eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
65.1هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
23.3هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 #کارت_عروسی_برای_اهل_بیت 💠 دعوتنامه‌ها را خودمان نوشتیم. کارتهای #عروسی را که توزیع می‌کردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی، امام حسین، حضرت ابوالفضل، امام جواد، امام کاظم، امام هادی و امام عسگری علیهم‌السلام و دعوتنامه‌ها را به عموی آقا مرتضی که راهی #کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامه‌ای مخصوص نوشتیم. از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در #عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای #توسل خواندیم. 💠 چند شب قبل عروسی #خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفته‌اند، به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند. خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار #خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما! 🔴 #همسر_شهید_مرتضی_زارع ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
آیا بستن حرم برای جلوگیری از بیماری درست است؟ آیا علم و عقل با ایمان تعارض دارند؟.mp3
3.7M
آیا تعطیلی و بستن حرم های مطهر برای جلوگیری از بیماری واگیردار با اعتقادات دینی ما سازگار است؟ - بخش اول 7.5 دقیقه صوت پیشنهاد: حتما تا آخر بشنوید (س) (ع) @pasokhvoice ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆
📍 مرحوم که سلمان زمان ما بودند، دختر بسیار صالح و متدینی داشتند که همین سال‌های اخیر مرحوم شدند. ایشان یک‌سال می‌خواستند برای تمتع به مکه مشرف شوند. تنها بودند. خدمت پدر رسیدند که من خیلی واهمه دارم تنها بروم. 📍آیت‌الله اراکی فرمودند: دخترم! شما آنجا میهمان خدا هستی. خداوند خودش حاضر و ناظر بر توست و می‌کند. خودت را به او بسپار و ذکر «یا حفیظ و یا علیم» را بگو تا در حفظ و مراقبت او باشی. 📍دختر ایشان وقتی می‌رود و بر می‌گردد، برای پدر نقل می‌کند که من وقتی برای طواف وارد شدم، سیل جمعیت و انبوه فراوان زائران را دیدم که گرد خانۀ خدا می‌چرخند، فشرده و گاه با تنه زدن. وحشت کردم. دیدم ابداً نمی‌توانم وارد جمعیت شوم. عقب‌عقب به یک گوشه‌ای رفتم. 📍دلم خیلی شکست که خدایا! من تنها هستم. نمی‌توانم عمل را انجام دهم. خودت کمکم کن. یاد حرف‌های پدرم افتادم که فرمود: شما میهمان خدا هستی. بگو: «یا حفیظ و یا علیم» و خودت را به او بسپار. همین را گفتم. ناگهان دیدم در برابر حلقه‌ای دور کسی زده‌اند که کسی نمی‌توانست وارد آن شود. شخصی گفت: با امام زمانت طواف کن. 📍من وارد فضای این حلقه شدم. فهمیدم امام زمان «عج» جلوتر هستند که می‌خواهند طواف را شروع کنند. یک طرف دیگر ایشان هم شخص دیگری بودند. من هم پشت سر حضرت قرار گرفتم و از پشت عبای حضرت را گرفتم. هفت شوط طواف را در خدمت آقا انجام دادم که اصلاً هیچ تنه‌ای به من نخورد. در تمام این هفت دور حالت تضرع و التماس به خداوند و به حضرت داشتم. بعد از این هفت دور همین که طواف تمام شد، دیگر حضرت را ندیدم. فقط تأسفم از این است که آن‌قدر هول بودم که یادم رفت به حضرت سلام کنم. سلسله مباحث برنامه (چاپ یازدهم، نشر عطش، ۱۳۹۶) جلد ۴، صفحات ۱۱۵و ۱۱۶. فایل صوتی داستان👇👇👇👇 کانالهای ما را دنبال کنید👇 @farzandbano @khandehpak @menoeslami @BaSELEBRTY
