🌾🌸🌾🌸
✅ #نوجوان
🌲بسیاری از نوجوانان عزت نفس پایئنی دارند وخودشان را سرزنش می کنند،
🌲اگر مرحله ای از زندگی باشد که انسان بیش از هرزمان به کلام تأیید آمیز نیاز داشته باشد همانا مرحله نوجوانی است
🌲اما دقیقا در این مرحله است که والدین به کلمات منفی رو می آورند، تا کاری کنند که نوجوان مطابق میل آنها رفتار کند،
👌🌲بااستفاده ازاین روش، نوجوان مطابق میل شما رفتارنمی کند
والدین عزیز
کلام انتقادی، محکوم کننده، تحقیرآمیز ودرشت وخشن رااز فرهنگ واژه هایتان حذف کنید..👌
راه بهتری از فریادکشیدن وسخنان درشت ونامربوط هم هست!!!! 👌
#کارگروه_نوجوان
🌸🌾🌸🌾🌸
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#کودک
معرفی کتاب #خدایا_اجازه
⁉️خدایا آیا سوال کردن درباره تو گناه دارد؟
🔹🔸 نه سوال کردن درباره ی من گناه ندارد پیامبران من همیشه به سوالهای مردم درباره ی من پاسخ می دادند.
به کسی نمیگفتند چرا درباره ی خدا سوال می کنی.
الان هم اگر تو درباره ی من سوالی داشتی میتونی سوالت را از پدر مادرت یا روحانی محل یا معلم دینی ات بپرسی.
سوال کردن گناه ندارد این کار خیلی هم خوب است.
#کارگروه_کودک
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#همسرانه
📌اگر از همسرم ناراحت شدم چکار کنم؟
👈 گاهی اوقات زن یا شوهر خواسته نیاز خودش را مطرح نمیکند و به همسرش نمیگوید که چه رفتارها و گفتارها و عکس العمل هایی ناراحتش میکند
همسر او هم متقابلاً چون نمیداند که این رفتار یا گفتار موجب ناراحتی و آزردگی خانم یا آقا میشود، آن را مکرراً انجام میدهد.
فرد مقابل هم که شدیداً از دست او عصبانی است، در ذهنِ خود رأی صادر میکند و برچسب بیتوجهی یا بیعاطفه بودن به او میزند و احساس فداکاری نیز میکند؛ بهایندلیل که آزرده میشود، ولی صحبتی نمیکند.
او در خیال خود به حفظ رابطه شان کمک میکند ؛ اما درحقیقت به رابطۀ زناشوییشان و همسر خود خیانت بزرگی کرده است.
او در ذهن خود این فرضیه را مطرح میکند که «او باید بداند که من چه خواستهای دارم» یا اینکه
«او میداند که من از فلان کارش ناراحت میشوم» و البته سخت در اشتباه است.
گاهی افراد با گفتن درستِ خواستههایشان میتوانند کمک بزرگی به خود و همسرشان کنند و نیازی نیست که آزردگیها و ناکامیهایشان را درون خود بریزند، چون این بغضهای فروخورده، روی هم تلمبار میشود و ناگهان موجب انفجار و واکنش خشمناک شدیدی میشود
✅ برای شناخت مهارت ها و آموزش آن از راهنمایی مشاوران و کارشناسان موسسه بصیر استفاده نمایید.😊
#کارگاه_همسرداری
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
📣📣📣 توجه توجه
لیست برگزاری کارگاههای ویژه #کودک و #مادر موسسه بصیر
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
❤️❤️❤️❤️
یه هفته از اون اتفاق میگذشت و من جرأت نداشتم از خونه برم بیرون ، فقط فاطمه و بچه ها چندبار اومده بودن دیدنم و جالب بود برام که بین شقایق و یاسمین و نجمه تنها کسی که به نمازخوندن و حجاب من ایراد نمیگرفت شقایق بود.
