فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥👤بغض و گریه المیرا شریفی مقدم روی آنتن زنده صداوسیما هنگام اعلام خبر شهادت هموطنان در گلزار شهدای کرمان
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
یه عده قبلا از کشته شدن مسولین ج.ا خوشحال میشدن.الان ازکشته شدن مردم عادی هم خوشحال به جرم اینکه اینایی که کشته شدن طرفدار حاج قاسم بودن.
بعد همینا ادعا داشتن که رژیم سقوط کنه همه با عقاید مختلف کنار هم زندگی میکنیم.
اینا ذره ای قدرت داشته باشن سلاخی میکن مخالف خودشون رو.
#كرمان
🗣 امین میمندیان
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
📸عیادت فرمانده کل سپاه، وزیر بهداشت و زینب سلیمانی از مجروحان انفجار کرمان
🔸سرلشکر سلامی به همراه فرزند حاج قاسم سلیمانی صبح امروز به بیمارستانهای محل بستری مجروحان رفت و ضمن عیادت از همه مجروحان در جریان وضعیت درمان آنها قرار گرفت.
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
💌یک تمرین مفید برای پرورش روح
✔️خودتان را وادار کنید تا در یک محدوده زمانی مشخص ابدا حرفی نزنید.
✔️مثلا در جر و بحثهای دیگران دخالت نکنید.
✔️یا تا زمانی که نظری از شما نپرسيدند، پاسخی ندهید.
✔️در هنگام قضاوت و داوری در مورد ديگران، لحظهای درنگ کنید و با خود بگویید آیا من جای طرف مقابل هستم که در مورد او اظهار نظر میکنم؟
در✔️ مقابل افراد عصبانی و خشمگین، چند دقیقهای درنگ کنیم تا آنان آرام شوند.
آیا میتوانید از حالا به بعد به این موارد آگاه باشید و آنها را در زندگی اجرا کنید؟
💚بعد از این تمرین خواهید دید که شخصیتتان تا چه حد قوی و مورد احترام دیگران خواهد شد.
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم در محل انفجار شمع روشن کردن
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشنوید صحبتهای مردی که چندین نفر از اعضای خانواده اش شهید شدند....
همینقدر مظلوم
همینقدر مقاوم
#کرمان 💔
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
میگفت:«با مامان و بابا تو مسیر برگشتن بودیم؛ مامان خسته شد و نشست روی جدول خیابون.»
علیرضا که به اینجای حرفهاش رسید، مادر گریهاش گرفت و رفت بیرون. طاقت نیاورد...
پسرک چشمش راه گرفته به جایی نامعلوم و دارد توی ذهنش بازسازی میکند.
- «مسابقه گذاشتیم با بابام، دویدیم که برویم موکب برای مامان شربت بیاریم...»
مکث میکند. چشمش دارد همین چند ساعت پیش را میبیند!
- «... صدای انفجار اومد، موج زد، چشمهام بد جور سوخت، افتادم زمین...»
پاچهی شلوارش را آرام زد کنار. سوختگی و خراشیدگی خودش را نشان داد. همراه مادرش آمده بود بیمارستان. از پدرش اما حرفی نزد. رفتم بیرون تا حالی از پدر علیرضا بپرسم؛ اشک روی صورت زن میریخت پایین:
- «بابای علیرضا رو گم کردیم... علیرضا خبر نداره، بهش گفتم بابا جایی دیگه بستری هست!»
از پیش آنها میروم. بیرون از بیمارستان مسئول بخش را میبینم. علیرضا را بهش میشناسانم تا از پدرش خبری بگیرم؛
- بهشون گفتیم گم شده! چون الان موقعیتِ دادن خبر شهادت باباش نبود...!»😭
✍️ محمدحیدری
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
گلی گم کرده ام.mp3
5.14M
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
#نریمان_پناهی🎙
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💔
#گلزار_شهدای_کرمان💔
#ایران_تسلیت💔
♨️ 😭😭😭😭😭
🦋🦋🦋🔳🔳🔳🔳🔳🔳🦋🦋🦋
هدایت شده از دیدنیهای آشپزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطبهی عقد خوانده میشد اما داماد نبود!
لحظهی جاریشدن خطبهی عقدمان مقارن با اذان ظهر شده بود. عاقد، خطبه را آغاز کرده بود ولی داماد نبود! بعد از مدتی آمد. هر که پرسید کجا بودی، توضیح خاصی نداد. از غیبتش کمی ناراحت بودم. بهآرامی گفت: «میدانی که #نماز_اول_وقت برایم مهم است.
