ذڪرروزسہ شنبہ:
🌻یاارحم الرحمین🌻
اے مهربان ترین مهربابانان
•﴿۱۰۰مرتبه﴾•
[ ذڪرروزسہ شنبہ بہ اسم حضرت امام زین العابدین وامام محمدباقروامام جعفرصادق علیهم السلام است روایت شده دراین روززیارت سہ امام خوانده شودڪہ خواندن آن موجب رواشدن حاجات مے شود.]
💠زیارت ائمہ بقیع﴿ع﴾:
السَّلامُ عَلَیڪ یاخُزّانَ عِلمِ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪُم یاتَراجِمَةَ وَحیِ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪُم یاائِمَّةَ الهدی،السَّلامُ عَلَیڪُم یااَعلامَ التُّقی،السَّلامُ عَلَیڪم یااَولادَرَسولِ اللهِ،اَناعارِفٌ بِحَقِّڪُم مُستَبصِرٌبِشَانِڪم،مُعادٍلِاَعدائڪُم مُوالٍ لِاَولِیائڪم،بِاَبی اَنتُم وَاُمّی صَلَواتُ اللهِ عَلَیڪم،اللهمَ،اِنِی اَتَوالی اخِرَهُم ڪَماتَوالَیتُ اَوَّلَهُم،وَاَبرَءُ مِن ڪُلِّ وَلیجَةٍ دُونَهُم،وَاَڪفُرُبِالجِبتِ وَالطَّاغوتِ وَالّاتِ وَالعُّزی،صَلَواتُ اللهِ عَلَیڪم یامَوالِیَّ وَرَحمَةُ اللهِ وَبَرَڪاتُهُ،السَّلامُ عَلَیڪَ یاسَیّدالعابِدینَ وَسُلالَةَالوَصِیّین،السَّلامُ عَلَیڪ یاباقِرَعِلمِ النَّبِیِّن،السَّلامُ عَلَیڪ یاصادِقاََمُصَدَّقاََفی القَولِ وَالفِعلِ،یامَوالیَّ هذایَومُڪُم وَهُوَیَومُ الثُّلثاءِِ،وَاَنافیهِ ضَیفٌ لَڪُم وَمُستَجیرٌبِڪُم فَاَضیفونی وَاَجیرونی بِمَنزِلَةِ اللهِ عِندَڪُم وَالِ بَیتِڪُم الطَّیِّبین الطَّاهِرین.
#ذڪرروز
#زیارت
[جــوانـاننسلظهوریم
اگربرخیزیم✊]
#حساب_کتاب
🔍 چی گفت؟... کِی اومد؟... با کی اومد؟
چی پوشیده بود؟... برای چی اومده بود؟... و....
اینها سادهترین نمونه سوالاتی است که ذهنِ شما را به سرک کشیدن در حرفها، رفتار و زندگی دیگران عادت میدهد؛ چیزهایی که شاید آنها دوست نداشته باشند برملا شود!
💥اسم این علاقهٔ شما به پیگیری خبرهای ریز و درشت زندگی افراد، بیماری نگرانکنندهی "تجسس" است.
※ خانم جان، آقا جان؛
ما موظفیم، برای ورودیهای ذهن و خیال خود، ورود ممنوعهایی تعریف کنیم ؛ تا حریم رفت و آمد افکارمان را مشخص کند.
باور کنیم که گاهی، بیخبری، تماماً خوشخبریست...
قضاوتی از #سردار_دلها:
در ۲۰ سالی که در محضر آقا بودم نتیجه تقوا را که حکمت می شود در آقا بطور کامل دیدم.در هر چیزی که ایشان شبهه می کنند مطمئن می شوم که در انتهای آن شبهه در می آید و بر هر چیزی که یقین می کنند مطمئن می شوم مقصود به دست می آید.
#امام_شناسی
#بصیرت
"عبدالله گنجی"
@twiita
فاطمهـ ستاره درخشـٰان و فروزانۍ از
میان جملهـ زنان عالم است.