عموهم که هرچی بهش زنگ میزدم بر نمیداشت و این بیشتر نگرانم میکرد.
.
.
.
مامان_ حانیه جان. مامان. بیا تلفن
_ کیه؟
مامان_ فاطمه
سریع دوییدم سمت تلفن
_ سلااااام .
فاطمه_ سلام خانوم. خوبی؟
_ مرسی عزیزم تو خوبی؟
فاطمه_ فدات. باخوبیت. میگما خانوم گل. امروز کلاس ، میای؟
_ مگه چهارشنبس امروز؟
فاطمه_ اره
_ وای نه فاطمه. میترسم.
فاطمه_ از چی میترسی ؟ اون موقع تنها بودن خطرناک بود، وگرنه اگه از کوچه های خلوت نری و دیروقت هم نباشه که چیزی نمیشه. تازه من با بابام میایم دنبالت .
_ نه مزاحم نمیشم
فاطمه_ ساعت 4/5 حاضر باش .خدانگهدارت.
منتظر هیچ مخالفتی از جانب من نشد و زود تلفن رو قطع کرد، منم دیگه بیشتر تو خونه موندن رو جایز ندونستم و بیخیال این ترس مسخره شدم.
_ مامان. من بعدازظهر با فاطمه میرم کلاس.
مامان_ باشه. راستی میخوام به امیرعلی بگم به دوستش زنگ بزنه دعوتشون کنه، که یه تشکریم کرده باشیم، بلاخره اگه اون نبود الان......
بدون اینکه حرفش رو تموم کنه ، پشتش رو به من کرد و مشغول ادامه گردگیریش شد.
نمیدونم چرا ولی دوست داشتم دوباره اون پسره رو ببینم ولی از طرفی نمیتونستم غرورمو بشکنم و دوباره تشکر کنم.
_ حالا نمیشه بیخیال شیم.
مامان_ خجالت بکش. خیر سرت جونتو نجات داده. از ادب و نزاکت به دوره.
_ اووووووو. حالا انگار منو از تو دهن اژدها دراورده.
مامان_ کمتر از دهن اژدها نبوده ، اگه اون نرسیده بود معلوم نبود الان کجا بودی.
راست هم میگفت، اگه اون نبود معلوم نبود چه بلایی سر من میومد.
مثله بچه های تخص شونمو بالا انداختم و گفتم_ هرجور دوست داری
.
.
.
در رو که باز کردم، همزمان فاطمه اینا رسیدن .
شیشه رو کشید پایین.
فاطمه_ سلام خانوم ترسو
چپ چپ نگاهش کردم، اما جلوی باباش روم نشد چیزی بهش بگم.
سوار شدم و بدون کوچیک ترین توجه ای به فاطمه رو به باباش گفتم _ سلام. خوبید؟ خاله جان خوبن؟
بابای فاطمه _ سلام دخترم. ممنون شما خوبی؟ خاله هم خوبن سلام رسوندن.
_ ممنونم.
فاطمه _ قدیمیا میگفتن که جواب سلام واجبه ظاهرا
_ علیک
فاطمه_ خب؟ چه خبرا؟ خوش میگذره خوردن و خوابیدن؟
_ بزار برسیم کاملا خبرا رو برات شرح میدم
پرو خانوم.
.
.
.
با دیدن مسجد دوباره اون اتفاق برام تداعی شد. "ای خدا اخه من چرا همش باید ضایع بشم جلوی این پسره؟"
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#ح_سادات_کاظمی
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
هر كس بر دانش خويش افزود،
ولى بر هدايت اش نيفزود،
جز بر دورى اش از خدا نيفزود
مَنِ ازدادَ عِلماً ولَم يَزدَد هُدًى، لَم يَزدَد مِنَ اللّهِ إلّا بُعداً
ميزان الحكمه جلد8 صفحه 117
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
💐💐🍁🍁💐💐🍁🍁💐
#مهارت_خودآگاهی
#خطاهای_فکری2⃣
گاهی ما درگیر افکاری می شویم. که اشتباه هستند و این افکار ما رو درگیر احساسات ناسالم می کنند و بر اساس همون افکار اشتباه رفتارهایی می کنیم که هم به خودمون و هم به اطرافیانمون آسیب می زنیم.
فکر می کنید علت خشم و عصبانیت ما می تونه همین خطاهای فکری باشد؟
🌼 در این شماره یکی دیگه از خطاهای فکری رو براتون توضیح میدهم.
🍁 خطای تفکر همه یا هیچ🍁
بدون تمرکز بر همه جنبه های مثبت و منفی یک موقعیت یا یک چیز, فقط حد افراط و حدتفریط. آن ( به عنوان مثال موفقیت/ شکست, بد/ خوب) را می بینیم. با استفاده از کلمات بیش از حد تعمیم یافته ( مثل همیشه, هرگز, هیچ , هر, اصلا......) فکر می کنیم. حد وسط را لحاظ نمی کنیم.
💐 مثال: همسرم گاهی دیر می کند و مواقعی هم بوده که سر وقت به خانه آمده ولی خطای فکری من اینه که "همسرم همیشه دیر می آید ".
💐 مثال دیگه: فرزندم درس می خونه ولی کم .خطای فکری من اینه که " اصلا درس نمی خونه, من که نمیبنم".
🌻 شما چقدر درگیر این خطای فکری هستید؟
می تونید نظراتتون را برای ما ارسال نمایید.برای آشنایی بیشتر با تمامی ابعاد شخصیت خودتون می تونید در کلاس های خودآگاهی و مدیریت خشم موسسه بصیر شرکت نمایید.
#خانم_کرمی
#مشاور
🍁🍁💐💐🍁🍁💐💐🍁🍁
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#احکام
#احکام_بیماران2
#زخم_دمل_شکستگی
📝 اگر در صورت🙂 و دستها💪 زخم یا دُمل یا شکستگی باشد
🔖 چنانچه روی آن باز است و آب برای آن ضرر دارد باید اطراف آن را از بالا به پایین بشوید
اما اگر
1⃣ دست تر کشیدن روی زخم یا دمل یا شکستگی ضرر ندارد، روی زخم را دست تر بکشد و بعد پارچه پاکی هم روی آن بگذارد و روی پارچه را هم دست تر بکشد.
🔴 آیةالله سیستانی: فقط در شکستگی (نه زخم و نه دمل) لازم است تیمم هم کند
2⃣ دست تر کشیدن روی زخم یا دمل یا شکستگی ضرر دارد یا زخم خونی و نجس است و تطهیر آن ممکن نیست؛ همان شستن اطراف کافی است و احتیاطا پارچه پاکی روی آن بیندازد و دست تر روی پارچه هم بکشد
📚 رساله ۱۶ مرجع
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
❣️❣️
#همسرانه
👈 انتقادهای مدام و پی در پی به همسرتان این حس را میدهد كه او به اندازه كافی برای شما خوب نیست. این حس، به خصوص برای مردها، سردشدن رابطه را به دنبال دارد.
👈 قبل از هر چیز سعی كنید همسرتان را بشناسید و بعد از آن تفاوتهای قابل قبول همدیگر را بپذیرید.
#کارگروه_همسرداری
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_نهم
به روایت حانیه..... .
❣❣❣❣❤️❤️❤️❤️❣❣❣❣
مامان_ حانیه بیا این میوه هارو بزار رو میز. الان میان دیگه.
داشتم از استرس میمردم ، وای اصلا نمیدونستم چرا. وای خدا.
مامان به فاطمه هم گفته بود بیاد که هم کمک کنه هم پیش آقاشون باشه😂
یعنی چقدر جالب و شیرین بود عشق این دوتا .
میوه هارو از مامان گرفتم گذاشتم رو میز و بعد هم رفتم از پشت پنجره خیره شدم به حیاط. با نشستن دستی روی شونم. جیغ کشیدم و برگشتم عقب.
فاطمه_ چته دیوونه؟ عه
_ عه خب ترسیدم.
فاطمه_ چرا انقدر بی قراری؟ خبریه؟
_ چه خبری؟
فاطمه_ چمدونم والا. گفتم شاید خبر لیلی و مجنونی چیزی باشه.
_ مسخره
فاطمه_ نه جدا.
واقعا احتیاج داشتم با یکی حرف بزنم. دسته فاطمه رو گرفتم و کشیدمش تو اتاق.
_ خب. قول بده به کسی نگی.
فاطمه_ همین الان میرم میگم
_ عه توام.
کل ماجرا رو براش تعریف کردم. از دربند گرفته تا ماجرای مسجد و اون شب رو که خودش میدونست.
فاطمه_ خب؟
_ خب به جمالت بالام جان.
فاطمه_ این چیش بده؟
_ بابا من روم نمیشه دیگه به این بگم سلام.
با صدای زنگ در که خبر از اومدنشون داد استرس منم بیشتر شد . عادت نداشتم تو مهمونیا چادر سرم کنم. یه تونیک آبی تا زیر زانو با شال و شلوار مشکی.
با فاطمه رفتیم دم در کنار مامان و بابا و امیرعلی برای استقبال.
بعد از سلام و علیک و آشنایی خانواده ها که با اب شدن من همراه بود، با مامان رفتیم تو آشپزخونه برای پذیرایی.
مامان_ بیا این چایی ها رو ببر.
_ نه.
مامان_ چی نه؟
_ من نمیبرم.
مامان _ حرف نزن بدو.
بعدم سریع سینی چای رو داد به من و خودش از آشپزخونه رفت بیرون
امیر علی هم طبق معمول شد فرشته نجات منو اومد سینی چای رو از من گرفت و رفت . منم شالمو مرتب کردم و رفتم بیرون.
همه مشغول بودن و خیلی زود باهم صمیمی شده بودن. مامان با خانوم حسینی (مامان امیرحسین ) بابا هم با اقای حسینی. فاطمه و پرنیان هم با هم. پرنیان دخترخوبی بود ولی من ازش خجالت میکشیدم چون فکر میکردم الان اونم همه چیزو میدونه. امیرعلی چایی هارو تعارف کرد و رفت نشست پیش امیرحسین.
فاطمه و پرنیان داشتن حرف میزدن اما اصلا متوجه صحبتاشون نمیشدم چون اصلا تو حال و هوای اونجا نبودم همش نگران بودم دوباره یه سوتی بدم و ابروم بره. چندبار هم منو به بحثشون دعوت کردن اما هربار تشکر کردم و گفتم نظر خاصی ندارم و ترجیح میدم شنونده باشم.......
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_پنجاه_و_نهم
#ح_سادات_کاظمی
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
کارگاه آموزشی
✅ تغذیه #پیش_از_بارداری
(آمادگی برای دوران بارداری)
✅تغذیه در #دوران_بارداری
🔹 تغذیه در سه ماه اول
🔸 تغذیه در سه ماه دوم
🔹 تغذیه در سه ماه سوم
یک جلسه دوساعته
دوشنبه 98/9/10
ساعت 10 صبح
#آقای_دکتر_خامه_چی
پزشک_ دستیار طب سنتی_ دانشگاه علوم پزشکی تهران
☎️ جهت ثبت نام با شماره های زیر تماس بگیرید.
۵۵۴۶۷۷۴۲
۵۵۴۵۱۲۷۳
۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🔴 #جمعه_های_دلتنگی
💠آقا ببخشبسکه سرم گرم زندگیست
💠کمتر دلم برای شما تنگ میشود
https://eitaa.com/khaneAram_Basir