eitaa logo
کمیته خادم الشهدا جوپـار
89 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
304 ویدیو
1 فایل
بِسْمِ رَبِّ الّشُّهَداءِ وَالْصِّدّیقینْ🍃 🌷 گاهی خودت را آن قدر مشغول می کنی 👈 که پرواز را فراموش می کنی... برای خدایی شدن باید شهدایی شد...🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 شکنجه به جرم نماز و روزه روزه گرفتن جرم سنگینی بود اما آن سال اسرای اردوگاه عنبر تصمیم گرفته بودند ماه رجب و ماه شعبان را به استقبال از ماه رمضان روزه بگیرند. به همین دلیل غذای ظهر را می‌گرفتیم و در یک پلاستیک می‌ریختیم و چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌زدیم و این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌کردیم. غذای سرد ظهر را با غذای مختصری که احیانا در شب می‌دادند، موقع افطار می خوردیم و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌گذشت. البته چند مرتبه موقع تفتیش اسرا از چند نفر غذا گرفتند و آنها را شکنجه کردند. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی @khademinshohada315
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 زولبیا و بامیه ماه رمضان در ایران طبخ می‌شود و مورد علاقه عموم است. ما امکاناتی برای پختن زولبیا و بامیه نداشتیم. ضمن اینکه دوست داشتیم حال و هوای رمضان‌های ایران بیشتر برای بچه‌ها زنده شود و خاطره‌های آنان را از سفره‌های افطار در کشور خودمان زنده کنیم. به همین دلیل دست به ابتکاراتی زده شد. نانی که عراقی‌ها به ما می‌دادند. چیزی بود به اسم نان سمون که خمیر زیادی داخلش بود. بچه‌ها این نان‌ها را جمع کرده، خمیر داخلش را درمی‌آوردند و با ترکیب چیزهایی به آن و سرخ کردنش سعی می‌کردند چیزی شبیه به زولبیا و بامیه درست کنند و سر سفره افطار بچه‌ها بگذارند. راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی و @khademinshohada315
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند: در اردوگاه، شما را شکنجه‌تان می کنند یا نه؟ همه به آقا سید نگاه کردند ولی آقا سید چیزی نگفت، مأمور صلیب سرخ گفت : آقا شما را شکنجه می کنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید . آقا سید باز هم حرفی نزد . گفتند : پس شما را شکنجه نمی کنند؟ آقا سید بلند و با ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت . مأمورین صلیب نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست . افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت : تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟ آقای ابوترابی برگشت فرمود : ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی برند . فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید، بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و بفکر عمیقی فرو رفت و گفت شما الحق سربازان خمینی هستید . 🕊 🌹 شادی روح و و سلامتی آزادگان سرافراز 🕊 @khademinshohada315
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊 در اسارت از همه نظر در محدودیت بودیم و هیچ گونه امکاناتی نداشتیم. نه امکانات مادی و نه معنوی؛ هر چند اردوگاه‌‌ها را خودمان سامان داده بودیم و برای هر چیزی برنامه داشتیم. آنجا خودش یک ایران کامل شده بود و همه چیز در بین اسرای ایرانی نظم داشت. خودمان قوانینی وضع کرده بودیم تا بتوانیم طبق آن برای اوقاتمان برنامه ریزی کنیم. روحانی‌هایی که اسیر شده بودند در بین بچه‌ها به آموزش مسائل مذهبی می‌پرداختند و اسرایی که قبل از اسارت به تدریس در دانشگاه و کسوت استادی مشغول بودند از نظر علمی ما را تأمین می‌کردند. همه چیز در اسارت حال و هوای خاص خودش را داشت حتی ماه مبارک رمضان؛ ما در اردوگاه به طور معمول دو وعده غذا داشتیم که در ماه‌های رمضان با مسئولین اردوگاه صحبت کرده و این دو وعده را به افطار و سحر انتقال می‌دادیم. افسران و سربازان عراقی خودشان روزه نمی‌گرفتند اما موافقت کردند که موقع افطار چند نفر از بچه‌های خودمان برای آماده کردن غذا به آشپزخانه بروند و در ساعت سحری هم در آشپزخانه را باز می‌کردند. موقع سحر بچه‌ها دعای سحر را زمزمه می‌کردند و ساعت‌ها به عبادت می‌پرداختند. زیبایی ماه رمضان در دوران اسارت به ساعت‌های قبل از افطار مربوط می‌شد. اینکه بچه‌ها هر کدام در گوشه‌ای از آسایشگاه می‌نشستند و با دلی شکسته دعا می‌خواندند و از هر قسمت آسایشگاه صدای ناله و گریه بچه‌ها بلند بود." راوی : یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و و سلامتی و 🕊 @khademinshohada315
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 ما یک هفته در سلولی در وزارت جنگ عراق زندانی بودیم (در بخش استخبارات) و عراقی ها از ما فقط یک خواسته داشتند . می گفتند روزی که به امام جسارت کنید شما را آزاد می کنیم. حتی بعضی وقتها افسر عراقی می گفت: ما همه اسرا را می آوریم اینجا و به محض اینکه به امام جسارت کردند آنها را از این سلول به اردوگاه می فرستیم. یادم هست آنها یک هفته این برنامه را ادامه دادند. آنها هر شب ما را از سلولی که در آن بودیم بیرون می بردند و در راهرویی که دو طرفش ساختمان چند طبقه ای بود می زدند؛ مثلاً ساعت یک شب شروع می کردند و گاه تا اذان صبح می زدند. صدای شیون و فریاد رفقای آزاده بلند بود، اما احدی به حضرت امام جسارت نمی کرد و من به یاد ندارم کسی به حضرت امام جسارت کرده باشد. 🕊 https://eitaa.com/khademinshohada315
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 وقتی من اسیر شدم، شرایطم خیلی بحرانی بود. شدیداً مجروح شده بودم و خون فراوانی از من رفته بود. دستم تیر خورده بود و چند جای بدنم نیز زخمی شده بود، به خاطر همین یادم نمی آید در هنگام اسارت درخواستی مبنی بر اهانت به حضرت امام از ما داشته باشند؛ ولی در طول اسارت در اردوگاه، بارها با اصرار از ما خواستند که به امام اهانت کنیم و علیه ایشان شعار بدهیم. لازم است این نکته را عرض کنم که عراقی ها هر چیز مثبتی را که برای ما ارزش بود، با خمینی می شناختند و با عنوان خمینی از آن یاد می کردند؛ مثلاً، اگر یک روحانی خیلی قوی و مثبتی بود و کارکرد خوبی داشت و کار فرهنگی ـ سیاسی می کرد می گفتند: خمینی است. اگر می خواستند او را خوب بشناسانند، در یک کلام می گفتند: خمینی. اگر پاسدار خیلی خوبی را می خواستند معرفی کنند، می گفتند: این خمینی است. اگر اردوگاهی خیلی حزب اللهی و خوب بود، می گفتند آن اردوگاه پر از خمینی است. خلاصه، نام مقدس حضرت امام سمبل و الگویی شده بود برای همه چیزهایی که نشانه مقاومت بود؛ نشانه خصایل انسان حزب اللهی بود؛ نشانه خدایی بودن و الهی بودن بود و هر چیزی را که عراقی ها می خواستند خیلی مختصر و مفید بفهمانند متعلق به انقلاب و حزب اللّه است می گفتند: خمینی است و این خیلی خوب بود. راوی : 🕊 https://eitaa.com/khademinshohada315