eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
161 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت ۱۴ فشار بیشتری م
🔰 🔰 📙رمان امنیتی 🌾 ✍️به قلم: قسمت ۱۵ تصور این که الان هیولا زیر پاهایش لهم می‌کند، مرا تا حد مرگ می‌ترساند. به حنجره‌ام فشار آوردم تا جیغ بکشم؛ انقدر که گلویم درد گرفت. نمی‌دانم صدایی خارج شد یا نه. من آن لحظه، جز صدای بم انفجار چیزی نمی‌شنیدم. حتی لغزش پای برهنه‌ام روی زمین داغ و ناهموار را نمی‌فهمیدم؛ فقط می‌خواستم دور شوم از آن هیولا و برسم به آغوش مادرم. انگار که مادرم بیرون خانه، آن سوی خیابان ایستاده بود. ناگاه دستی دور کمرم حلقه شد و پایم را از زمین بلند کرد. گمان بردم چنگال هیولاست و اشکم درآمد که الان می‌میرم. دست و پا زدم برای رها شدن، ولی من را محکم گرفته بود و زورم به او نمی‌چربید. فکر کردم پدر برگشته که سر من را هم بگذارد لب باغچه و ببردش. با همه وجود، دستانم را تکان می‌دادم و لگد می‌پراندم برای نجات، تا این که دوباره سختی زمین را با پایم حس کردم. دو دست بزرگ و مردانه، بازوانم را گرفته بودند. تکیه ام به دیوار کوچه بود و دیگر رمق نداشتم برای جیغ زدن. آرام می‌نالیدم و چهارستون بدنم می‌لرزید. چشم باز کردم و اولین چیزی که دیدم، چهره خسته و خاک‌آلود مردی بود با لباس نظامی. کلاه نقاب‌دار روی سرش بود و چفیه مشکی دور گردنش. چهره‌اش آفتاب‌سوخته بود و ریش‌هایش کوتاه. یادم نیست چشمانش چه شکلی بودند؛ فقط یادم هست قرمز بودند و خسته؛ و لب‌هایش رنگ‌پریده. تندتند نفس می‌زد و نفس‌هایش می‌خورد به صورتم. ترسیدم او هم مثل پدر باشد؛ هیولاصفت. ترسم وقتی بیشتر شد که اسلحه را روی دوشش دیدم. نگاهش اما، خشمگین نبود. نگران بود و گیج. دو دستش را گذاشت دو سوی صورتم و نوازشم کرد. اشک، راه باز کرد روی صورتم و باز هم نالیدم. دیگر صدای پای هیولا نمی‌آمد. مرد، دستپاچه دنبال قمقمه‌اش گشت و آن را مقابل لبانم گرفت: مای! (آب!) گلویم می‌سوخت؛ هم از گرما و تشنگی و هم از فشاری که به حنجره‌ام آورده بودم برای جیغ کشیدن. دهانم را باز کردم و او، آب را در دهانم ریخت. جانم خنک شد و دیگر جیغ نزدم. بدنم اما، از شدت ضعف می‌لرزید. حس کردم الان است که بیفتم؛ اما مرد من را نشاند روی پایش و آب قمقمه را ریخت روی صورتم. یاد وقت‌هایی افتادم که مادر صورتم را می‌شست. مرد دست کشید میان موهایم، مثل وقتی مادر نوازشم می‌کرد. آنجا بود که اولین بار، پرچم ایران را دیدم؛ روی جیب پیراهن نظامی آن مرد. سبز، سپید، قرمز. آن روزها اصلا نمی‌دانستم ایران چیست و کجاست. مرد دست کشید روی موهایم و گفت: اهدئی روحی، نحنا اصدقاء، جئنا لمساعده. لاتخافی عزیزتی. (آروم باش جانم، ما دوستیم، اومدیم کمک کنیم، نترس عزیزم.) جملاتش شتاب‌زده و آشفته بود؛ انگار او هم از پریشانی من ترسیده بود و می‌خواست هرطور شده آرامم کند. تا قبل از آن، کلماتی مثل «روحی» و «عزیزتی» را تنها از زبان مادر شنیده بودم. وقتی گفت «لاتخافی عزیزتی»، فهمیدم او هیولا نیست. برایم حکم آب گوارا پیدا کرد وسط کویر خشک. پیراهنش را گرفتم و خودم را چسباندم به سینه‌اش که از شدت نفس‌زدن، بالا و پایین می‌رفت. صدای قلبش را شنیدم که مثل قلب من تند می‌زد. دستش را گذاشت میان موهایم و سرم را نوازش کرد. لباسش بوی خاک و باروت می‌داد. نامش حیدر بود؛ یعنی خودش اینطور گفت: اسمی حیدر... ... ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنده‌ی شب آرزوها باش! 🎥استاد شجاعی 👌یه آرزو هست که اگه برآورده بشه، یه دعا هست که اگه اجابت بشه، یه اتفاق هست که اگه ، شب چینش رغبت‌ها، توی دل ما بیفته، نه تنها خودمون به سعادت دنیا و آخرت می‌رسیم، بقیه هم میرسند! ‌
است؛ یوسف! شــب آرزوها و ... امشب قیمت هر کدام از ما ، در نگاه اهل آسمان، محک می خورد! امشب، شب آیینه گرفتن است؛ آیینه گرفتن روبروی قلبمان! راستی! امشب، قلب من چه چیزی را آرزو خواهد کرد؟ 🔻 می ترسم یوسف! نکند ، صدای اذان در شهر بپیچد؛ و من بر سجاده مغربم، در لابلای نوای "سبوحٌ قدوس " عاشقانه ام..؛ تو را از خاطر ببرم! نکند امشب را به طمع آرزوهایم ،بیدار بمانم، اما دغدغه دلم، آرزوی حقیقی قلبم، تو نباشی! ⏪ که اینگونه...حتما قافیه را در نگاه اهل آسمان، بااخته ام! اولین شب جمعه رجب، را شب آرزوها، نام نهاده اند. و به من فرصتی داده اند تا ؛ خودم را در آیینه نگاه خدا، به تماشا بنشینم. تا ؛ دیر نشده قیمت قلبم را در نگاه اهل آسمان بفهمم! تا ؛ اگر خدا را، و حرارت آغوشش را آرزوی حقیقی دلم ندیدم، بترسم! تا ؛ اگر تو را،اگر درد تو را، اگر داشتن تو را ، تمنایِ وجودم نیافتم؛ بدنبال درمان دلم، براه بیفتم. 🔻تا رمضان راهی نمانده، و من میدانم که باطن رمضان؛ تویی یوسف! و هر آنکه بدون تو، بدون درد تو، بدون خواستن تو، پا به رمضان بگذارد؛ بهره ای از پروازهای رمضان نخواهد برد! 🔻باید بیندیشم؛ اگر امشب؛ تمنای آسمان، اولین تمنای حقیقی دل من نیست؛ حتما دلم بیمار است، باید برایش درمان بخواهم! 💌قلب من؛ زمانی قیمتی خواهد شد که؛ عاشقی کردن با الله،همه آرزویش باشد! 💌قلب من؛ زمانی در نگاه اهل آسمان خواهد درخشید که؛ پادشاهش تو باشی، یوسف 💌 کمی قلبم را تکان بده❗️ امشب شب مهندسی آرزوهاست. التماس دعا برای فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸باور کن!🔸 یک مالک بزرگی، از افراد روستاهای مختلف طلبکار بود و خیلی هم در مطالباتش سختگیر بود. یک وقتی اعلام کرد من فلان ساعت در دفترم هستم، هرکس بیاید صورت بدهی اش را بیاورد، در این فاصلۀ زمانی، بدهی هایش را قلم می گیرم. افراد مختلفی این اطلاعیه را دیدند اما گفتند که او می خواهد ببیند چه کسی در توهم است و حرفش را باور می کند. یک روستایی که بدهی سنگینی به آن مالک داشت گفت تا حالا دروغی از این مالک نشنیده ام؛ به دفترش می روم و رفت و آن مالک، صورت بدهی هایش را صفر کرد و بخشید. وقتی افراد دیگر فهمیدند به مالک گفتند چرا این کار را کردی؟ او گفت می خواستم قدرت ایمان را به شما نشان دهم. این روستایی به من ایمان آورد، باورم کرد و این نتیجه را گرفت. کسان دیگر که این حرف مرا باور نکردند این نتیجه را نگرفتند. در خداوند می فرماید شما را به آرزوهایتان می رسانم. آنهایی که به خدا ایمان دارند آرزوهایشان را از خدا می گیرند و کسانی که باور ندارند نتیجه نمی گیرند. امیدوارم خدای متعال این باور را به ما بدهد که از این شب‌ها نهایت استفاده را بکنیم. 📌 بازنشر با فوروارد یا درج لینک 👈 @haerishirazi
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩السلام علیک یا اباعبدالله الحسین شب جمعه، شب زیارتی ارباب عالمین شب لیله الرغائب
⛔️ شوخی جنسی نکنید ⛔️ 🔶 شوخی جنسی نکنید ... شوخی های جنسی را نه گوش بگیرید و نه به زبان بیاورید! اینها مجلس را تاریک می‌کند. اینها بیماری می‌آورد. اینها دل را سیاه می‌کند. 🔻 به هیچکس نگاه معنادار نکنید؛ چه مرد، چه زن. خودتان را کنترل کنید. این چشم اگر پاک شد؛ زبان پاک شد؛ گوش پاک شد؛ دست پاک شد، انسان بی‌قرار می شود نسبت به خدا. نمی خواهد یک کاری بکنی که خدا را دوست بداری. نمی توانی دوستش نداری. چون او پاک‌رُبا است. قدوس است. اگر پاک شدی، مجذوب او می شوی. جاذبه او می گیردت. تو نگران نباش که او دوستت بدارد. تقوایت را حفظ کن، دوستت خواهد داشت. تو مواظب تقوایت باش. محبت، کار تو نیست. کار خودش است. محبت خودش می آید. 🔴 آثارش هم این است که از نماز خوشت می آید. اولین آثار محبت خدا، در جلوه می کند. از وضو لذت می‌بری. از غسل لذت می‌بری. بعد، از یک قسمت‌هایی از نماز لذت می بری. گاهی از سجده لذت می‌بری. گاهی از فکر. فکر هم یک نوع عبادت است. از فکر لذت می بری. 💠 حجت الاسلام و المسلمین حائری شیرازی (رحمت الله علیه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| شب آرزوها میتونه زندگیت رو عوض کنه!  🌛در شب آرزوها، اگر صادقانه یک اکسیر را بخواهید و دریافت کنید؛ بقیه‌ی مسیر خود را به سمت سعادت هموار کرده‌اید! 🔮🌟
📢 رغبتِ انسان باید رغبتِ در رسول باشد نه رغبتِ در خود. اگر رو به خودت آوردی و از او غافل شدی نمی‌توانی با او راه بروی. اگر رغبتِ به رشد خودمان و حتی رغبتِ به منافعِ معنوی خودمان، در ما شکل گرفت، این رغبت ممکن است در جایی موجب جدا شدنِ ما از امام بشود. 💠 استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری: «رغبت بزرگ یعنی آدم فقط دنبال رشد خودش نباشد که خودش به ثواب برسد؛ رغبت بزرگ یعنی در انسان این رغبت پیدا شود که ظهور امام واقع بشود و عالم به توحید و امامت برسد و حجاب از عالَم برداشته شود. اگر این رغبت در آدم پیدا شد، اقدامات انسان هم به اندازه رغبتش بزرگ می‌شود. انسانی که رغبت می‌کند، خودش را به امام می‌رساند و حلول در آستان امام پیدا می‌کند («حلت بفنائک»). بزرگ‌ترین رغبتی که ما باید به آن برسیم و رغبت بالله است، این است که در مسیر رغبت در قرب به خدای متعال، رغبت در تحقق ولایت امام در عالم پیدا کنیم. این غیر از رغبت در این است که من خودم آدم خوبی بشوم که البته آن‌هم در جای خودش رغبت خوبی است. وقتی رغبت به خدا و رغبت به ولیّ خدا در انسان پیدا شد، انسان کنار حضرت قرار می‌گیرد و در طرح حضرت عمل می‌کند. ما اگر رغبتمان رفعت پیدا نکند نمی‌توانیم در طرح امام قرار بگیریم و کنار امام عمل بکنیم. اگر رغبت ما با رغبت امام گره خورد و یکی شد و آن رغبت‌های بزرگ در ما شکل گرفت، این رغبت‌ها ما را به امام می‌رساند و کنار امام قرار می‌گیریم و سختی‌های راه را کنار امام تحمل می‌کنیم و با امام راه را طی می‌کنیم. ولی اگر رغبت دیگری در ما شکل گرفت و توجه به خودمان، حتی توجه به منافع معنوی خودمان، داشتیم، این، ممکن است موجب جدا شدن ما از حضرت بشود. در عالم با امام راه رفتن و در طرح امام عمل کردن، وقتی ممکن می‌شود که انسان رغبتش، رغبت در رسول باشد نه رغبت در خود. اگر رو به خودت آوردی و از او غافل شدی نمی‌توانی با او راه بروی. «وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِه» یعنی شما حق ندارید میل به خودتان پیدا کنید و رویتان را از رسول برگردانید. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»؛ در عالم با حضرت راه بروید. اگر می‌خواهید با حضرت راه بروید، باید رغبت در حضرت داشته باشید نه رغبت در خودتان. اگر انسان راغب در حضرت شد، چنین رغبتی انسان را در همه سختی‌ها همراه با حضرت می‌کند.»