💎💎💎 💎💎 💎 ❇️❇️خاطرات جالب استاد قرائتی❇️❇️ 🕌خاطره عجیب حاج آقا از امام رضا(ع)🕌 خاطره ای دارم که با چند مقدّمه بیان می کنم : 1- زمانی وضعیّت مردم سامرا خیلی بد ، گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتی که ضرب المثل شده بود که فلانی مثل فقرای سامرا است . آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام می کردند و تقریبا صددرصد اهل سنّت بودند . 2- آیه اللّه بروجردی قدّس سرّه تصمیم گرفت حمام بزرگ و در کنار آن حسینه ای را برای شیعیان بسازند تا زیارت امام هادی علیه السلام نیز از مظلومیت بیرون بیاید . 3- به پیروی از آن سیاست برای رونق زیارت امام هادی علیه السلام ، آیه اللّه العظمی خوانساری که در تهران بودند- به عدّه ای از طلبه ها پیغام داده و سفارش کردند که ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شبها در حرم امام هادی علیه السلام احیا بگیرند . 4- آیه اللّه العظمی شیرازی هم در راستای این سیاست ، عدّه ای از نیروهای حوزه را به سامرا فرستادند . به هر حال توفیقی بود که یک ماه رمضان من در آن مراسم بودم . در آن زمان فقر شدیدی به یکی از طلاب فشار آورده وبه امام هادی علیه السلام پناه آورده بود و کنار صحن آن حضرت ایستاد و عرض کرد : من مهمان شما هستم و محتاج و . . .می گوید : کمی ایستادم یک وقت آیه اللّه العظمی شیرازی از حرم بیرون آمد در صورتی که برخلاف رویه همیشگی که عبا به سر کشیده به طرف درب صحن می رفتند ، به طرف من آمده و مقداری پول به من داده و فرمودند : این کار به سفارش امام هادی علیه السلام است . شما دفعه اوّلتان است که گرفتار شده اید و به این درب پناه آورده اید ، ولی من بارها اینجا به پناه آمده و نتیجه گرفته ام...ادامه این خاطره رو در پست زیر بخوانید👇👇👇👇👇👇 🌼✨ شیـــــــــخِ شـــــــــوخ ✨🌼 🌼✨ @sheykhe_shukh✨🌼 🤲اگه‌لذت بردید یه صلوات‌بفرستید🤲 💎 💎💎 💎💎💎
💎💎💎 💎💎 💎 ❇️❇️خاطرات جالب استاد قرائتی❇️❇️ 🕌خاطره عجیب حاج آقا از امام رضا(ع)🕌 ...ادامه خاطره‌ی پست قبلی ...این داستان در ذهنم بود تا اینکه ازدواج کرده و با همسرم به مشهد مقدس رفتیم ، چند روزی گذشت ، پولم تمام شد . خواستم سجّاده نماز را بفروشم ، خانم مانع شد . خواستم تسبیحم را بفروشم ، به قیمت کمی می خریدند . (مخفی نماند که من پول دو عدد نان بیشتر نمی خواستم . ) به حرم امام رضا علیه السلام رفتم تا زیارتنامه بخوانم ، کسی به من مراجعه نکرد . ماءیوس شدم ، یک وقت به یاد داستان سامرا که قبلاً گذشت افتادم ، آمدم کنار صحن امام رضا علیه السلام عرض کردم : یا امام رضا ! من مهمان شما و محتاج ، به شما پناه آورده ام ، شما اهل کرامت و بخشش هستید؛ ((عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم )) بعد از چند دقیقه یکی از سادات که از دوستانم بود از راه رسید و گفت : آقای قرائتی ! شما کجا هستید؟! ، من نیم ساعت است که به دنبال شما می گردم ؟ گفتم : برای چی ؟ گفت : روز آخر سفرم است و مقداری پول زیاد آورده ام ، گفتم بیایم به شما قرض بدهم که ممکن است احتیاج پیدا کنید . گفتم : فلانی ! همه اینها حرف است ، امام رضا علیه السلام شما را برای من فرستاده است . 🌼✨ شیـــــــــخِ شـــــــــوخ ✨🌼 🌼✨ @sheykhe_shukh✨🌼 🤲اگه‌لذت بردید یه صلوات‌بفرستید🤲 💎 💎💎 💎💎💎
