eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
63.7هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
24.4هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
📍 مرحوم که سلمان زمان ما بودند، دختر بسیار صالح و متدینی داشتند که همین سال‌های اخیر مرحوم شدند. ایشان یک‌سال می‌خواستند برای تمتع به مکه مشرف شوند. تنها بودند. خدمت پدر رسیدند که من خیلی واهمه دارم تنها بروم. 📍آیت‌الله اراکی فرمودند: دخترم! شما آنجا میهمان خدا هستی. خداوند خودش حاضر و ناظر بر توست و می‌کند. خودت را به او بسپار و ذکر «یا حفیظ و یا علیم» را بگو تا در حفظ و مراقبت او باشی. 📍دختر ایشان وقتی می‌رود و بر می‌گردد، برای پدر نقل می‌کند که من وقتی برای طواف وارد شدم، سیل جمعیت و انبوه فراوان زائران را دیدم که گرد خانۀ خدا می‌چرخند، فشرده و گاه با تنه زدن. وحشت کردم. دیدم ابداً نمی‌توانم وارد جمعیت شوم. عقب‌عقب به یک گوشه‌ای رفتم. 📍دلم خیلی شکست که خدایا! من تنها هستم. نمی‌توانم عمل را انجام دهم. خودت کمکم کن. یاد حرف‌های پدرم افتادم که فرمود: شما میهمان خدا هستی. بگو: «یا حفیظ و یا علیم» و خودت را به او بسپار. همین را گفتم. ناگهان دیدم در برابر حلقه‌ای دور کسی زده‌اند که کسی نمی‌توانست وارد آن شود. شخصی گفت: با امام زمانت طواف کن. 📍من وارد فضای این حلقه شدم. فهمیدم امام زمان «عج» جلوتر هستند که می‌خواهند طواف را شروع کنند. یک طرف دیگر ایشان هم شخص دیگری بودند. من هم پشت سر حضرت قرار گرفتم و از پشت عبای حضرت را گرفتم. هفت شوط طواف را در خدمت آقا انجام دادم که اصلاً هیچ تنه‌ای به من نخورد. در تمام این هفت دور حالت تضرع و التماس به خداوند و به حضرت داشتم. بعد از این هفت دور همین که طواف تمام شد، دیگر حضرت را ندیدم. فقط تأسفم از این است که آن‌قدر هول بودم که یادم رفت به حضرت سلام کنم. سلسله مباحث برنامه (چاپ یازدهم، نشر عطش، ۱۳۹۶) جلد ۴، صفحات ۱۱۵و ۱۱۶. فایل صوتی داستان👇👇👇👇 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY