🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊
#خاطرات_آزادگان
#ماه_رمضان
#در_اسارت
شکنجه به جرم نماز و روزه
روزه گرفتن جرم سنگینی بود اما آن سال اسرای اردوگاه عنبر تصمیم گرفته بودند ماه رجب و ماه شعبان را به استقبال از ماه رمضان روزه بگیرند.
به همین دلیل غذای ظهر را میگرفتیم و در یک پلاستیک میریختیم و چهار گوشه آن را جمع کرده و گره میزدیم و این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان میکردیم.
غذای سرد ظهر را با غذای مختصری که احیانا در شب میدادند، موقع افطار می خوردیم و تا افطار بعد به همین ترتیب میگذشت.
البته چند مرتبه موقع تفتیش اسرا از چند نفر غذا گرفتند و آنها را شکنجه کردند.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#اکبر_شوخ_چشم
یاد باد
آن روزگاران
یاد باد
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #آزادگان_سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
@khademinshohada315
🕊🕊🌺💐🌺🕊🕊
#خاطرات_رمضانی
ماه رمضان سال ۶۱ از راه رسیده بود. هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم، اما دلم میخواست مثل بقیه روزه بگیرم. بچهها میگفتند، آخر مگر کسی مجبورت کرده؟ روزه که بهت واجب نیست، چرا خودت را دردسر میدهی؟ گوشم بدهکار این حرفها نبود. تا قبل از این هم ماه رمضانها با تمام غرزدنهای مادر، یک خط درمیان روزه میگرفتم. عاشق حال و هوای افطار بودم. روزه که نمیگرفتم به خوبی میفهمیدم حس افطار امشب با افطار شبی که روزه بودم، زمین تا آسمان فرق میکند. مادر که میدید روزه میبَرَدَم و تمام توانم را میگیرد، سحر بیدارم نمیکرد. فکر میکرد اینطوری کوتاه میآیم و بیسحری روزه نمیگیرم. اما من کلهشقتر از این حرفها بودم، بدون سحری روزه میگرفتم. با اینکه تا اذان کلی این این طرف و آنطرف بالا و پایین میزدم و رُسَم حسابی کشیده میشد، اما باز از رو نمیرفتم و کار خودم را میکردم.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
#آزاده_سرافراز
#مهدی_طحامی
🕊 @khademinshohada315
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊
#یاد_یاران
#اسارت
#امام_حسین_ع
#چوب_خيزران
در اردوگاه، دشمن، يکي از برادران آزاده ما را زير فشار قرار داد که او به امام خميني توهين کند.
آن دشمن کينهتوز ميگفت: بايد به رهبرت اهانت کني وگرنه رهايت نميکنم. هر چه فشار آورد، ايشان مقاومت کرد.
گفت: اگر از اين بچهها خجالت ميکشي، من به رهبرت اهانت ميکنم، تو فقط سرت را پايين بياور !.
هرچه آن شکنجهگر اهانت کرد، او سرش را بالا گرفت سرانجام، به خشم آمد و با کابل کشيد تو صورت آن برادر.
افسر بعثي، که خودش آمر و ناظر بود، دلش به رحم آمد و گفت : چشمت دارد در ميآيد، سرت را بياور پايين !
آن آزاده جواب داد : من با خداي خود عهد بستهام که تا آخرين قطره خون و آخرين لحظهي حيات، وفاداريام را حفظ کنم .
آن افسر بعثي اين حالت را ديد، تا اينکه روز عاشورا فرا رسيد .
ما روز عاشورا پابرهنه شده بوديم.
آنها فهميدند که اين پابرهنگي به عنوان عزاداري براي آقا حسين بن علي (ع) است.
ناگهان، با کابل و چوب ريختند داخل اردوگاه .
همان افسر، يک خيزران دستش گرفته بود.
ما تا آن روز چوب خيزران نديده بوديم. افسر بعثي، خيزران را محکم کشيد تو صورت همان برادري که آن روز، زير کابل، آن استقامت را نشان داده بود.
ناله آن جوان بلند شد و صدايش تمام اردوگاه را در بر گرفت .