🌺 خواب زیبایی که بالاخره تعبیر شد... خوابِ امام‌حسین علیه‌السلام رو دیده بود.به حضرت عرض‌کرده بود: کاش من هم درکربلا بودم و شما رو یاری می‌کردم. امام فرموده بودند: ناراحت نباش! سیدی از نسل ما علیه کفر قیام می‌کنه؛ تو در اون جنگ شرکت می‌کنی و شهید میشی... چهارده سال گذشت. جنگ ایران و ارتش‌بعثِ‌عراق شروع شد. باز هم خواب امام‌حسین علیه‌السلام رو دید. حضرت بهش فرموده بود: پسرم! وقتش رسیده که به آرزوت برسی. محمدعلی عزمش رو برای رفتن به جبهه جزم کرد، و مدت زیادی از خوابش‌نگذشته بود که شهید شد. 🌹خاطره‌ای از زندگی شهید محمد علی نامور 📚منبع: کتاب لحظه‌های بی‌عبور ، صفحه 85 @Modafeaneharaam
شیخ جعفر : 🔻درباره چگونگی به ساحت مقدس حضرت بقیة الله عج الله تعالی فرجه، باید گفت : علاوه‌ بر توجه مستمر به آن وجود مقدس، قاعده و روشی میان علمای بزرگ اخلاق بوده است؛ 🔸از جمله مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری که بر آن تأکید داشتند و آن این که زمانی از اوقات شبانه‌ روز، به طور مشخص و منظم، برای توجه و توسل به ساحت قدسی آن حضرت اختصاص داده شود. 🔹برای این منظور، دستورالعمل‌ های مختلفی هست، از عبادات مؤثر در توسل و توجه به ساحت مقدس عج الله فرجه، نماز آن حضرت است. برخی علما و شیفتگان حضرت، آن را جزء برنامه ‌های روزانه خود می‌ دانسته ‌اند. دست کم خواندن این نماز هفته‌ ای یک بار در روز جمعه نباید فراموش شود. 🔸یکی از دستورهای مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری برای توسل و توجه به ساحت مقدس حضرت ولی عصر، ذکر «المُستعانُ بِکَ یَابن الحسن» است. این ذکر برای استمداد و کمک‌ طلبی از ساحت مقدس حضرت بسیار ممتاز است. عدد این ذکر «570» بار است.
🔰 توسل به شهدای کربلا 🔸 علیه‌السلام فرمودند: «وقتی نام شهدا می‌آید اگر جمع هستید بگویید: «یا لَیتَنا کُنّا مَعَکَم» و اگر تنها هستید بگویید: «یا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم.» 🔹 با این سخن از شهدای کربلا بخواهید رزق اربعین و زیارت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام را برای ما بگیرند و هم‌چنین با قرآن یا زیارت عاشورا، یا اگر به زیارت امام رضا علیه‌السلام می‌روید و صلوات می‌فرستید به این بزرگواران هدیه بدهید و یادشان باشید. 🔸، مدتی بود که به جناب حر توسل می‌کرد. خواب ایشان را دید. جناب در خواب به ایشان گفتند: «آقای من فرمود تو آقای تهران خواهی شد» که در واقعیت هم اتفاق افتاد. ❇️ توسلات به شهدا خیلی اثر دارد. 📍برگرفته از «جلسات و علی اصحاب الحسین» @Aminikhaah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️اقامه نماز امام زمان (عجل) در مشکلات و گرفتاری ها . نماز امام زمان(عج) مانند دیگر نمازهای مستحبی دو رکعت است. در هر رکعت هنگام خواندن سوره حمد، آیه «إیاكَ نَعْبُدُ وَ إیاكَ نَسْتَعین» صد بار تکرار می‌شود و پس از آن، سوره توحید خوانده می‌شود. در برخی منابع آمده است که هر کدام از ذکرهای رکوع(سُبْحانَ رَبِّی العَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ) و سجده(سُبْحانَ رَبِّی الاَعْلیٰ وَ بِحَمْدِهِ) هفت بار تکرار شود و در برخی عدد خاصی ذکر نشده است. . پس از پایان نماز یک بار «لا إلهَ اِلّا الله» گفته شده و تسبیحات حضرت زهرا خوانده می‌شود، پس از آن به سجده رفته و صد بار صلوات فرستاده می‌شود. . . . الله_ناصری . کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🟤🌼🟢🌸🔴🌺🟣❅┅┅┄                @khandehpak
🏴السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَهُ الزهرا🏴 ✅ زیرهرچند کمی طولانی است اما آنقدرجالب است که به خواندنش می ارزد. 💠 به علیها سلام ( قسمت اول )💠 حضرت حجه الاسلام و السملین جناب حاج آقای رازی از مرحوم حجه الاسلام آخوند ملاّعباس سیبویه یزدی نقل می کند که فرمود: پسر عمویی به نام حاج شیخ علی داشتم که از علما و روحانیون یزد بود . یک سال آن مرحوم با چند نفر از دوستان یزدی برای تشرّف به حج به کربلا مشرّف شده و به منزل ما وارد شدند و پس از چند روز به مکّه عزیمت نمودند . من بعد از انجام مراسم حج ، انتظار مراجعت پسرعمویم را داشتم ولی مدّتها گذشت و خبری نشد . خیال کردم که از مکّه برگشته و به یزد رفته است . تا اینکه روزی در حرم مطهّر حضرت سیّدالشهداء علیه السلام به دوستان و رفقای او برخوردم و از آنان جویای احوال او شدم ولی آنها جواب صریح به من ندادند ، اصرار کردم مگر چه شده اگر فوت کرده است بگویید . گفتند: واقع قضیّه این است که روزی حاج شیخ علی به عزم طواف مستحبی و زیارت خانه خدا ، از منزل بیرون رفت و دیگر نیامد؛ ما هر چه و در باره او تجسّس و تحقیق کردیم از او خبری به دست نیاوردیم ، ماءیوس شده حرکت نمودیم و اینک اثاثیه او را با خود به یزد می بریم که به خانوداه اش تحویل دهیم . احتمال می دهیم که اهل سنّت او را هلاک کرده باشند . من از شنیدن این خبر بسیار متاءثّر شدم . تا اینکه بعد از چندسال روزی دیدم در منزل را می زنند . در را باز کردم ، دیدم پسر عمویم است . بسیار تعجّب کردم و پس از معانقه و روبوسی گفتم : فلانی کجا بودی و از کجا می آیی ؟ گفت : همین الا ن از یزد می آیم . گفتم : اینطوری که نقل کردند ، تو در مکّه گم شده بودی ، چطور از یزد می آیی ؟ گفت : پسر عمو ، دستور بده قلیان را حاضر کنند تا رفع خستگی کنم ، شرح حال خودم را برای شما خواهم گفت . بعد از صرف قلیان و استراحت ، گفت : آری روزی پس از انجام مراسم حجّ از منزل بیرون آمدم و به مسجدالحرام مشرّف شدم ، طواف کرده و نماز طواف خواندم و به منزل بازگشتم ، در راه ، مردی را با ریش تراشیده و سبیلهای بلند دیدم که با لباس افندیها ایستاده بود ، تا مرا دید قدری به صورت من نگاه کرد و بعد جلو آمد و گفت : تو شیخ علی یزدی نیستی ؟ گفتم : چرا . گفت : سلام علیکم ، اهلاً و مرحبا ، و دست به گردن من انداخت و مرا بوسید و دعوت کرد که به منزلش بروم . با آنکه وی را نمی شناختم ، با اصرار مرا به خانه خود برد و هر چه به او گفتم : شما کیستید ، من شما را به جا نمی آورم ، گفت : خواهی شناخت ، مرا فراموش کرده ای ، من از دوستان و رفقای شما هستم . خلاصه ظهر شد . خواستم بیایم ، نگذاشت . گفت : همه جای مکّه حرم است ، همین جا نماز بخوان . و برایم ناهار آورد و من هر چه گفتم رفقایم نگران و ناراحت می شوند ، گفت : چه نگرانی ؟ اینجا حرم امن خدا است . خلاصه شب شد و نگذاشت من بیابم . بعد از نماز عشا دیدم افراد مختلفی به آن منزل می آیند تا جماعتی شدند و آن شخص شروع کرد به بد گفتن و مذمت کردن شیعه ها ، . . . چنان مذمت از شیعه کردو آنها را بر علیه من تحریک نمود که همه آنها بر من خشمناک شده و بر قتل من هماهنگ شدند . گفتم : خدا می فرماید: و من دخله کان آمناً گفت : جرم شما بزرگ است و تو ماءمون نیستی . گفتم : خدا می فرماید: و ان احد من المشرکین استجارک فاجره . . . گفت : شما از مشرکین بدتر هستید ! خلاصه ، دیدم مشغول مذاکره در باره کیفیّت قتل و کشتن من هستند . به شیخ جابر گفتم : حالا که چنین است ، پس بگذار من دو رکعت نماز بخوانم . گفت : بخوان . گفتم : در اینجا ، با توطئه چینی شما برای قتل من ، حضور قلب ندارم . گفت : هر کجا می خواهی بخوان که راه فراری نیست . آمدم توی حیاط کوچک منزل ، دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهرا صدیقه کبری (سلام اللّه علیها) خواندم و بعد از نماز و تسبیح به سجده رفتم و چهار صد و ده مرتبه یا مولاتی یا فاطمهُ اغیثینی گفتم و التماس کردم که راضی نباشید من در این بلد غربت به دست دشمنان شما به وضع فجیع کشته شوم و اهل و عیالم در یزد چشم انتظار بمانند . ادامه درپست بعد 👇
💠 به علیها سلام ( قسمت دوم) در این حال روزنه امیدی به قلبم باز شد ، به فکرم رسید بالای بام منزل رفته خود را به کوچه بیندازم و به دست آنها کشته نشوم و شاید مولایم امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب علیه السلام با دست یداللهی خود ، مرا بگیرد که مصدوم و زخمی نشوم . پس فوراً از پله ها بالا رفتم که نقشه خود را عملی کنم . به لب بام آمدم . بااینکه بامهای مکّه اطرافش قریب یک متر حریم و دیواری دارد که مانع سقوط اطفال و افراد است . ولی دیدم این بام اطرافش دیوار ندارد . شب مهتابی بود . نگاهی به اطراف انداختم ، دیدم گویا شهر مکّه نیست ، زیرا مکه شهری کوهستانی بوده و اطرافش محصور به کوههای ابوقبیس و حرا و نور است ، ولی اینجا فقط در جنوبش رشته کوهی نمایان است ، که شبیه به کوه طرز جان یزد است . لب بام منزل آمدم که ببینم ناصبی ها چه می کنند ؟ با کمال تعجب دیدم اینجا منزل خودم در یزد می باشد ! گفتم : عجب ! خواب می بینم ؟ ! من مکّه بودم و اینجا یزد و خانه خودم است . پس آهسته بچه ها و عیالم را که در اتاق بودند صدا زدم . آنها ترسیدند و به هم گفتند: صدای بابا می آید . عیالم به آنها می گفت : بابایتان مکّه است ، چند ماه دیگر می آید . پس آرام آنها را صدا زدم و گفتم : نترسید ، من خودم هستم ، بیایید در بام را باز کنید . بچه ها دویدند و در را باز کردند . همه مات و مبهوت بودند . گفتم : خدا را شکر نمایید که مرا به برکت توسل به حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) از کشته شدن نجات داد و به یک طرفه العین مرا از مکّه به یزد آورد ، سپس مشروح جریان را برای آنها نقل کردم . 📖کرامات صالحین و 📖چهره درخشان قمربنی هاشم ابوالفضل العباس ، ص 301. سلام الله علیها @hal_khosh