eitaa logo
علیرضا خاکساری
571 دنبال‌کننده
20 عکس
50 ویدیو
2 فایل
دفتر شعر مجازی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸أَلسَّلامُ  عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ،أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ🔸 یکی از کسانی که عطش کشتن رسول مهربانی ها را در جنگ احد داشت عبدالله ابن قمیه بود که  در میانه ی میدان فریاد می زد محمد(ص) را به من نشان بدهید نجات نیابم اگر او از من نجات یابد . فلذا خودش را به پیغمبر رحمت رسانید و ضربتی به دوش رسول خاتم زد که حضرت از اسب سرنگون و در میان گودالی افتاد. اینجا بود که جبرئیل امین فورا رسید و شهپر خود را بر روی آن گودال کشید و حضرت ختمی مرتبت با این حائل از چشم مشرکان پنهان و از گزندشان جان سالم به در بردند. ای کاش آن ساعتی هم که سبط پیغمبر در گودال قتلگاه افتاد جبرئیل می رسید و ... اَلا لَعنَتُ الله عَلَی القَومِ الظالِمین (عج) https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ المُظَلِّل بِالغَمام سَیِّدِ الکونَین وَ مَولِی الثَّقَلَین وَ شَفیعِ الأُمَّةِ یَومِ المَحشَر وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلیکِ یا بنتَ سَیِّدِ الأوصِیاءِ السَّلامُ عَلیکِ یا بنتَ الإِمامِ الأَتقیاءِ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ رُکنِ الأَولیاءِ🔸 با وجود شمرهای بد دهان در شهر شام شام من شد تهمت و زخم زبان در شهر شام آنچه با من کرد حرف ناسزا سیلی نکرد زیر بار غصه قدم شد کمان در شهر شام تا بیندازد سرت را از نوک نیزه مدام یک نفر با سنگ می کرد امتحان در شهر شام گیسوان دخترت همرنگ دندانت شده دختر آواره ات شد نصف جان در شهر شام اینکه می لرزم به خود از ضعف هست از ترس نیست آخرش پیدا نشد یک لقمه نان در شهر شام حرف مرهم را نزن کار از مداوایم گذشت بسکه خو کردم به درد استخوان در شهر شام سایه ی خیمه نصیب شمر و خولی شد ولی آه ناموس خدا بی خانمان در شهر شام رفتی و دیگر ندیدی گردش ایام را یک نفر مثل شبث شد ساربان در شهر شام از تو چه پنهان شبیه ریگ صحرا ریخته مطرب و رقاصه و آوازه خوان در شهر شام کاش می مُردم ورودی همین شام خراب کاش می مُردم نمی رفتم ولی بزم شراب https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ،  أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ،  أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ،  أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ،  أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ🔸 هنوز آتش جنگ اُحُد شعله می کشید که پای فراریان به مدینه باز شد و شایعه ی قتل رسول خدا در شهر پیچید.زن انصاریه ای که شوهر و برادر و فرزندش هر سه دل به میدان جهاد زده بودند مضطرب عزم احد کرده بود که در دروازه ی شهر چشمش به مادر سادات افتاد که زانوان بی رمقش را در بغل گرفته و چشمان نگرانش پر از اشک است. از دلواپسی صدیقه ی طاهره که خبردار شد به قصد آوردن خبری خوش روانه ی احد شد. اول کشته ی شوهرش را دید و از او گذشت. دوم به کشته ی برادر رسید از او هم چشم پوشید.سپس بالای سر فرزند بی رمقش حاضر شد که وای مادر سر می داد.اما زن انصاریه دست رد به سینه ی فرزندش زد که مبادا دختر پیغمبرش را بیش از این چشم انتظار بگذارد. به هر کیفیتی خودش را به خاتم الانبیا رساند و از دل غصه دار فاطمه سلام الله علیها گفت و در پای پیغمبر رحمت یک دل سیر بارید.عاقبت هم به دستور رسول خدا برگشت که صدیقه ی طاهره را به احد برده و دستش را در دست رسول الله بگذارد. اگرچه مادر سادات از شدت اضطراب بارها چادر به پایش می پیچید و به زمین می خورد اما به گواهی روایت گویا خالق عالم بلندی های زمین را پست و پستی های زمین را هموار کرد ؛ درخت های حایل را کنار زد و رفع گرد و غبار کرد تا زودتر نگاه فاطمه و پیغمبر اکرم بهم گره بخورد و دل زهرای مرضیه آرام بگیرد. با آن که اندک جراحات رسول الله به مرهمِ مرحمتی امیرالمومنین بخیه شده بود اما همان چند قطره خون مانده بر محاسن احمد مختار کافی بود تا مادر سادات با ناله ای از دل بر آمده غش کند و این مصیبت را تاب نیاورد.... چه دلی داشت فاطمه ی کربلا که چهل منزل سر بریده ی بابا را بر فراز نی می دید که خون تازه از محاسنش می ریخت . اَلا لَعنَتُ الله عَلَی القَومِ الظالِمین (ع) (عج) https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
33.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 در سالروز شهادت نازدانه ی سیدالشهدا کمی روضه ببینید. 🔸بازنشر نماهنگ " این طوری " ترانه ای از علیرضاخاکساری با نوای حاج امیر کرمانشاهی سوم محرم ۱۴۰۱ (ع) https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِكْ عَلَى السَّيِّدِ الْمُجْتَبَى وَ الْإِمَامِ الْمُرْتَجَى سِبْطِ الْمُصْطَفَى وَ ابْنِ الْمُرْتَضَى عَلَمِ الْهُدَى الْعَالِمِ الرَّفِيعِ ذِي الْحَسَبِ الْمَنِيعِ وَ الْفَضْلِ الْجَمِيعِ وَ الشَّرَفِ الرَّفِيعِ 🔸 بزرگ بی بدل ؛ آقای بی قرینه ؛ حسن نمی رسد همه عالم به درک " سین " حسن به پای صبر حسن صبر هم سپر انداخت تمام عمر شده حلم شرمگین حسن قلم نگو تو بگو تیغ حیدر کرار نگو که صلح بگو شیوه ی نوین حسن به دشمنان حسن هر که دست بیعت داد ندید دست خدا را در آستین حسن به مرگ جاهلیت مرده ام جز این باشد خدا کند که بمیرم فقط به دین حسن خودش پیاده و مرکب به این و آن بخشید زیاد هست کرامات این چنین حسن  برای خلق خدا کشتی نجات شود کسی که شد همه ی عمر هم نشین حسن نه کربلای حسینی ست کربلا تنها که سرزمین حسین است سرزمین حسن تمام کرببلا بود مات و مبهوت شکوه تربیت قاسم آفرین حسن پیاده راه می افتیم در مسیر بقیع به شوق عرض ارادت در اربعین حسن عجب مقام رفیعی که با صدای حسین پر است عرش خداوند از طنین حسن تمام خرج مراثی کربلا شده بود نفس نفس زدن سخت واپسین حسن تمام عرش الهی به گریه می افتند به وقت مرثیه از اشک آتشین حسن به یاد سینه ی مجروح مادرش زهرا تمام عمر شریفش زند به سینه حسن نداشت راه نجاتی نداشت دلسوزی شریک زندگی اش بود در کمین حسن شبیه میخ دری که نشست بر سینه گرفت تیر به پهلوی نازنین حسن https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
49.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸گنبد ندارد نام و نشانی بر روی مرقد ندارد... کهنه غزالی را با نفس سیدمجید بنی فاطمه عزیز بشنوید و به غربت امام مجتبی(ع) بگریید. https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكَ، وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَٰلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ. يَا مَوْلايَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ🔸 جنگ صفین بود که عمّار غیورانه در رکاب امیرالمومنین ارواحنا فداه شمشیر زد و هجده نفر از بزرگان لشگر معاویه علیه الهاویه را به جهنم فرستاد. اما این سلحشوری را تاب نیاوردند. تا اینکه ابوعاده مری نیزه بر پهلوی مبارکش زد. آن چنان ضعفی بر او مستولی شد که از اسب افتاد و چون بسیار تشنه بود آبی طلبید. غلام وی _راشد_ قدحی مملو از شیر آورد و به وی نوشاند... با این که عمّار علیه الرحمه تشنه به میدان نزد اما بر اثر چندی جراحت اینطور تشنگی عذابش داد. یک زخم کجا و هزار و نهصد و پنجاه زخم کجا ....؟ کاش زمانی هم که عزیز زهرا (س) ناله ی العطش سر داد غلامش بود تا جرعه ی آبی به او برساند ... آبی که نرسید بماند ؛ تا صدای واعطشا یش بلند شد حصین بن نمیر جوابش را داد . چنان تیری بر دهان حضرت زد که پیکان تیر در حلق مبارکش ماند. وَ سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸قالَ الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الهِجرانُ عُقوبَةُ العِشق 🔸 غزلی که متولد شب های دلتنگی ست ... هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست جای من هم در میان هیئت جامانده هاست دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم " از حرم جا مانده ای " هم صحبت جامانده هاست یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین گوشه ی صحن و سرایت ؛ حسرت جامانده هاست کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد مثل شمعی سوختیم این عادت جامانده هاست بعد زوّار حریمت حالی از ماهم بپرس نوبتی هم باشد اقا نوبت جامانده هاست تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند این تمام دلخوشی و لذّت جامانده هاست حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین! حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست " صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری " خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست طفلِ از روی شتر افتاده را سیلی زدند از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ🔸 " امشب همه هستیم مهمان عموجانت..." غزلی از علیرضا خاکساری با نفس حاج مهدی رسولی عزیز شب تاسوعا ۱۴۰۴ ؟ https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸اللّٰهُمَّ إِنِّى أَشْهَدُ أَنَّهُ وَ لِيُّكَ وَابْنُ وَلِيِّكَ، وَصَفِيُّكَ وَابْنُ صَفِيِّكَ، الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ، أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ، وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ، وَاجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلادَةِ، وَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ، وَقَائِداً مِنَ الْقَادَةِ، وَذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ🔸 هر خیمه هر حصن حصین را دوست دارم مرثیه خوانی وزین را دوست دارم سینه زنان نکته بین را دوست دارم اشک بصیرت آفرین را دوست دارم کرببلا رفتن فقط اینگونه زیباست این راهپیمایی نشان عزت ماست "هیهات من الذله "مخصوص همینجاست دم پاره های آتشین را دوست دارم من از نجف تا کربلا هر دم بگویم سینه سپر کرده سپس محکم بگویم می آیم اصلا به همه عالم بگویم نسل امیرالمومنین را دوست دارم دستان او "رحمان" و چشمانش "رحیم" است "و یطعمون…" یعنی آقایم کریم است این راه مصداق صراط المستقیم است تفسیر آیات مبین را دوست دارم شرمنده ام از محضرش، رویم سیاه است این دل فقط تنها به فکر سرپناه است زخم نشسته به کف پایم گواه است هر درد را نه درد دین را دوست دارم چشمم به تربت آشنا باشد همیشه در منظرم تنها خدا باشد همیشه مُهرم که مُهر کربلا باشد همیشه زخم نشسته بر جبین را دوست دارم در هیئتي پای پیاده بی اراده موکب موکب مست گشتم بین جاده چای عراقی... تازه دم ... با طعم باده این روز های دلنشین را دوست دارم از زندگی از مال دنیا دل بریدم با گوش جان هل من معینش را شنیدم با انتخاب فاطمه اینجا رسیدم این اعتقاد و این یقین را دوست دارم دلبسته ی این آستان دیر و کنشت است از قیمت این خاک شاعر کم نوشته ست من شک ندارم کربلا فوق بهشت است هر گوشه از این سرزمین را دوست دارم باب الحوائج ؛ مادرش ما را فراخواند ما را به زیر سایه ی گنبد طلا خواند سینه زنان دستِ سقا را جدا خواند من دعوت ام البنین را دوست دارم تحریر ملاباسم از ماتم خبر داد به روضه های شیعه سوز بیشتر داد با "شیعتی مهما شربتم …"نوحه سر داد از کودکی ام این طنین را دوست دارم قطعا گره خورده به روضه سرنوشتم از آب و خاک کربلا باشد سرشتم با اشک چشمم به گذرنامه نوشتم من کربلای اربعین را دوست دارم وقتی که من جان میدهم آقا می آید؟ خیلی به او بد کرده ام اما می آید ؟ من التماسش کرده ام آیا می اید ؟ آن لحظه های واپسین را دوست دارم مدح بدون روضه معنایی ندارد این شعر بی مرثیه زیبایی ندارد چشم بدون گریه کارآیی ندارد چشمان با گریه عجین را دوست دارم دنیای غم دریای غصه کوه دردم حالا که میل روضه ی مکشوف کردم باید که از گودال زنده برنگردم تصمیم های اینچنین را دوست دارم یاربّ و یاربّ در ته گودال می گفت با صورتی خونین ، لبی پامال می گفت در عشق بازی با خدا خوشحال می گفت: این نیزه های در کمین را دوست دارم **** گودال را از لوث نیزه پاک کردند یک بوریا بر پیکری صد چاک کردند آخر دهاتی ها تنش را خاک کردند پس مردم روستانشین را دوست دارم https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ🔸 یک اربعین مشتاق دیدارم می آیم ای سایه ی سر ! ای کس و کارم ! می آیم با جان و دل غم را خریدارم می آیم باعزت و با آبرو دارم می آیم بعد از علمدارت علمدار است زینب شکر خدا پیروز پیکار است زینب کی شِکوه از زندان و فکر خانه کردم؟ کی التماس از مردم بیگانه کردم ؟ با خطبه ام جنگی جوانمردانه کردم کاری که من با زاده ی مرجانه کردم تاریخ در عمرش به چشم خود ندیده آغوش واکن فاتح میدان رسیده عشق تو را به عالم و آدم ندادم در راه تو از هستی خود کم ندادم اذن تعرض را به نامحرم ندادم چادر نه خاک چادرم را هم ندادم کی زینب آزاده ذلّت می پذیرد؟ مادر نزائیده کسی معجر بگیرد ای روشنای هر شبم ای ماه زینب غیر از تو پایانی ندارد راه زینب شد شهر شام و کوفه جولانگاه زینب ای وای اگر آخر بگیرد آه زینب راه نجاتی بعد از آن باقی نماند روی زمین شمر و سنان باقی نماند در دست بسته همت بسیار من بود شکر خدا این پای خسته یار من بود سرّی میان اشک معنادار من بود محشر به پا کردن مکرر کار من بود مصداق ناب نسخه پیچیدن همین است من در رگ ام خون امیرالمومنین  است از جذر و مد چشم دریایم بگویم از پایداری قدم هایم بگویم از لحن تند و تیز غوغایم بگویم از "ما رأیت الا جمیلا " یم بگویم از منبرم آل ابوسفیان خطر کرد یک جمله ی من شام را زیر و زبر کرد خواهر فقط دنبال انجام وظیفه ست با دست بسته دشمنانت را حریف است من سربلندم منکرت خار و خفیف است دشمن غلط پنداشته زینب ضعیف است من نور چشم احمد مختار هستم از وارثان حیدر کرار هستم حالا پس از یک اربعین اینجا رسیدم گیسو پریشان اینچنین اینجا رسیدم دلواپس و زار و  غمین اینجا رسیدم با روضه های آتشین اینجا رسیدم برخیز  تا که روی نیلی را ببینی برخیز تا که جای سیلی را ببینی در زیر بار کعب نی ها پر شکسته از  لطف چوب سخت محمل سر شکسته این دل شبیه پهلوی مادر شکسته مانند زهرا بازوی خواهر شکسته باور نداری ردّ چکمه بر جبین است؟ عاقبت هر که سپر باشد همین است در قاب چشمان ترم ای دال گودال دارد تداعی میشود جنجال گودال حال دلم آشفته تر از حال گودال با سم مرکب ها شدی پامال گودال باور نمیکردم که روزی مهربانم! پایین پایت فاتحه باید بخوانم بار رسالت را به دوش خود کشیدم با جان و دل درد اسارت را خریدم منزل به منزل غارت خلخال دیدم پای برهنه در بیابان ها دویدم ما را فقط با اذیت و آزار بردند آخر میان کوچه و بازار بردند طاقت نداری روضه ای سنگین بخوانم از هدیه ای در دامن خورجین بخوانم از بزم مِی از سفره ای رنگین بخوانم از فکر شوم دشمن بی دین بخوانم آورده ام با خود تمام غصه ها را باغیرتم ! شهری تماشا کرد ما را دیگر شمار غصه هایم بی حساب است از این همه رنج و مصیبت دل کباب است در عمر خود یکبار زینب بی جواب است می پرسی از طفلت اگر کنج خرابه ست از فرط درد و داغ و غم آکنده هستم با دست خالی آمدم شرمنده هستم https://eitaa.com/khaksari_alireza1001
