فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخن_بزرگان
👏واکنش #علامه_حسنزاده_آملی به خانمی که بلند گفت: #صلوات ...
#التماس_تأمل
#اخلاقی
#سبک_زندگی
✅سلسله جلسات تعالی معنوی
✴️به صورت غیر حضوری و آنلاین
🌺در فضای اسکای روم
🌸ویژه خانواده ها
💐با حضور سرکار خانم دکتر همیز
🌹استاد دانشگاه و کارشناس مذهبی صداو سیما
🌷موضوع:
روشهای حل بحران در خانواده
🎁همراه با مسابقه حضور و اهدای هدایا
🌼زمان:
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت
🍀ساعت : ۱۷:۳۰ عصر
👇لینک جلسه
https://www.skyroom.online/ch/eshpa/shahid-motahari
❌توجه:لطفا راس ساعت مقرر گزینه مهمان را بزنید و وارد کلاس شوید🙏
روابط عمومی شهرک شهید مطهری
https://splus.ir/shahrak.motahari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
♨️ آبرویی که در برابر #امام_صادق علیهالسلام حفظ شد.
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #حسینی_قمی
#شهادت_امام_صادق
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۷۹
#امروز👇
👈 #سهشنبه #بیستوششم_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 در سالروز 🙏#شهادت_امام_جعفر_صادق علیهالسلام ثواب قرائت امروز محضر مبارک حضرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کرامت_حضرت_امام_جعفر_صادق_ع
با صدای شهيد حاج شيخ احمد كافے
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق
عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم
زنم به سینه که آمد محرم صادق
#امام_صادق_ع #صادق #بقیع #رئیس_مکتب #شهید_کافی #مهدیه_تهران #شهادت_امام_صادق #شهادت #مداحی #شیخ_الائمه #کافی #صدای_شهید_کافی #عترت_شناسی
👌#رمز_موفقیت #پیامبر_اکرم (صلیاللهعلیهوآله) این بود که شنونده خوبی بود.
👏شنونده خوبی باشید تا #همسر و #فرزندان را #جذب خودتان کنید
👈شنونده خوبی باشید تا #آرامش دهید
👌شنونده خوبی باشید تا وضعیت را خوب کنترل کنید
#سبک_زندگی #مهارت_زندگی #همسرداری #زناشویی #فرزندپروری
.
#فرزندپروری🌹
#صدای_زیبا🎷
هنگام حرف زدن با کودکتان حواستان به تن صدایتان باشد، 💚
نه تنها باید حرف درست بزنید
بلکه این نیز اهمیت دارد که به روش درستی آن را بگویید.🌺
اگر می خواهید کودکتان به حرفتان گوش کند،
باید اول بدانید که چطور باید با او تعامل کنید.💫
#تربیت #تربیت_فرزند #مهارت_فرزندپروری #سبک_زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #پادکست | گریهی امام صادق علیه السلام بر شیعیان #آخرالزمان
▪️◾️▪️
🎙#استاد_عالی
🏴 ۲۵ شوال، سالروز #شهادت رئیس مذهب تشیع، #امام_جعفر_صادق علیه السلام را تسلیت میگوییم.
#مناسبتی #عترت_شناسی #مهدویت
🔴 حالا اگه همین حرف رو یه روحانی بلند پایه تو ایران زده بود سلبریدی ها از ۹۹ ناحیه خودشونو جر داده بودن و صدها تیتر خاکستری زده شده بود😐
🔹 ولی چون ایتالیاس خیلیم حرف خوبیه
#جهادتبیین #فرزندآوری #فرزند_آوری #جهاد_تبیین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ذکر_طلایی
👏 #امام_صادق علیهالسلام
🌹 در مواقع بحرانی این چهار ذکر را بگویید
#سخنرانی #استاد_عالی
#حدیث #عترت_شناسی #سبک_زندگی #شهادت_امام_صادق
🌷 #دختر_شینا – قسمت 2⃣1⃣
✅ فصل سوم
.... و به بهانهی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم.
صمد به خدیجه گفته بود: «فکر کنم قدم از من خوشش نمیآید. اگر اوضاع اینطوری پیش برود، ما نمیتوانیم با هم زندگی کنیم.»
خدیجه دلداریاش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی است. کمی که بگذرد، به تو علاقهمند میشود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.»
صمد بعد از اینکه چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: «از او خوشم نمیآید. کچل است.» خدیجه خندید و گفت: «فقط مشکلت همین است. دیوانه؟! مثل اینکه سرباز است. چند ماه دیگر که سربازیاش تمام شود، کاکلش درمیآید.»
بعد پرسید: «مشکل دوم؟!»
گفتم: «خیلی حرف میزند.»
خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر کن تو که از لاکت درآیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچارهاش میکنی؛ دیگر اجازهی حرف زدن ندارد.»
از حرف خدیجه خندهام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیروقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم.
چند روز بعد، مادر صمد خبر داد میخواهد به خانهی ما بیاید. عصر بود که آمد؛ خودش تنها، با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گرهی بقچه را باز کردم.
چندتایی بلوز و دامن و پارچهی لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد. بدون اینکه تشکر کنم، همانطور که بقچه را باز کرده بودم، لباسها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم.
مادر صمد فهمید؛ اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگویم قشنگ است و خوشم اومده، اما من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشهی اتاق نشستم.
🔰ادامه دارد.....🔰
#شهدا #دفاع_مقدس #قهرمانان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر کی من خمینی رو دوست داره ببینه من نسبت به آقای خامنهای چطور رفتار میکنم
#جهاد_تبیین #روشنگری
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۸۰
#امروز👇
👈 #چهارشنبه #بیستوهفتم_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا علیهاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شیعیانی که میهمان #امام_صادق علیه السلام بودند، از این تناقض عملی امام تعجب کردند...🏴😭
#سخنرانی #استاد_عابدینی #عترت_شناسی
۱۵ سال بعد از عملیات والفجر مقدماتی از دل فکه پیکر یک شهید پیدا شد.
اعداد و حروف نقش بسته روی پلاکش زنگ زده بود. توی جیب لباسش یک برگه پیدا کردیم ...
نوشته هاش به سختی قابل خواندن بود ...
*بسمه تعالی*
جنگ بالا گرفته است مجالی برای هیچ وصیت نیست ...
جز همین که وطن ، شرف و ناموس خود را تنها نگذارید..!!
تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم حدیثی از امام پنجم می نویسم:
به تو خیانت می کنند تو مکن ..
تو را می ستایند فریب نخور..
تو را نکوهش می کنند شکوه مکن .. مردم شهر از تو بد می گویند اندوهگین مشو..
همه ی مردم تو را نیک می خوانند مسرور نباش ..
آنگاه از ما خواهی بود.. !
تحف العقول ص ۲۸۴
دیگر نایی در بدن ندارم ... !
خداحافظ دنیا ...!
*یا زهرا(س)* 🏴🖤🏴
#شهدا #دفاع_مقدس #قهرمانان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسرداری ❤️
من شوهرم را خیلی دوست دارم ؛ اما نمی دانم چرا اینقدر به او شک دارم .
حجت الاسلام #دهنوی
#مهارت_همسرداری #مهارت_زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رحیمپور_ازغدی
کوتاه ولی بسیار بیـٌن،
آخر کار را بیان میکند
#حجاب
#حجاب_عفاف
#سخنرانی
#امر_به_معروف
🌷 #دختر_شینا – قسمت3⃣1⃣
✅ فصل سوم
.... بُق کردم و گوشهی اتاق نشستم.
مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود. چند روز بعد، صمد آمد. کلاه سرش گذاشته بود تا بیمویاش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاقهای زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن. ببین این برگهی مرخصیام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمدهام فقط تو را ببینم.»
به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر در نیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصیام است. یک روز بود، ببین یک را کردهام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگهی مرخصیام را دستکاری کردهام، پدرم را درمیآورند.»
میترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف میزنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمیدانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.»
باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز میشد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود. رفتم و گوشهای نشستم و آن را باز کردم. چندتا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقهاش خوشم آمد. نمیدانم چطور شد که یکدفعه دلم گرفت. لباسها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کمکم داشتم نگرانش میشدم. به هیچکس نمیتوانستم راز دلم را بگویم. خجالت میکشیدم از مادرم بپرسم. بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرچشمه رفته بودم، از زنها شنیدم پایگاه آمادهباش است و به هیچ سربازی مرخصی نمیدهند.
🔰ادامه دارد....🔰
#داستان #شهدا #دفاع_مقدس #رمان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