eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
18.2هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
90 فایل
ادمین محتوایی جهت ارسال گزارشات و محتوا: @KhademResane_Markazi ادمین پاسخگو جهت ارتباط و سوال در مورد خادمی، کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 ماه محرم در راه بود، قرار شده بود که با عملیات‌هایی اطراف حرم بی‌بی(سلام الله علیها) از اشغال تروریست‌های تکفیری، پاک‌سازی شده تا مردم محرم امسال بتوانند به‌راحتی و در امنیت کامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزاداری کنند. محمودرضا نیز مانند بقیه برای شروع عملیات لحظه شماری می‌کرد، خیلی خوشحال به نظر می‌رسید. با شادی فوق‌العاده‌ای از حضورش بر بالای گلدسته‌های حرم جهت شناسایی دشمن تعریف می‌کرد و از عکس‌های نابی می‌گفت که از حرم مطهر و گنبد و بارگاه حضرت زینب(س) برای خود تهیه کرده بود. راوی : 🏴 🕊🌹 🌱 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
من أرادَ اللّه بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبِهِ حُبَّ الحُسَینِ علیه السلام و حُبَّ زیارَتِهِ. کسى که خدا خیرخواه او باشد، محبّت حسین (علیه السّلام) و شوق زیارتش را در دل او مى اندازد. 📚 بحار الأنوار،جلد ۹۸، صفحه 76 🌹 🏴🌴🌱 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
Haj Meysam MotieeShab06Moharram1403[11].mp3
زمان: حجم: 11.46M
|"علیه السلام"♥️ 🏴 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [🎤 ‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎‌
همه‌ ما اهل بیت، ڪشتی‌های نجاٺ هستیم، ولی ڪشتی جدم حسین (علیه‌السلام) گسترده‌تر و در دل دریاها باشتاب‌تر و سریع‌تر است . 📚 بحار الانوار، جلد ۲۶، صفحه ۳۲۲ 🌹 🏴🌴🌱 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
من أرادَ اللّه بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبِهِ حُبَّ الحُسَینِ علیه السلام و حُبَّ زیارَتِهِ. کسى که خدا خیرخواه او باشد، محبّت حسین (علیه السّلام) و شوق زیارتش را در دل او مى اندازد. 📚 بحار الأنوار،جلد ۹۸، صفحه 76 🌹 🏴🌴🌱 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر می داشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد . وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار می دادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن و کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش می گفتن آقا حامد شما افسری و همه می شناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی" و همینطور می گفت : "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد. 🏴 🕊🌹🌱 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 از 2_3 ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد. هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی میکرد. خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد. تمامی رو هم از بهترین ها . معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت، تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی. خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد. معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد. میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) ، بیشتر نگاهت میکند. 🏴 🕊🌹 🌱 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
شب سوم محرم تازه از عملیات برگشته بودیم. محمد حسین اصرار می کرد که باید برویم حرم. بیشتر بچه ها از فرط خستگی توان نداشتند بیایند. فقط من اعلام کردم که حاضرم همراهش به حرم بیایم. راه افتادیم. وقتی رسیدیم به حرم، برق رفته بود. اجازه ورود به حرم را نمی دادند. محمدحسین اصرار کرد تا قبول کردند که فقط داخل حیاط برویم. وقتی وارد حیاط شدیم، دیدیم با اینکه 3 روز از محرم گذشته هنوز حرم سیاهپوش نیست و پرچم عزا هم روی گنبد نصب نشده است. رفت دوباره کلی التماس کرد تا اجاره بدهند که او پرچم سیاه را بگذارد. با اصرار محمدحسین، خادم حرم هم مجبور شد قبول کند. وقتی محمدحسین رفت بالای گنبد، اول احترام نظامی گذاشت و بعد هم پرچم را تعویض کرد. فردا صبح یعنی چند ساعت پس از این حادثه از ناحیه پهلو و بازو مجروح شد که منجر به شهادتش شد. راوی : 🏴 🕊🌹🌱 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
حسین برای شهید شدن خیلی عجله داشت. می ترسید از قافله شهدا جا بماند. اما یک روزی حرفی عجیب زد. می گفت : دیگر ترسی از شهید شدن ندارم. گفتم : تو که تا دیروز خیلی دلواپس بودی. گفت : در عالم رؤیا رفتم سمت خیمه امام حسین (ع). محافظش راه نداد. گفت : اگر سؤالی داری بنویس. نوشتم آیا من شهید می شوم. جواب آمد که شما حتما شهید می شوید. راوی : 🏴 🕊🌹🌱 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
🥀🏴🕊🌹🕊🏴🥀 تا پیش از سفر خیلی پسر شری بود ، همیشه در جیبش بود ، هم داشت. وقتی از سفر برگشت ازش پرسیده بود چه چیزی از خواستی؟! گفته بود یه نگاه به گنبد کردم و یه نگاه به گنبد انداختم و گفتم آدمم کنید . سه چهار ماه قبل رفتن به به کلی شد ، بعد از اون همیشه در حال و بود. نمازهایش را اول وقت می خواند . خودش همیشه می گفت نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه بخوانم و کنم و در حال باشم. 🏴 🕊🌹🌱 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
کربلایی مجتبی رمضانی4_5818656856070952068.mp3
زمان: حجم: 13.94M
|"علیه السلام"♥️ 🏴 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [ مجتبی‌رمضانی🎤 ‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‎
⭕️ روز نگار خادمی ( خدمت به زائران راهیان نور شمال‌غرب شهر بانه ) 8⃣ روز هشتم : روز آخر ، روز جدا شدن ، روز رفتن و واگذاری کار به گروه دیگه ؛ حسی غریب ، حسی شبیه به حس تمام شدن زمان نوکری در ؛ باز ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ ... چقدر حرف ناگفته پشت نوشته هایم ماند که نتوانستم بگویم و بنویسم ؛ چقدر حسرت دارم ، بابت کارهایی که میشد انجام بدم ولی ندادم ؛ ایکاش بیشتر از این هشت روز استفاده میکردم ... مسئول و مدیر بخش فعالیتی ما یک جوان انقلابی بود ، که هر وقت تنبلی و خستگی به ما غالب میشد ، با خنده و لحن شوخی بالا سر ما می‌آمد ، لگد نرمی به ما میزد و می‌گفت : پاشو ، پاشو که وقت کمه و اعمال بسیار !!! لحن کتابی و خنده و شوخی و نوع مدیریت ایشان را هیچ گاه فراموش نخواهم کرد . کاش می‌شد ، حال و هوای اینجا را به شهرها و خانه های خودمان ببریم ؛ کاش می‌شد در خانه هایمان و خلوت هایمان و زمانهایی ابتلاء به محرمات هم مانند اینجا ، یاد نگاه شهداء ما را متنبه کند . خداحافظ خداحافظ خداحافظ خداحافظ غریب و عزیز خداحافظ خداحافظ گرمی لهجه مردمان خداحافظ والسلام علی من اتبع الهدی 📝 نویسنده: خادم الشهداء امام حسنی 🔰ه 🔶 کمیته مرکزی خادمین شهدا 👇 ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