eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
5.2هزار دنبال‌کننده
442 عکس
85 ویدیو
10 فایل
سلام ✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خوشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام هر کسی به هر نحوی کانال خاکریز خاطرات رو تبلیغ کنه؛ توی ثواب تولید محتواهای کانال با ما شریک خواهد شد 👇[پیام تبلیغاتی ما]
🇮🇷دعوتید به خوندن خاطرات ناب شهدا در قالب طرح‌های گرافیکی زیبا [عکس رو باز کنید و نمونه طرح‌ها ببینید] @khakriz1_ir @khakriz1_ir @khakriz1_ir @khakriz1_ir تشریف بیارید! حال دلتون پای خاطرات شهدا خوب میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۴۵ 🔸طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه |یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده‌ها کنن. طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناه‌ها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر می‌دادند 👤خاطره‌ای از زندگی شهید علی‌اصغر کلاته‌سیفری 📚منبع: کتاب وقت قنوت ، صفحه ۱۴۵ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼|رژیم‌ شاه برا عوام‌فریبی، قاب عکس شاه‌ملعون رو در حال احرام، توی مسجد شاهرود نصب کرده بود. حسین با دو نفر از دوستاش شبونه وارد مسجد شده و عکس رو از بین بردند؛ اما قاب عکس رو سالم داخل یکی از کمدهای مسجد پنهان کردند. جالب اینجاست که حسین عکس رو از بین می‌بره، ولی قابش رو چون متعلق به مسجد بوده، سالم میذاره توی مسجد... 🌼|مادرشهید میگه: یه روز با خودم گفتم: "چرا فرزندم رو قبل از شهید شدن داماد نکردم؟ " تا اینکه بعد از مدتی در عالم خواب عروسم رو بهم نشون دادند. خواب دیدم بیرونِ خونه یه ماشین قهوه‌ای پارک شده. یه سید هم جلوی ماشین ایستاده بود. عروس چادر رو صورتش بود. با خودم گفتم: "کاش چادرش رو کنار بزنه و من عروسم رو ببینم که از چه طایفه‌ایه؟" تا اینکه رویش رو کنار زد و دیدم عروس دختری از تبار ساداته... 🌼|مجروح شده بود. وقتی زخمش رو دیدم؛ گفتم: مادر! اگه تیر به سینه‌ات می‌خورد؛ زنده نمی‌موندی ... حسین هم در جوابم گفت: فدای سر امام حسین(ع) 🌼|وقتی مجروح شد، توی دستش ميله‌ای كار گذاشتند كه دو سرش بيرون بود. حسین دست مجروحش رو زیر لباس مخفی می‌کرد تا کسی نبینه و بخاطر جانباز بودن ازش تعریف و تمجید نکنه. همون ایام رفتند زيارت حضرت رضا(ع). مادرش گفت: حرم شلوغه. دستت رو بیار بیرون تا مردم ببینن و بهت برخورد نکنن که اذیت بشی.. حسین قبول نکرد و گفت: «دستم رو بالا نگه دارم كه مردم بگن مجروح جنگیه؟ نه من اينكار رو نمی‌كنم.» 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 شهیدان علی‌اکبر شیرودی و حسن‌ شفیع‌زاده رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند ان‌شاءالله امروز از این دو شهید عزیز نیز؛ براتون خواهم گفت 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر مشخصات شهیدشیرودی با کیفیت اصلیدریافت پوستر مشخصات شهیدشفیع‌زاده با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ● واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۴۶ 🔸عکس‌العمل جالب شهید شیرودی که باعث تعجب خبرنگاران خارجی شد |کنار هلی‌کوپترِ جنگی‌اش ایستاده بود و به سوالاتِ خبرنگاران جواب می‌داد. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم؛ ما برای اسلام می‌جنگیم ، تا هر زمان‌ که اسلام در خطر باشد... این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین‌هایش را بالا زد. چند نفر به زبان‌های مختلف از هم می ‌پرسیدند: کجا؟!!! خلبان شیـرودی کجا می رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده !!! شهید شیرودی همانطور که می‌رفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارند اذان می‌گویند... 👤خاطره‌ای از زندگی خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی 📚منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب ، صفحه ۲۰۱ 🌸 ۸ اردیبهشت؛ سالگرد شهادت خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی گرامی‌باد 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔅 ۲۳ ✍ خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی: |من یک سرباز ساده‌ی مکتب اسلام هستم. برای من مکان فرق نمی‌کند. حتی درونِ خانه‌ام اگر کسی بخواهد علیهِ اسلام حرف بزند، قیام می‌کنم و با او مقابله می‌کنم. برای من شهر، مکان و خانه مطرح نیست، اسلام مطرح است... 🔰دانلود کنید:دریافت چراغ‌راه(۲۳) با کیفیت اصلی __________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸گفت می‌سازیم.... و ساخت |جنگ بود و کمبود اسلحه و مهمات بیداد می‌کرد. به خاطر تحریمی که بودیم، هیچ کشوری هم حاضر نمیشد تجهیزات جنگی به ما بفروشه، اگه کسی هم پیدا می‌شد، با هزار ترس و لرز، تجهیزات اولیه‌ای مثل سیم خاردار بهمون می‌داد. توی همچین شرایطی که اکثر بچه‌‌های جنگ فقط به کلاش و ژ-۳ و توپ ‌های غنیمتی فکر می‌کردند، حسن به فکر ساخت قبضه ی توپ افتاده بود. کاری که تا اون موقع هیچ کدوم از بچه‌های سپاه پیشنهاد نکرده بودند. کارخانه ماشین‌سازی اراک، میزبان یه قبضه توپ ۱۲۲ میلی متری شد که قرار بود با مهندسی معکوس ازش نمونه سازی کنیم. هر کسی می فهمید فکرمون چیه، شروع می کرد به آیه یاس خوندن، نمونه‌ش مسئول کارخانه‌ی ماشین‌سازی بود که مرتب می‌گفت: این کار نشدنیه. حسن یه تنه در مقابل تمام این حرفهای نا امید کننده ایستاد و محکم گفت:ما این کارو انجام میدیم. چیزی نگذشت که با تلاش شبانه‌روزی بچه‌ها تونستیم اون کار نشدنی رو انجام بدیم. ساخت این قبضه، زمینه ای شد که بعدها بتونیم کاتیوشای ۱۲۲ رو هم نمونه سازی کنیم. شهید حسن تهرانی‌مقدم هم در رکاب همین خودباوری‌های حسن‌آقای شفیع‌زاده رشد کرد، و به جایی رسید که تبدیل شد به کابوس اسرائیل... 💢 ۸ اردیبهشت؛ سالگرد شهادت سردار شهید حسن شفیع‌زاده [فرمانده توپخانه سپاه] گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸خواب عجیبِ یک مادر شهید بعد از شهادتِ حسن شفیع‌زاده |وقتی مراسم خاکسپاری پیکر مطهر حسن‌آقا انجام شد و اطراف مزارش خلوت‌تر شد؛ مادری جلو اومد و پرسید: این شهید کیه و چه مسئولیتی در جبهه داشته؟ گفتیم: فرمانده توپخانه سپاه بوده؛ چطور؟ این مادر عزیز جواب داد: «چون من می‌دونم این شهید خیلی مقام عالی داره.» گفتیم: «شما از کجا می‌دونید؟» گفت: «من مادر همین شهیدی هستم که شهید شفیع زاده رو کنارش دفن کردید. دیشب فرزند شهیدم رو در خواب دیدم که با وضع و لباس مرتب اومده بود. سوال کردم چه خبره مادر؟ پسرم گفت: مگه شما نمی‌دونید که یکی از فرماندهان والامقام مهمون ماست؟ ما همگی به استقبال ایشون اومدیم. شهید بهشتی، شهید مدنی، شهید چمران و ... همه بزرگان ما هم برای پیشواز ایشون اومدند ... من دیشب این خواب رو دیدم و امروز اومدم ببینم اون شهید والامقامِ شهرمون کیه... 💢 ۸ اردیبهشت؛ سالگرد شهادت سردار شهید حسن شفیع‌زاده [فرمانده توپخانه سپاه] گرامیباد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 شهید محمدابراهیم موسی‌پسندی [ و همسرش شهیده مرضیه عاملی؛ که در کنار ایشان به‌شهادت رسید] ؛ و همچنین پاسدار شهیده زهره بنیانیان رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک می‌کنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند ان‌شاءالله امروز از این دو شهید عزیز نیز؛ براتون خواهم گفت 🔰دانلود کنید:دریافت پوستر مشخصات شهیدموسی‌پسندی با کیفیت اصلیدریافت پوستر مشخصات پاسدار شهیده بنیانیان با کیفیت اصلی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ● واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 شهادت؛ خانوادگی قشنگتره.‌‌.. روایتی عاشقانه از زوجی که با هم شهید شدند 🌼|محمدابراهیم موسی‌پسندی ۲۱ساله و مرضیه‌عاملی ۲۰ساله بود؛ که نشستند سر سفره‌ی عقد... ازدواجی که شروعِ یک زندگیِ عاشقانه، اما کوتاه بر روی زمین بود 🌼|ابراهیم مجاهد بود و ازدواج؛ مانعِ حضورش در جبهه نشد. مرضیه هم که تحمل دوری از همسرش رو نداشت؛ شروع کرد به گریه... بعدها ابراهیم براش نوشت: من آن گریه‌ی تو در آخرین دیدارمان را فراموش نمی‌کنم. نبین که در ظاهر گریه نکردم؛ اما در دل اشک ریختم، تا تو ناراحت نشوی... من تو را از ته قلب می‌خواهم و تنها یک دیدارت، دنیایی تازه و دیگر به من می‌دهد. 🌼|ابراهیم به همسرش گفت: تو هم با من بیا بریم جبهه. مرضیه هم قبول کرد و باهاش به پادگان شهید بهشتی اهواز رفت. ابراهیم توی نامه‌ای بعدها برا مرضیه نوشت: دلم می‌خواست که تو در کنارم باشی؛ و به خداوند تبارک و تعالی عرض می‌کردم که ای مولای من! و ای آقای من! من برای خدمت به تو عیالم را هم به منطقه آوردم، تا شاهد تلاش بیشتر من باشی... 🌼|مرضیه توی نامه‌ای برا ابراهیم نوشت: خوشحالم که همسرِ سربازِ امام زمان(عج) هستم... ابراهیم هم در جوابش نوشت: سرباز امام زمان(عج) اون بسیجیه که جمجمه‌اش رو به حق عاریه میده. 🌼|کمتر از ۴ماه از پیوند عاشقانه‌‌ی اونا بر روی زمین می‌گذشت؛ تا اینکه ۹ اردیبهشت ۶۲ دوشادوشِ هم؛ در جاده‌ی آبادان-خرمشهر شهید؛ و با هم به بهشت رسیدند. __________ 🇮🇷ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای عنایت شهید موسی‌پسندی به فرزند شهیدی که استاد دانشگاهِ ضدانقلاب بیرونش کرده بود... خاطره‌ای ناب از سردار شهید محمدابراهیم موسی‌پسندی با روایتگری حجت‌الاسلام گلپیچی ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
۴۷ 🔸 سرداری که امام‌زمان (عج) خبر از شهادتش دادند |یه روز به نیتِ نظافت کردن؛ وارد اتاق محمد ابراهیم شدم. تا رفتم داخل، بوی عطر بسیارخوشی به مشامم رسید. یه نور خاص هم توی اتاقش وجود داشت و محمد ابراهیم که حالِ عجیبی داشت؛ خیلی خوشحال بود. بهش گفتم: «مادر! چرا اتاقت حال و هواش فرق داره؟» گفت: «چیزی نیست» خیلی اصرار کردم؛ اما چیزی نمی‌گفت. من هم کوتاه نیومدم و بعد از کلی اصرار؛ بالاخره گفت: «به شرطی میگم که تا زنده‌ام‌‌؛ به کسی نگید.» وقتی قول دادم؛ گفت: امام زمان(عج) تشریف آوردند توی اتاقم. اول خوشحالم که سعادتِ دیدارِ مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا بشارت دادند که من شهید میشم... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم موسی‌پسندی 📚منبع: خبرگزاری فارس؛ به نقل از مادر شهید 🌸 ۹ اردیبهشت؛ سالگرد شهادت سردار شهید محمدابراهیم موسی‌پسندی گرامی‌باد 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ____________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب: