eitaa logo
•|خـلوتگہ‌دل|•
234 دنبال‌کننده
278 عکس
131 ویدیو
2 فایل
~پناھـی در‌ڪوچہ پـس‌ڪوچہ‌هاے بـــرھانΓ• @Borhan_180 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17046153583566
مشاهده در ایتا
دانلود
بگذار هرکه خواست فقیر کسی شود ما را چکار با دگران؟ ما فقط حسین!(:
هزاران بار گر پرسی همین یک جمله تکرار است مرنجانم مرا جانم تـو را من دوست میدارم...
✨ نسبت عشق به من نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟ زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن وای بر من که در این بازی بی‌سود و زیان پیش پیمان‌شکنی چون تو شدم عهدشکن باز با گریه به آغوش تو بر می‌گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن 🍃
🍃 گرچه چشمان تو جز از پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن‌ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟! بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره می‌آیی نیست خواستم با غم عشقش بنویسم شعری گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
تن یکی داریم و در یک تن نمی‌باید دو سر دل یکی داریم و در یک دل نمی‌گنجد دو یار !
••° کسی را که برنجاند تو را هرگز نمیبخشم تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم
✨ به هر دل بستنم عمری پشیمانی بدهکارم نباید دل به هر کس بست اما دوستت دارم پر از شور و شعف باسر بسویت می دوم چون رود تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم دل آزار است یا دلخواه، ماییم و همین یک دل ببر!یا باز گردان!من به هر صورت زیانکارم ملامت میکنندم دوستان در عشق و حق دارند تو بیزار از منی !اما مگر من دست بردارم تو خواب روزهای روشن خود را ببین ای دوست ! شبت خوش گر چه امشب نیز من تا صبح بیدارم
✨ می رسم، اما سلام انگار یادم می رود شاعری آشفته ام هنجار یادم می رود با دلم اینگونه عادت کن بیا بر دل مگیر بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود من پر از دردم پر از دردم پر از دردم ولی تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود راستی چندیست می خواهم بگویم بی شمارـ دوستت دارم، ولی هر بار یادم می رود مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت وحشب شب های تلخ و تار یادم می رود شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود من پر از شور غزل های تو ام اما چرا تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود؟
برایم نسخه ی دوری بپیچ اما بدان این دل از این دیوانه تر شاید، ولی عاقل نخواهد شد!
✨ از مَنَت دِلزده ای؟ دل بکنم و ز در این خانه روم؟ بروم گم بشوم ؟ دور شوم ... عاشقِ مغرور شوم ... ؟ بکنم دل ز همه عاشق و شیدایی خویش؟ ندهم دل به کسی خنده‌ی مستور شوم ... ؟ تو بگو ... از منت دِلزده ای؟ بشوم اشک ببارم همه شب بر سر تو ؟ بکشم آه ، شود هر دم و دم یاور تو ؟ از منت دِلزده ای ؟ من همانم که بُدم یار و بُدم دلبر تو ... چه شده گشته ام انگار که غم پرور تو ... چه شده خنده ی من آه شده ؛ گرمی عشق تو انگار که اکراه شده ... راه هموار دلم چاه شده ... دل بده ... خانه‌ی مهر ؛ تو ، آوار مکن ... عشق ، آن پیچک نوری ست به دلهای غمین عزتش خوار مکن ... کار قلبم به دگر بار تو دشوار مکن ... رخصی ده رخصت! چشمِ من بر در این خانه دگر تار مکن ... حوصله رخت ببسته است ز این خانه دگر غم هجران خودت را به دلم بار مکن ... خسته ام خسته تر از چشمه خشکیده کوه ! لحظه ای مهلت دیدار بده ... دلم آزار مکن ! قصه ی هجر خودت را همه روز محض لبخند خدا باز تو تکرار مکن! تو بگو ... از منت دِلزده ای؟ پس چه شد اینهمه دلبستگی و مهر و جنون و غم ما ؟ پس چرا سر نرسیده است هنوز مرهم ما؟ از منت دِلزده ای ...؟ 🍃
ز سر بگذشت آب دیده‌اش از سر گذشت من به هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردم