی کار و تلاش کردم، چکش زدم، مسگری کردم، پیلهوری کردم، به روستاها رفتم و کارکردم تا توانستم فرزندم را از راه کسب حلال تربیت و بزرگ کنم.
اگر فرزندان صالحی نصیبم شده، از برکت آن کسب حلال بوده است.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و والدین آسمانی #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#خادم_الشهدا
#منا_اهل_البیت
#خادم_مثل_قاسم
🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
🌺نذر #صلوات برای اعزام به جبهه:
چهارده سال داشت که تقاضای اعزام به جبهه کرد. ناراحت بود و می گفت:
مرا قبول نمی کنند و میگویند:
سِن شما کم است باید پانزده سال داشته باشی تا بتوانیم تو را اعزام کنیم.
دیگر آرامش نداشت و می گفت: مادر! آن قدر می روم و می آیم تا بالأخره دلشان به حالم بسوزد بالاخره در شناسنامه اش دستکاری کرد و یک سال به سن خود اضافه کرد وقتی پس از اصرار فراوان با اعزامش موافقت کردند.
گفت: مادر هزار #صلوات نذر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کردم تا با اعزامم موافقت کنند.
✍ راوی : مادر شهید محمد رضا شفیعی
📕 صلوات سرود آسمانی
🇮🇷 شادی ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تا روز قیامت صلواتی هدیه بفرمائید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴
#پنجشنبه_ها
نبودنت بر شانۂ بغض تنهاییمان
خیـراتِ اشڪ می ڪنـد ...
#پنجشنبه_های_دلتنگی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🌹🕊
در #چهاردهم_تیرماه1361 ، مزدوران حزب فالانژ ، اتومبیل #چهار_دیپلماتیک کشورمان را در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی و ورود به شهر #بیروت متوقف و #چهار_سرنشین خودرو مزبور به رغم #مصونیت_دیپلماتیك ، توسط آدم ربایان دستنشانده رژیم تروریستی تلآویو به گروگان گرفته شده و پس از شكنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل داده شدند كه از سرنوشت آنان تاكنون اطلاعی در دست نیست و همه مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری از این عزیزان برسد...
سلامتی و تعجیل در فرج یوسف #زهرا_س ، #حضرت_ولیعصر_عج
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 🌹🕊
🇮🇷 شهید آقا مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید ، آنها شما را نزد اباعبدالله (علیه السّلام) یاد میکنند.
♦️یاد شهدا با ذکر صلوات
🔰ه
#اربعین
#صلوات
#راهیان_نور
#غرب_کشور
#خادمین_شهدا
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔶 کمیته مرکزی خادمین شهدا 👇
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#خاطرات_تفحص
#زیارت_عاشورا
ما به منطقه طلائیه رفتیم. مدتی بود که هر چه تلاش می کردیم بی فایده بود. #شهدا خودشان را نشان نمی دادند.
شب در مقر سوره واقعه را خواندیم و خوابیدیم. صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری #شهدا بود نماز را خواندیم. سپس در حضور #شهدا یکی از برادران با حال عجیبی خواندن #زیارت_عاشورا را شروع کرد. وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت : "السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی ..." که یکباره پیکر یک #شهید به زمین افتاد! حال همه بچه ها تغییر کرده بود .
بعد از اتمام برنامه با توکل بر خدا و با روحیه ای عالی مشغول کار شدیم . باورش سخت است . اما اولین بیل که به زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد :
#الله_اکبر ... #شهید... #شهید...
به اتفاق بچه ها با دست خاکها را کنار زدیم . شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود . همه می گفتند : #زیارت_عاشورا کار خودش را کرد .
پیکر #شهید کاملا از خاک خارج شد . اما هر چه گشتیم از #پلاک او خبری نبود! او یک #شهید_گمنام بود . ما پس از پایان #زیارت_عاشورا همگی #شهدا را به حق سید و سالار #شهیدان قسم داده بودیم . حالا به همراه پیکر این #شهید_گمنام به جز سربند زیبای #یا_حسین_ع کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد .
روی آن کتابچه نوشته شده بود :
#زیارت_عاشورا
📚 کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۵۸ - ۱۵۹
شادی روح #امام_راحل و #شهداء
#صلوات
#کوله_بار
#راهیان_نور
#خادمین_شهدا
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔶 کمیته مرکزی خادمین شهدا 👇
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🌴💐🍀🌺🍀💐🌴
#سلام_امام_زمانم
کاش می شد اشک را تهدید کرد !
مدت لبخند را تمدید کرد .
کاش می شد در میان لحظه ها !!
لحظه ی دیدار را نزدیک کرد ..
اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
تعجیل در ظهور
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌺 💐🌴
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#خاطرات_شهدا
#شوخ_طبعی_شهدا
#سردار_شهید
#غلامرضا_قربانی_مطلق
فرمانده سپاه پاوه
با سلام و صلوات در پی دیگران سوار شدم . مقصد شهرستان پاوه بود . شهری که به تازگی امنیت نسبی پیدا کرده بود و بچه های سپاه در آن مستقر شده بودند . برادر احمد روی رکاب مینی بوسی ایستاده بود و بچه ها تک تک از کنار او رد می شدند و روی صندلی های زوار در رفته مینی بوس می نشستند . همه خندان و سبکبال ، انگار به طرف خانه های خودشان می رفتند ، توی سر و کله هم می زدند و حتی سر به سر احمد می گذاشتند . صدای برادر احمد برای مدت کوتاهی همه را ساکت کرد : همه هستن ؟ کسی جا نمونه ، برادرها چیزی را فراموش نکنند !
غلامرضا دستش را درست مثل بچه کلاس اولی با لا برد و با جدیت گفت :
برادر احمد ،ما لیوان آبخوری مان جا مانده ،اشکالی نداره ؟
خنده از همه بچه ها بلند شد و حاج احمد هم ضمن لبخندی کمرنگ و نمکین،با دست به پشت راننده زد و بدین سان ،حرکت رزم آوران اعزامی از سپا ه خیابان خردمند تهران به سمت شهرستان پاوه آغاز شد .
راه زیادی را طی نکرده بودیم و هر کسی به کاری مشغول بود ،که دوباره صدای غلامرضا بلند شد :
برادرا توجه کنند ، برای شادی ارواح شهدا و رفتگان این جمع ، و برای سلامتی خودمان و برادر احمد ...
و پس از مکث کوتاهی ادامه داد :
الهم سرد هوا ، گرم زمین ، لبو لبو داغ ، آش رو چراغ ، شلغم تو باغ .
در پایان هر فراز از رجز طنز آمیز مطلق همه با هم و محکم جواب می دادیم : هی .
برادر احمد ،چند بار سرش را به چپ و راست تکان داد ،به راحتی می شد از چشمانش خواند :باز این غلامرضا شروع کرد .لبخندی زد و از سر ناچاری با ما همراه شد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🕊🌹
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷
#شهیدانه
#شهات در خانواده ما #نوبتی بود
#شهیدان_تلخابی
پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟ گفت: برو عزيزم رفت و والفجر مقدماتی #شهيد شد....
پسر دوم گفت: مادر! داداش كه رفت، من هم برم؟ گفت: برو عزيزم رفت و عمليات خيبر #شهيد شد....
همسرش گفت: حاج خانم بچهها رفتند، ما هم بريم تفنگ بچهها روی زمين نمونه، رفت و والفجر ۸ #شهيد شد....
مادر به خدا گفت: همه دنيام رو قبول كردی، خودم رو هم قبول كن رفت و در حج خونين #شهيد شد...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#هفته_دفاع_مقدس
#یاد_شهدا
🇮🇷 🕊🌹
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
#زمین_غصبی
نزدیڪ ظهر بود . از شناسایی بر میگشتیم .
از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم . آن قدر خسته بودیم ڪه نمیتونستیم پا از پا برداریم، ڪاسه زانوهامون خیلی درد میڪرد . حسن طرف شنی جاده شروع ڪرد به نماز خوندن. صبر ڪردم تا نمازش تموم شد .
گفتم : « زمین این طرف چمنیه ، بیا این جا نماز بخون »
گفت : « اون جا زمین ڪسیه ، شاید راضی نباشه .
سردار شهید حسن باقری
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🇮🇷 🇮🇷🌹
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🌴🥀💐🌼💐🥀🌴
#امام_زمان_عج_و_شهدا
#شهید_والامقام
#احمد_رحیمی
همسرش می گفت: مدتها بعد از #شهادتش در رویایی شیرین او را دیدم. درون قطار با دخترم آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، #سیدی_سبزپوش بود که نور بر صورتش احاطه داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در کنارش ایستاده بود. نگاهم به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش خوشحال شدم.
#احمد بود.
به من اشاره کرد و با صدایی رسا گفت: ناراحت نباش، من دارم می آیم. فردای آن روز بی صبرانه منتظر تعبیر خوابم بودم.
ساعت نه صبح از تهران تماس گرفتند و گفتند یک #شهید بسیجی به نام #احمد_رحیمی به مشهد منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای شناسایی راهی معراج #شهدا شدیم. گفته بودند باید او را شناسایی کنم. باورش خیلی سخت بود. پیکرش به طور کامل سوخته، استخوان هایش در هم شکسته و ترکش های متعددی بر بدنش نشسته بود. وقتی چشمم به پای چپش، که قبلا ترکش خورده بود افتاد اطمینان پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن پیکرش دیگه آرام و قرار نداشتم.
بار دیگر در خواب به سراغم آمد و دلسوزانه گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن جنازه ام اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از #شهادتم تعداد زیادی تانک عراقی را منهدم کردم و لحظه ی #شهادت هیچ چیز نفهمیدم. چرا که #حضرت_ابوالفضل_ع در کنارم بود و #آقا_امام_زمان_عج بالای سرم نشسته بودند!"
📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶
#صلوات
#خادمین_شهدا
#راهیان_نور1403
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔶 کمیته مرکزی خادمین شهدا 👇
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademinekoolebar
╰═━⊰🍂🌺