هدایت شده از محمد ابراهیم کفیل
بسم الله
برادر عزیز، طلبه انقلابی، ذاکر اهل بیت علیهم السلام و خادم الشهداء محمدجواد صبور دعوت حق را لبیک گفت.
روضه های خالصانه او در مراسمات اهل بیت علیهم السلام و خدمت های عاشقانه اش در یادمان های دفاع مقدس برگ زرین جوانی اش بود.
او را با صلوات بر صدیقه طاهره علیها السلام و فاتحه بدرقه می کنیم؛
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِيجَةَ الْكُبْرَى صَلَاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلَام
خلوت شرر
بسم الله برادر عزیز، طلبه انقلابی، ذاکر اهل بیت علیهم السلام و خادم الشهداء محمدجواد صبور دعوت حق
پیام استاد کفیل در بدرقه ی ایشون
تنها تر از همیشه غزل رفت و رو کنم
با خاطرات مرده ی تو گفت و گو کنم
افتاده این غبار غم اندر وجود من
در پای اشک این همه را شست و شو کنم
فرصت نداد اجل که دوباره ببینمت
مرگ از برای دیدن تو آرزو کنم
قلبم شکست و تکه ی بغضی ز من دمید
آن را دمیده ساکن کوی گلو کنم
خون شرر پیاله ی آتش برای تو
رویای وصل تو به کجا جست و جو کنم
خلوت شرر
تنها تر از همیشه غزل رفت و رو کنم با خاطرات مرده ی تو گفت و گو کنم افتاده این غبار غم اندر وجود من
اعتراف میکنم خیلی بی معرفتم
شبنم نمی چکد مگر از شاخه ی فراق
باید دگر ز حضرت عالی جدا شوم
درد وصال راحت فرقت ز من گرفت
باید ز تو به این همه کالی جدا شوم
خلوت شرر
شبنم نمی چکد مگر از شاخه ی فراق باید دگر ز حضرت عالی جدا شوم درد وصال راحت فرقت ز من گرفت باید ز تو
اگه ازم می پرسیدن برا چه چیزایی شعر میگی هیچ وقت نمی گفتم برا مرگ جواد هیچ وقتم نمی خواستم و نمیخوام همچین شعری بگم یا داشته باشم
آسمان دلم که آبی شد
قسمتم خنده ها و شادی شد
با شرف از شرر گریزانم
با امید از ضرر گریزانم
با توکل به فتح و پیروزی
با تلاشم ، نشاط و بهروزی
شکر شهد رفاقتش همه شب
بندگی بود و بندگی همه شب
قمی
چه میشد بمیری و دیگر نباشی
خودت یا خودم هیچ فرقی ندارد
تویی زنده در من نشانش همین که
بدون تو این دیده برقی ندارد
یه روز داستان این شعرامو تموم می کنم داره خستم میکنه