eitaa logo
"پشت خاکریز های عشق"
985 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
20 فایل
🥀شهـید حـسـن بــاقــری : خاکریز بهانه است ما با هم رفیق شده ایم تا همدیگر را بسازیم. کپی؟!با دعای شهادت برای ادمین های کانال حلال:) آیدی مدیر: @moridi_8989 @R_m1720
مشاهده در ایتا
دانلود
ᚔ‌ᚔ‌ᚓ◜𑁍◞ᚔᚔ‌ᚔᚔ‌ ‹ رمان ِ عـِشق‌بـٰا‌طعمِ‌سـٰادگی! › - نه نه خوبم ... می خوام وضو بگیرم عمه- مسموم شدی؟ نگاه دزدیدم از عمه- نمی دونم از صبح زیاد حالم خوب نبود عمه- جوشونده می خوری؟ جوشونده ! حالم مگر با جوشونده های ضد تهوع عمه خوب میشد ! -اذیت نشین بهترم عمه رفت سمت آشپزخونه- چه تعارفی شدی تو الان برات درست میکنم کلافه نفس کشیدم چه بد بود نقش بازی کردن ! چادر رنگی رو روی سرم مرتب کردم و زیر ل*ب اذان و اقامه می گفتم امیرعلی نماز بسته بودو من با نگاهم قربون صدقه اش می رفتم...دست هام رو تا نزدیکی گوشم بالا آوردم... یاد کردم بزرگی خدا رو و نماز بستم....با بسم الله گفتنم انگار معجزه شدو همه وجودم آروم ! نمازم که تموم شد سجده شکر رفتم و با بلند شدنم امیر علی جوشونده به دست رو به روم و نزدیک نشست... -قبول باشه لبخندی زدم – ممنون قبول حق اخم ظریفی کرد-حالت بد شد؟ -چیز مهمی نبود عمه شلوغش کرد دل نگران گفت: چرا صدام نزدی؟ خوشحال از دلنگرانی های امروزش گفتم: خوبم امیرعلی باورکن با انگشت اشاره تا شده اش شقیقه ام رو نوازش کرد – مطمئن باشم سرم و چرخوندم و انگشت تو هوا مونده اش رو بوسیدم –آره مطمئن مطمئن ...مرسی که هستی و دل نگران ! نگاهش رو به چشمهام دوخت موج میزد توی چشمهاش محبت! ...نیم خیز شدو پیشونیم و ب*و*س*-نمازت رو بخون ...جوشونده رو هم بخور امروز شده بود روز ب *و*س*ه* های امیرعلی که غافلگیرانه می نشست روی صورتم و آرامش پشت آرامش بود که منتقل می کرد به روحیه داغونم ! شب شده بود و من با چادر بعد خوندن نماز عشا بی حال کف اتاق افتاده بودم ..نهار نتونسته بودم بخورم و خدا رو شکر عمه گذاشته بود به پای مسمومیتم ...ولی چشم غره های عطیه که به من و امیر علی می رفت نشون میداد که میدونه چرا نمی تونم نهار بخورم !... فکر می کردم توی معده ام یک گوله آتیشه ...معده ام خالی بودولی همش بالا می آوردم ...فشارم پایین بود و همه رو دل نگران کرده بودم به خصوص امیرعلی رو که همش زیرلب خودش و سرزنش می کرد امیر علی وارد اتاق شدو تلفن همراهش رو گرفت سمتم –بیا مامانته گوشی رو به گوشم چسبوندم صدام لرزش داشت به خاطر حال خرابم- سلام مامان صدای مامان نگران تر از همه- سلام مامان چی شده ؟ بیرون چیزی خوردی؟ -نه ولی حالم اصلا خوب نیست -صبحم که میرفتی رنگ به رو نداشتی مادر چشمهام رو که از درد معده روی هم فشار میدادم و باز کردم ...امیرعلی تو اتاق نبود... بازم بغض کردم- مامان میاین دنبالم -نه مامان عمه ات زنگ زد اجازه خواست اونجا بمونی طفلکی امیرعلی خیلی دل نگرانته...دوست داره پیشش باشی خیالش راحت تره ...شب و بمون با اون حال خرابمم خجالت کشیدم ولی یک حس خوبی هم داشتم _آخه... -آخه نیار مامان بمون ...امیرعلی شوهرته دخترم این که دیگه خجالت نداره دلم ضعف رفت برای این صحبتهای مادر دختری که مثل همیشه از پشت تلفن هم مامان درک کرد حالم رو ... بی هوا گفتم: دوستتون دارم مامان مامان خندید- منم دوستت دارم ...کاری نداری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نویسـنده: مـ... علـیزاده🌱 ؛ᚔ‌ᚔ‌ᚔ‌ᚓ◜𑁍◞ᚔᚔ‌ᚔᚔ
ᚔ‌ᚔ‌ᚓ◜𑁍◞ᚔᚔ‌ᚔᚔ‌ ‹ رمان ِ عـِشق‌بـٰا‌طعمِ‌سـٰادگی! › -نه ممنون مامان- مواظب خودت باش سلامم برسون چشم آرومی گفتم و بعد خداحافظی کردم و تماس قطع شد...آهسته دستم رو پایین آوردم و نگاهم روی تلفن همراه ساده و معمولی امیرعلی موند با صدای باز شدن در اتاق سربلند کردم و امیر علی اومد تو اتاق و کنارم نشست -چیزی می خوری برات بیارم؟ به نشونه منفی سر تکون دادم و خجالت زده گفتم: ببخشید دست خودم نیست نمی دونم چرا این جوری شدم ...همش توی ذهنم... نزاشت ادامه بدم و دستش حلقه شد دور شونه هام – چرا ببخشید؟ درک می کنم حالت رو عزیزمن خودم هم اینجوری بودم فقط یکم خوددارتر سرم و به شونه اش تکیه دادم- تو خواستی من شب اینجا بمونم دست کشید به موهاش-آره ...ناراحت شدی؟ -نه ...فقط خجالت می کشم! خنده کوتاهی کرد وروی موهام و نوازش کرد –قربون اون خجالتت ... روی پاش ضربه زد – سرت و بزار اینجا بی حرف سرم و روی پاش گذاشتم ...خوابم میومد ولی نمی تونستم بخوابم میترسیدم! شقیقه ام رو نوازش کردو موهام رو برد پشت گوشم – سعی کن بخوابی من اینجام ...از هیچی نترس دستش رو محکم گرفتم-قول میدی چادر نمازم رو روی پاهام کشید – قول می دم حالا بخواب چشمهام رو بستم و نفهمیدم کی زیر نوازش دستهای امیرعلی خوابم برد! خوابهای عجیب و غریب میدیدم ... با وحشت چشمهام و باز کردم .... همه جا تاریکی محض بود ... تصویر غسال خونه و جنازه کفن پیچ اومد جلو چشمهام ... دهن باز کردم جیغ بزنم که از پشت کسی بغلم کردو دستش جلو دهنم رو گرفت...از ترس میلرزیدم! -آروم محیا جان ...منم ...نترس عزیزم من اینجام باشنیدن صدای امیرعلی بی اختیار اشکهام ریخت ...سریع چرخیدم وخودم رو قایم کردم توی آغوشش و هق هقم روتوی سینه اش خفه کردم! -امیرعلی من خیلی ترسوام ببخشید... ببخشید ...حتما میگی خیلی لوسم اما... موهام رو نوازش می کردو سرم و ب*و*س*- من اصلا همچین چیزی نمی گم ...می دونستم امشب اینجوری میشی برای همین خواستم بمونی ... اولش همیشه اینجوریه تا با خودت کنار بیای ! -الان اون خانومه که خاله لیلا غسلش داد توی قبره نه ؟ فشار نرمی به بدنم داد-خانومی به این چیزها فکر نکن -نمی تونم ...نمیشه همش میترسم ...من قراره چطوری بمیرم امیرعلی؟خاله لیلا می گفت این خانومه خوب بوده چون لبخند رو لبهاش بود ...من خیلی بنده بدی هستم ... هق زدم- خدایا من و ببخش -هیس... آروم گلم... خدا بزرگه ...مهربونه ...آروم باش به بازوهای برهنه اش چنگ زدم- قول دادی وقتی من مرده ام تو غسلم بدی قول دادی مگه نه؟ دهنش رو به گوشم چسبوند- نباشم همچین روزی رو ببینم عزیز دلم! لحن گرم و مهربونش آرومم می کرد و کم کم گریه ام قطع شد! از امیر علی جدا شدم و تازه یاد موقعیتم افتادم و حس غریبی افتاد به جونم! -بهتر شدی؟ نمی تونستم به چشمهای امیرعلی نگاه کنم... سرم و بالا پایین کردم ...روی بالشت ضربه زد -حالا راحت بگیر بخواب من اینجام کمی مکث کردم وبعد خیلی آروم دراز کشیدم ..پتو رو روم مرتب کردو کنارم دراز کشید...قلبم روی هزار میزد ...ترس و دلهره و خجالتم باهم قاطی شده بودو سرم به سینه ام چسبیده بود -محیا معذبی؟ سربلند کردم وسریع گفتم:نه نه حالا چشمهام به تاریکی عادت کرده بود و خوب میدیدمش...چشمهاش و ریز کرد ...نمی خواستم اشتباه برداشت کنه... مثل بچه ها بغض کردم به این حال مسخره ام و فقط گفتم: امیر علی -جونم چیه؟ جوابی ندادم که اومد نزدیکترو بازوش رو گذاشت زیر سرم ...قلبم داشت از سینه ام بیرون میپرید - -چرا این قدر قلبت تند میزنه محیا ... بغلت کردم تا راحت بخوابی... اگه ناراحتی خب بگو عزیز من سرم و به قفسه سینه اش تکیه دادم-نه ...خب خجالت می کشم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نویسـنده: مـ... علـیزاده🌱 ؛ᚔ‌ᚔ‌ᚔ‌ᚓ◜𑁍◞ᚔᚔ‌ᚔᚔ‌
³پارت تقدیم نگاهتون🌷
خب رفقا از اونجایی کع دیروز نتونستم رمان رو آماده کنم امروز ۳ پارت تقریبا طولانی براتون فرستادم🌿
نظری حرفی انتقادی پیشنهادی چ راجبه کانال چ راجبع رمان ها دارید ناشناس بگید الان جواب میدم🌸 https://harfeto.timefriend.net/16964540838680
vip برا رمان بزارررررر نمیذاری؟ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 ن فک نکنم تازعع فکر نکنم کسی هم موافق باشع
آغا سلام این نماد چیه☯️ ؟! چون خیلی جاها هست نماد خوش اقبالی و اینه هد؟! 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 بزارید بعد ناشناس نماد ها رو میذارم
عه میشه خاطرات انر به معروف و نهی از منکر تعریف کرد؟ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 بله! من چند وقت پیش گفتم فعالیت های نارنجی هم به کارامون اضافه میشع😂😐
هعب من خیلی ادم گناهکاریم نه مسلمونم نه نماز میخونم نه حجاب دارم هعببب جام وسطه جهنمه باید برم با شیطون یه قول دو قول بازی کنم 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 هیچوقت دیر نیست هر موقع واقعاااا کسی پشیمون بشع راه برگشتی هس خدا خیلی مهربون ............. توبه حقيقى و واقعى آثار عجيبى داره! وقتی كه انسان توفيق همچین توبه‏اى رو پيدا کنع ، و با اعمال صالح، گذشته رو جبران کنه، خداوند گناهان گذشته‏اش رو مى‏بخشه، و اونها رو از پرونده اعمالش مى‏شويد، و اون رو به خاطر اون گناهان مجازات نمى‏كنه؛ بلكه اگر تعجّب نكنيد، طبق صريح آيات مورد بحث، تمام اون گناهان را تبديل به حسنات و ثواب مى‏کنه! يعنى عذر خطاكار را مى‏پذيره، و اون رو مورد عفو قرار میده، و از مجازاتش صرف نظر مى‏کنه، و هديه‏اى با ارزش هم به او عنايت مى‏كنه! بالاتر از اين نوع تكريم و بزرگوارى سراغ داريد! شما هيچ انسان كريم و بزرگوارى را مى‏شناسيد كه با خطاكاران اینجوری برخورد كنه! ابوذر غفارى مى‏گويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: روز قيامت اشخاصى وارد صحنه محشر مى‏شوند، ملائكه نامه اعمال آنها را تحويلشان مى‏دهند، پرونده خويش را باز كرده مشغول مطالعه آن مى‏شوند، ناگهان با تعجّب و حيرت فرياد مى‏زنند. اشتباهى رخ داده! اين پرونده، نامه اعمال ما نيست! ما گناهانى مرتكب شده‏ايم كه در اين نامه ثبت نشده! و عباداتى در اين نامه مى‏بينيم كه آن را به جا نياورده‏ايم! حتماً اشتباهى شده، و نامه اعمال شخص ديگرى را به ما داده‏اند! خطاب مى‏رسد: نه، اشتباهى رخ نداده! اين، نامه اعمال خود شماست، و چون شما در دنيا موفّق به توبه شده‏ايد (و توبه شما ريشه‏دار و حقيقى بوده) و با اعمال نيك و صالح، گذشته سياه خود را جبران نموده‏ايد، ما گناهان و معاصى پرونده شما را تبديل به حسنات و عبادات كرده‏ايم! پيامبر اكرم سپس آيه شريفه «اوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ « سوره فرقان، آيه 70»» را تلاوت فرموده، و به اين آيه شريفه استدلال كردند. سپس آثار خوشحالى فوق‏العاده‏اى در چهره مباركشان آشكار شد و به گونه‏اى تبسّم فرمودند كه دندانهايشان نمايان گشت. «نورالثّقلين، جلد 4، صفحه 33( به نقل از تفسير نمونه، جلد 15، صفحه 161)» ولی به شرط اینکه توبه واقعی باشه:))
ببخشید قصد جسارت ندارم شما خانوم هستید یا آقا؟(ادمین) 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 دخترم
سلام تازه تاسیس ها رو هم حمایت می کنید؟! @hiaasaya 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 رفقا حمایت؟🌚
همه ادمین ها خانوم هستن
https://eitaa.com/khakrizhaieshg/10699 چیه؟ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 کسایی کع رمان می‌نويسن یا رمان میزارن یع کانال جداگانه میزنن بعد حالا اون رمانی کع در کانال اصلی در حال پارت گذاری همون رمان در vip هم مثلا میذارم ولی vip پارتاش خیلی جلوتر مثلا اگ این رمان در کانال اصلی پارت ۵۰ هستش در vip شاید رمان حتی تموم شدعع باشه ولی لینک کانال در اختیار هرکسی قرار نمی گیرعع پولی هستش حالا این بستگی به طرف دارعع چقدر بزارعع
سلام، من طرفدار کانالتون هستم. کانالتون رو دوس دارم اما لطفا یکم به اعتقادات ما اوتاکو ها هم احترام بزارید. ما هم افکار خودمون رو دارم. آرزو داریم روزی بریم ژاپن، با تموم کردن هر انیمه ی قشنگ احساس میکنیم یه چیزی تو زندگیمون کمه، با مرگ هر شخصیت گریه میکنیم، با هر پیروزیشون خوشحال میشیم. انیمه چیزیه که به ما امیدی برای زندگی کردن میده. واقعا چیزی از بد گفتن از انیمه گیرتون نمیاد. ما پای اعتقاداتمون وامیستیم. 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 خداروشکر کع از کانال راضی هستید✨ فک کنم جوابتون اینجا هس👇🏻 https://eitaa.com/khakrizhaieshg/10323
https://eitaa.com/Najvaadel128/5 به عشق امام حسین حنایت 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 رفقا حمایت؟🌚
خب من توی دبیرستان خیلی معروف بودم سر اینکه خیلی بی جنبه ام راستش این قضیه بی جنبه ای از وقتی شروع شدکه من توبه کردم و گناهان قبلیم رو کنار گذاشتم کلاس ما هم پر از بچه های بود که درگیر گناهای بودن که من بودم منم از خدا ساختهو البته با کمک سخنرانی های استاد رائفی رفتم با بچه ها دوست شدم و یه جورایی سعی کردم نظرشونو راجب دین جذب کنم اولایلش چون دیگه برا همه عادی بود صحبت های روزمره بچه ها شده بود غیبت از معلم ومدیر و حتی دوستاشون خلاصه وضع خیلی بد بود منم عزممو جزم کردم و نشستم پای صحبت های بچه ها اولش حرف از درس بود که یهو شروع کردن به غیبت منم لبخند زدم گفتم بیاید بحث رو عوض کنیم درست نیست پشت دوستاتون حرف بزنید اونا هم شروع کردن دلایل مذهبی اوردن وایه من مه غیبتشون غیبت نیست و فقط اظهار نظره منم گفتم اگه اظهار نظره پیش خودش بگو نه بقیه و بله اینجوری شدم بچه بی جنبه مدرسه چون من اینکارم رو ادامه دادم 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 احسنت این یه نوع امربه معروف بوده👏🏻👏🏻🌿 مطمئنن پیش حضرت مهدی جایگاه خاصی دارید🧡
میشه انشا درباره کارهای روزانه به ***یسی زبان هشتم بگی 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 وای زبان🥴 کسی میتونه بگع؟ باید برم نگاه کنم اگ داشتم میفرستم
https://eitaa.com/khakrizhaieshg/10706 خب نظر بپرس شاید راضی بودن تو هم vip بزارررر 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 راضی هستید؟
سلام ، امیدوارم حالت خوب باشه می‌خواستم راجب یه مورد حرف بزنم اونم و یه جورایی راهنمایی میخوام من متاسفانه وابسته به کارم یه مدت با آدمای زیادی ارتباط داشتم که متاسفانه دوتا از اونا به شدت به من وابسته شدن و اظهار علاقه کردن‌ . من خودم رو دور کردم و کاملا ارتباطم رو قطع کردم و حتی به این واسطه کارم رو از دست دادم . راستش بعد از یک سال کاملا اتفاقی اکانت مجازی کسی رو دیدم که خیلی صادقانه علاقش رو بیان کرده بود و من بدون هیچ توجهی رها کردم اون شخص رو. به دلیل اینکه نامحرم بود ، دوست نداشتم ارتباطی داشته باشم و این علاقه ی یک طرفه رو بیشتر کنم. حالا که بعد از یک سال و چند ماه خیلی اتفاقی این اکانت رو دیدم متوجه شدم هنوز هم منتظر منه و به طرز وحشتناکی عذاب وجدان دارم . دل شکستن و امیدواری الکی گناهه . ولی آیا راجب این مورد هم صدق می‌کنه ؟ من الان نسبت به اون آدم مسئولم؟ خواهش میکنم راهنمایی کنید و نظرات بقیه رو بپرسید ، شرایط روحی خیلی بدی رو برام به وجود آورده ، ممنونم. 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 _اتفاقا شما نباید عذاب وجدان داشتع باشید چرا؟! چون امید الکی بع ایشون ندادید و باید کاملا منطقی به ایشون توضیح می‌دادید یا بدید که علاقه ای به ایشون ندارید _البته جوری نشه کع واردع گناه شید! شما در صورتی باید عذاب می گرفتید کع با احساسات پسر مردم بازی می کردید و بعد یع مدت ایشون رو ول می کردید و اینکه مطمئنید این آقا راستش رو گفتن؟ اصلا هدفشون چیزه دیگه ای نبودعع؟ اگع قبلا کاملا منطقی با ایشون صحبت کردید و ایشون هنوز نپذیرفتن هیچکارعع دیگع از دست شما برنمیاد و هیچ مسئولیتی هم در قبال ایشون ندارید ولی یه پیشنهاد دیگع ای کع بهتون دارم اینع خانوادتون رو در جریان قرار بدید و اونا کمک بخواید کع اگع لازم بود اصلا خانوادتون با اون آقا صحبت کنع
استرس دارم 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 چرا؟!
🌱در صورت امکان حمایت؟ Palestine_f@ 🍃🍃🍃 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 رفقا حمایت؟🌚
حمایت میکنید؟@Violeteman 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 رفقا حمایت؟🌚
_اصلا نمیشع این بحث رو ط کانال باز کرد اگ میتونید بیاید پیوی تا جایی کع بتونم راهنمایی می کنم
https://eitaa.com/khakrizhaieshg/10649 فقط از طرف خودت حرف بزن عرزشی . تا جایی که من میدونم منو خانوادم هیچ مشکلی با اسرائیل نداریم نه با اسرائیل نه با فلسطین . 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 _خب تا اینجا کع با فلسطین مشکلی ندارید حرفی نیس _ولی راجبه اسرائیل کلیپ پایین رو ببینید و اگع نظرتون عوض نشد کارعع دیگع نمیشع کرد چون حتی با جمهوری اسلامی هم مشکل داشتع باشید با هر چیزی مشکل داشته باشید اگع ذره ای انسانیت داشته باشید نظرتون عوض میشع