نمیخواستم شروع مهمترین فراز زندگیام با نافرمانی خداوند باشد.» به مسجد رفته و نماز اول وقتش را خوانده بود.
راوی: همسر شهید سعید حسینی
🔗 ریش مِحَک ( السُّلطآن 👑 )
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
🔴 چگونه بی وطن میشوند؟
یک روز گفتن این سرودتون نیست نخونید
یک روز گفتن این تیم ملیتون نیست، خوشحالی نکنید.
یک روز دیگه گفتن این پرچمتون نیست دستتون نگیرید.
الان به خاک ایران حمله کردن و دارن میگن این مملکتتون نیست، ناراحت نباشید...
آروم آروم شروع شد...
👤عطیه همتی
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
44.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 یکی از بهترین سرودهای امسال برای حاج قاسم با عنوان "من سربازم " رو ببینید.
گروه سرود متربیان مدرسه مسجد محور شیخ بهایی(ره) شهر ری
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
فیلمهای سینمایی امروز تلویزیون
🎞«پیله و پروانه» ساعت ۰۸:۱۵ از شبکه دو
🎞«آقای بله گو» ساعت ۱۰ از شبکه سه
🎞«رهایی» ساعت ۱۰ از شبکه افق
🎞«مادر» ساعت ۱۱ از شبکه سلامت
🎞«پسرم رسول» ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه پنج
🎞«دورایمون» ساعت ۱۴ از شبکه کودک
🎞«اسکیتهای نقرهای» ساعت ۱۴:۳۰ شبکه سه
🎞«بادیگارد» ساعت ۱۶ از شبکه یک
🎞«منصور» ساعت ۱۸:۳۰ از شبکه افق
🎞«هکر» ساعت ۱۹ از شبکه نمایش
🎞«عملیات قطب شمال» ساعت ۱۹ شبکه امید
🎞«آدم برفی» ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه چهار
🎞«شبی که ماه کامل شد» ساعت ۲۱ شبکه نمایش
🎞«سر به مهر» ساعت ۲۴ از شبکه دو
اخبار داغ سلبریتی ها
┄┅┅❅🇵🇸 🇵🇸 🇵🇸 ❅┅┅┄
@BaSELEBRTY
072_Mohandesi_Khelghat_Nezame_Taskhiri_aminikhaah.ir.mp3
12.69M
سلسله مباحث مصطفی امینی خواه (گوینده صوت های سه دقیقه در قیامت و صوت شنود و ..
با موضوع👇
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
بخش سوم نظام تسخیر
جلسه هفتاد و دو
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄
@khandehpak
#سلام_امام_زمانم
دوباره جمعہ شد و دل شده پریشانت
دوباره حسرت دیدار برقِ چشمانت
بلند مرتبہ شاهِ زمان سلامٌ علیک
سلام بر تو و بر ماه روے تابانت…!!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
می شـود کمــی مــا را دعــا کنی؟
دلمان عجیب زخمی ست...
جـــا نمــی شــویم...
نــه در زمیــن، نــه در زمـــان...
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥کارکرد مغز در تشخیص چیزایی که میبینیم خیلی جالبه!😐
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
روایت از کرمان؛
روایت از یک شهر مقاوم؛
زن از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانههایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابهلای روسری روی گونهاش ریخته بود. لبهایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی "گفتن آوردنش اینجا، زندهست؟" و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بیجانش را نگه داشت.
نگهبان همانطورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه میکرد گفت: "پسرته خواهر؟" و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: "تو رو امام زمان نگو مُرده" نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: "خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش میکنی؟"
زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضیهاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده سالهی او. سومی هم بدن بیجانی بود که بر پارچهی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که بهسرعت داشت از کنارش میگذشت چنگ انداخت و گفت: "خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه اینجا نیاوردن؟" پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: "من کار دارم، خانم جون پاشو اینجا آلودهست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکییکی اتاق ها رو نگاه کنی."
زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاقها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم ... چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک میشد دلش بیشتر راضی میشد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاقها بیابد.
آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه میرفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سالخورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله میکرد.
جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: "مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز میکنم"
در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشمهایش تار شد: "خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم."
بیرمق با لبهایی لرزان از زنی پرسید: "سردخانه کجاست؟" و قبل از آنکه جملهاش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون میآمد بلند فریاد زد: "پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU"
از لابهلای درِ باز شدهی اتاق و رفتوآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفتهاش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان میداد آرام گرفت ...
روایت از فاطمه مهرابی
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak