#شریک_جهاد
🌸 شهید کمال قشمی رو در ثواب تولیدمحتوای امروز شریک میکنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند
🔸 چند بُرش از زندگی شهید...
🌼 #نوجوانِمبارز|با شروع جنگ داوطلب شد تا بره جبهه. اما بخاطر سنِ کم بهش اجازه ندادند. بالاخره با دستکاری شناسنامه، دو سال به سن خودش اضافه کرد. دوران آموزشی رو هم گذروند و رفت جبهه... مادرش میگه: وقتى شناسنامهش رو دستکاری کرد و پذیرفتن که بره جبهه؛ با يه دست لباس بسيجى اومد خونه. بهش گفتم: حالا كه سرخود رفتی ثبت نام كردى، اجازه نمى دهم بری... كمال كه نوجوانى بيش نبود، شروع کرد به گريه... بعد گفت: مادرجون! تو فكر مىكنى من با پوشيدن اين لباس بسیج شهيد میشم؟ نه چنين نيست، هرچه خدا بخواد همون میشه... مثل آدمهای پخته حرف میزد توی نووجونی...
🌼#پاسدار|وقتى برا مراسم عقدش رفتیم محضر؛ كمال بلوز مشكى و شلوار كهنهی وصله خورده به تن كرده بود و هر چه براى تعويض لباس اصرار كرديم، قبول نكرد... وقتى هم عاقد پرسيد شغلت چیه؟ جواب داد: پاسدار هستم... چون ما به خانواده عروس گفته بوديم كه هم خياطه، هم توی سپاه مشغول به كاره؛ به كمال گفتيم: تو خياط هم هستى... اما كمال گفت: من فقط پاسدار هستم... پاسداری رو خیلی دوس داشت.
📚منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت پوستر با کیفیت اصلی
@khakriz1_ir
● واژهیاب:
#شهید_قشمی #شهدای_زنجان #مزار_گلزارزنجان
.
🔸شهیدی که حضرت زهرا(س) او را در آغوش کشید و برایش نام انتخاب کرد
خاطراتی از زندگی شهید ابوالفضل پاکداد
🌼 #رویای_صادقه|بعد از تولد پسرم خواب دیدم حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) به منزلمون اومدند. حضرت زهرا(س) فرزندم رو در آغوش گرفت، صورتش رو بوسید و فرمود: اسم این کودک رو ابوالفضل بگذارید.
🌼 #مبارز|از نوجوونی اهل مبارزه بود. کلاس دوم راهنمایی، با رفیقاش توی مدرسه تزئینات مربوط به تولد شاه رو پاره کرد. شهربانی پدرش رو خواست و ازش تعهد گرفت؛ ابوالفضل رو هم از مدرسه اخراج، و اون سال مردودش کردند.
🌼 #تکلیفگرا|بعداز پیروزی انقلاب، با شروع درگیریهای کردستان، رفت پاسدار شد. وقتی مخالفت رفیقاش برا شرکت در میدانِ جهاد رو دید، ساعتها وقت گذاشت و براشون استدلال آورد. بهشون گفت: اگه تا الان با قلم و در عرصهی فرهنگی مبارزه میکردیم، امروز تکلیف فرق کرده و باید در کنار تعلیم و تربیت، عملاً وارد مبارزه بشیم.
🌼 #اخلاق|یه مدت توی زندان کار میکرد و با زندانیان سیاسی سروکار داشت. اونقد باهاشون خوشبرخورد بود که برخی از زندانیها شیفتهش شدند. توی یکی از یادداشتهاش نوشته بود: فلانی با اسلحه یکی از زندانیها رو کتک زد، منم باهاش برخورد کردم. خلاصه جوری دلسوزانه با زندانیها برخورد کرد که بعد از شهادتش اونا هم واسش گریه کردند.
🌼 #پاسدار|خطر ترور وجود داشت، اما توی شهر با لباس سپاه میچرخید. میگفت: لباس سپاه کفن منه. میگفت: یه پاسدار بیش از ۱۱ماه زنده نمیمونه. جالبه دقیقا ۱۱ماه بعد از ورود به سپاه شهید شد.
📚منبع: بنیاد حفظ آثار زنجان
@khakriz1_ir
#شهید_پاکداد #شهدای_زنجان #مزار_گلزارزنجان