افسر بعثي يک مرتبه، متحير ماند و گفت : تو همان کسي هستي که آن روز، زير ضربههاي کابل، صدايت درنيامد؟
او هم جواب داد : آخر، امروز با خيزران شما به ياد لحظههايي افتادم که سر نازنين آقا حسين بن علي (ع)، ميان تشت بود و يزيد با خيزراني که دردست داشت، به لب و دندان مبارکش ميزد.
راوي :
#آزاده_سرافراز
#مرحوم_حجت_الاسلام_ابوترابي
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی آزادگان سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 https://eitaa.com/khademinshohada315
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊
#یاد_یاران
#اسارت
#ماه_محرم
بهترین عزاداری و سوگواری ما زمانی بود که آب نداشتیم، کتک میخوردیم و گریه میکردیم، شلاق میخوردیم و اشک میریختیم و همه شکنجهها را با ذکر و نام امام بیمار حضرت سجاد (ع) و زینب کبری (س) و دختر سه ساله اباعبدالله تحمل میکردیم، اما وقتی با نیش و کنایههای عراقیها و اهانت آنها به امام حسین (ع) مواجه میشدیم، آتش میگرفتیم.
یکی از نیروهای حزب بعث عراق به ما میگفت شما ایرانیها چرا عزاداری میکنید، شما مجوسها چرا برایش گریه میکنید! امام حسین (ع) از خود ما عربها بود و ما عربها او را کشتیم، اما آنان نمیدانستند که ملاک اسلام تقوی است، قومیت را نمیشناسد و همه اقوام با هم برادرند.
در یکی از سالهای اسارت سربازان عراقی تمام توانشان را به کار گرفته بودند تا مراسم عزاداری برپا نشود و برای اینکه صدای ما به بیرون نرود، مجبور بودیم با مشت به سینه بزنیم تا صدای ما به بیرون نرود اما به گوششان رسیده بود که در حال عزاداری هستیم لذا تعداد نگهبانان را زیاد کردند که ما صبرمان لبریز شد و خونمان به جوش آمد و با فریاد «عباس علمدار، خمینی را نگه دار»، وارد محوطه اردوگاه شدیم و حسابی شور گرفتیم و عزاداری کردیم و عراقیها از ترس شورش، دست از فشارهایشان برداشتند.
راوي :
#آزاده_سرافراز
#غلامرضا_نوشادی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🏴 https://eitaa.com/khademinshohada315
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
وقتی من اسیر شدم، شرایطم خیلی بحرانی بود. شدیداً مجروح شده بودم و خون فراوانی از من رفته بود. دستم تیر خورده بود و چند جای بدنم نیز زخمی شده بود، به خاطر همین یادم نمی آید در هنگام اسارت درخواستی مبنی بر اهانت به حضرت امام از ما داشته باشند؛ ولی در طول اسارت در اردوگاه، بارها با اصرار از ما خواستند که به امام اهانت کنیم و علیه ایشان شعار بدهیم. لازم است این نکته را عرض کنم که عراقی ها هر چیز مثبتی را که برای ما ارزش بود، با خمینی می شناختند و با عنوان خمینی از آن یاد می کردند؛ مثلاً، اگر یک روحانی خیلی قوی و مثبتی بود و کارکرد خوبی داشت و کار فرهنگی ـ سیاسی می کرد می گفتند: خمینی است. اگر می خواستند او را خوب بشناسانند، در یک کلام می گفتند: خمینی. اگر پاسدار خیلی خوبی را می خواستند معرفی کنند، می گفتند: این خمینی است. اگر اردوگاهی خیلی حزب اللهی و خوب بود، می گفتند آن اردوگاه پر از خمینی است. خلاصه، نام مقدس حضرت امام سمبل و الگویی شده بود برای همه چیزهایی که نشانه مقاومت بود؛ نشانه خصایل انسان حزب اللهی بود؛ نشانه خدایی بودن و الهی بودن بود و هر چیزی را که عراقی ها می خواستند خیلی مختصر و مفید بفهمانند متعلق به انقلاب و حزب اللّه است می گفتند: خمینی است و این خیلی خوب بود.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#عبدالکریم_مازندرانی
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🕊 https://eitaa.com/khademinshohada315