🔸اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ‏ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلاَدَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ‏ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَةِ🔸 هرشب برایت زیر نور ماه خواندم با چشم تر مرثیه ای جانکاه خواندم اذن دخول خویش را در راه خواندم "أأدخل یابن رسول الله ؟"خواندم خواهر نگاه روشنی دارد عزیزم ! هر رفتنی برگشتنی دارد عزیزم ! از داغ تو حیران شد و سرگشته زینب دور سرت هرشب مکرر گشته زینب رویش شبیه روی مادر گشته زینب باید ببینی ! پیرتر برگشته زینب ای صاحب شش گوشه مهمان داری امروز یک قافله مهمان گریان داری امروز برگشته ام تا جزء زوار تو باشم من هرکجا باشم هوادار تو باشم در عمر خود تنها گرفتار تو باشم ای یوسف زهرا خریدار تو باشم از زینب خود مشتری بهتر نداری خواهر بمیرد ای برادر سر نداری باید برایت گفتنی ها را بگویم از اقتدار دختر زهرا بگویم از خطبه ی کوبنده و غرا بگویم ازانچه کردم با حرامی ها بگویم با " اسکتوا" یم شهر کوفه زیر و رو شد ابن زیاد از خطبه ام بی آبرو شد دل را که با یاد خدا آرام کردم من چادرم را پرچم اسلام کردم با تیغ نطق آتشین اقدام کردم جای تو خالی بود فتح شام کردم جز ذکر حق ازخواهرت آیا شنیدی ؟ آن مارایت الا جمیلا را شنیدی ؟ در هر لباسی بنده ی شیطان غلط کرد هرکس که زد بر نیزه ها قران غلط کرد هرکس که شد همبازی حیوان غلط کرد از ابتدا نسل ابوسفیان غلط کرد اُف بر یزید و سفره ی نحس قمارش شخصا در آوردم دمار از روزگارش من پای اهداف تو از آغاز بودم جان بر کف دین عاشقی جانباز بودم با دست بسته صاحب اعجاز بودم در بند شمر اما حماسه ساز بودم هر منزلی محشر به پا کردم حسینم من کربلا را کربلا کردم حسینم جان داده ام تا روح مکتب جان بگیرد تا کار و بار صاحب قران بگیرد از بچه هایت دشمنت تاوان بگیرد ای کاش دیگر این سفر پایان بگیرد لبخندهای شمر جانی خسته ام کرد زخم زبان و بددهانی خسته ام کرد بعد از تو خیلی دشمنت رفتار بد کرد هر خواهشی از حرمله کردیم رد کرد راه مرا خولی بی انصاف سد کرد دیدی چگونه شمر پایم را لگد کرد ؟ رفتی و درد و غصه ام کامل شد ای وای نامحرمی در خیمه ام داخل شد ای وای هم شعله ی غم می کشید از دل زبانه هم می رسید آب دهان از بام خانه خورد و خوراکم سنگ بود و تازیانه دارم نشانی از کبودی روی شانه چشمی به سوی دخترت چشمی به من داشت بیش از بقیه حرمله دست بزن داشت ناموس حق آواره و بی خانمان بود هر ناقه ای لنگ و بدون سایه بان بود خلخال دخترها به دست این و آن بود اطراف ناموست پر از نامحرمان بود  " اصلا خبر داری مرا بازار بردند ؟ نامحرمان در مجلس اغیار بردند؟" با رفتنت من ماندم و حال خرابم بی سرپناهی می دهد هرشب عذابم شد آستین پاره ام تنها حجابم باغیرت من ! زخمی بزم شرابم از برکت لطف خدا من دق نکردم حتما خودت کردی دعا من دق نکردم وقتی نباشی زندگی هم زندگی نیست طاعت که منهای ولایت بندگی نیست نانی به ما دادند اگر ؛ بخشندگی نیست سوغات ما از شام جز شرمندگی نیست ماییم و تصویر خیالی رقیه می سوختیم از جای خالی رقیه از پا در اورده مرا مرثیه هایت دیگر به گوش من نمی اید صدایت مشغول ذکر فاتحه هستم برایت ای کاش می شد جان دهم پایین پایت ای کاش قربان تنی صدچاک گردم بعد از سه روز آخر کنارت خاک گردم https://eitaa.com/khaksari_alireza1001