- امـامعلے؏/مناقبـ🌱
••|🌿|••
#آیتاللهبھجت مۍفرمایند:
-اگـࢪبہ چیزۍظـن یاگمـان داشتہباشے
وآنࢪابه صـورت[یقـینۍ]بیـان کنے
همیـن[دࢪوغ]محسـوب مۍشـود.
📚منبع: فریادگـرتوحید،ص۱۸۷
#نکتہاخلاقے
#تلنگرےبرما
شهيد مصطفى احمدى روشن:
من در نطنز، با شب بیداری، با کار مضاعف،
با دوری از زن و بچه، با غنی سازی، با
پیشرفت در انرژی هسته ای، با یو سی اف،
با فلان فرمول شیمیایی و با نماز شب کنار
لوله های آزمایشگاهی، مشغول مبارزه با فتنه دیگری هستم!
آقا مصطفی نیستی ببینی بعد از ۴ سال غنی سازی ۲۰
درصد آغاز شد!
"محمد نصوحی"
#دیپلماسی_ذلت
بسم الله الرحمن الرحیم
#من_زنده_ام
🔹قسمت صد و بیست و یکم
صبح ها گاهی هنوز چشم هایمان را باز نکرده بودیم ،مریم از من میپرسید:
-آجی مگه به جان آقا قسم نخوردی ما فردا آزاد میشیم،پس چرا آزاد نشدیم.
من درحالی که سرم را روی بازوهاش می گذاشتم می گفتم: من گفتم فردا آزاد می شیم،حالا که امروزه،فردانیست،هر صدایی،هر نگاهی،هر حرفی می توانست نهال امید را پربار و کاروان امید را به حرکت در آورد.اصلا معتقد بودیم که ناامیدی شرک است.کسی که خدا دارد یعنی امید دارد .ما چوب خط های را به امید رسیدن فردامی شمردیم.همسایه عصبانی و ناراحت ما گاهی در مقابل این همه ابراز احساسات که حکایت از بی خبری و تنهایی ما داشت لگدی محکم به دیوار می کوبید و ما از شدت ترس و وحشت ناخودآگاه به دیوار مریض که باهاش قهر بودیم پرتاپ می شدیم؛دیواری که از آن سو مرتب صدای ضربه و ویتم گرفتن روی دیوار شنیده می شد و آن اسیر با حرف های دری وری خودش را سرگرم می کرد اما هیچ پاسخی از سمت دریافت نمی کرد.
زمستان دوباره با همه خشونتش به ما حمله ور شده بود.تن بی رمق مان توان تحمل سوز بادهای استخوان سوز را که از آن دریچه ی جهنمی بیرون می آمد نداشت .یک باردیگر که دچار تنگی نفس شده بودم و همگی به در و دیوار می کوبیدیم دکتر وارد سلول شد و بلافاصله با دستور او به درمانگاه اعزام شدم.اگر چه در درمانگاه هم اتفاق خاصی نمی افتاد اما برخلاف دفعه قبل که در
گوشه ای ایستاده بودم این بار در کنار همان میزی که پنبه و گاز روی آن گذاشته شده بود نشستیم ناتوانی ام در دم و بازدم کلافه ام کرده بود.دلم می خواست تا می توانم بدوم ،دلم می خواست شیشه های پنجره را بشکنم،دلم می خواست فریاد بزنم،فحش بدهم ،ناسزا بگویم و در این نفس های آخر هرچه که از دستم بر می آید انجام دهم.اما گروهبان قراضه دائم تهدید می کرد که تکان نخورم و همان جا بشینم ،دکتری غیراز دکتر راحتی و آبکی آمد و همان اسپری آسم را داد و سه پف زدم و رفت.دور و برم را وارسی می کردم تا شاید چیز با ارزش و به دردبخوری پیدا و بلند کنم.این بار حرفه ای تر و جسورتر از دفعه ی قبل شده بودم .هرچه چشم انداختم چیزی ندیدم.همین طور که به دور و برم نگاه می کردم؛تکه روزنامه ی مچاله شده ای را کنار میز دیدم که نمی دانم قبلا دور چه چیزی پیچیده شده و از بد روزگار گذرش به زندان افتاده بود.بی خبری من را حریص یک تکه روزنامه ی باطله کرده بود.دوباره مانور عملیات سرقت را شروع کردم.دور و برم را می پاییدم دست هایم را از خودم دور کردم و گردن تاباندم و چشم چرخاندم،در آینه روبه رو هم جز تصویرمن هیج تصویر دیگری منعکس نمی شد.بی توجه به تالاپ تلوپ ضربان قلبم خودم را به تکه روزنامه نزدیک کردم تا در چشم به هم زدنی آن را به جیب بزنم.از مهارتی که کسب کرده بودم هم خوشحال و هم ناراحت بودم.باز شک و تردید به دلم هجوم آورد اما خودم را تسلی دادم که:معصومه ناگریزی ،اینکه تکه زباله ی بیشتر نیست.مثل آفتابه دزدی است.
اما آقا می گفت:تخم مرغ دزد،عاقبت شتر دزد میشه.
از عاقبتم می ترسیدم اما از موفقیتی که به دست آورده بودم مسرور و در دل از ترس عاقبتم ناخوش بودم.به خاطر تکه روزنامه ای که آن را بسیار حرفه ای به جیب زده بودم،شتابزده و مضطرب وارد سلول شدم.قیافه ی خواهر ها نشان می دادکه در انتظار خبر یا چیز جدیدی هستند.خواهرها می دانستند از بعثی ها خبری به ما نخواهید رسید و شفا دست خداست.یواشکی تکه روزنامه را بیرون آوردم و همه دور آن حلقه زدیم.نوشته ها برایمان حکم نقاشی داشت.خدای من چقدر کلمه!چقدر حرف!چقدر خبر!هرچه به کلمات خیره می شدیم چیزی نمی فهمیدیم.حلیمه کمی زبان عربی می دانست و بهتر از ما می فهمید ؛ دورش جمع شدیم و به دهانش چشم دوختیم.کلمات را ریشه یابی کردیم.اسم ها ،فعل ها و حروف را جدا کردیم.از روی همین یک تکه روزنامه حوادث بسیاری را حدس زدیم اما به صحت و درستی آن یقین نداشتیم. برای ترجمه ی کلمات عربی
به همسایه عرب زبانمان که فقط گاه گاهی لگد می پراند هیچ امیدی نداشتیم.
بعد از بحث و شور بسیار زیاد که چند روزی به طول انجامید ناچار توافق کردیم از قیس کمک بگیریم.اما چگونه؟بازهم نمی دانستیم او چقدر مورد اعتماد است،آیا همان گونه هست که می گوید؟هرکس نظری می داد:او حسن نیت خود را ثابت نکرده است.قرار بود تیغ به ما بدهد که نداد.به قیچی راضی شدیم که نداد،حتی یک ناخن گیرهم نداد.
پایان قسمت صد و بیست و یکم
هدایت شده از علیرضا پناهیان
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 الله اکبر!
🔹تا حالا به معنای مهمترین ذکر نماز دقت کردید؟
#تصویری
@Panahian_ir
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نالهی یا فاطمه در حرم افتاد
1_744691270.mp3
13.53M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۱۲
✨ نوع دفاع حضرت زهرا سلاماللهعلیها در برابر ولایت ، محدودهی ولایتمداری ما را کاملاً مشخص میکند!
بانویی که ؛
نه زن بودن ـ نه بارداری ـ نه مادر بودن ؛
مانع دفاع او از ولیّ معصومش نشد!
✦ دست و پایِ ما را، چه چیزی بند کرده است، که در ولایتمداری آنقدر ضعیف بودهایم،
که ولیّ معصوممان بیش از هزار سال است که منتظر یاری ماست؟
b2n.ir/692010
#استاد_شجاعی 🎤
@ostad_shojae
💐بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 💐
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى.
خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من نشناسانی فرستادهات را نشناختهام، خدایا فرستادهات را به من بشناسان، زیرا اگر فرستادهات را به من نشناسانی حجّتت را نشناختهام، خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه میشوم.