eitaa logo
خانه مهر
1.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
8.1هزار ویدیو
377 فایل
کانال اطلاع رسانی در موضوع مهارتهای زندگی و تربیت فرزند برای ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطالب و پاسخ به مسابقات، به این آدرس پیام بفرستید @ab_hasani
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 📌 شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن مَعبر شود برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم. وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم شهید هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است. اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود. بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود. چقدر فرق است بین کسی که دهانش را از گِل پر میکنه تا به دشمن گرا نده، با کسی که دهانش را باید گل گرفت تا دشمن صدایش را نشنود... شهید برای شادی روح پاکش صلوات 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوی خواهری که با معجزه برادر شهیدش براورده شد خاطره شنیدنی خواهر شهید هادی از روز تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
سید مهدی هیچ‌گاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد. جلوی پام تمام قد می‌ایستاد و تا من نمی‌نشستم، او هم نمی‌نشست. فقط یک‌جا پایش رو دراز کرد، اونم وقتی بود که شهید شد.... بهش گفتم سید تو هيچ‌وقت جلوی من پاهات رو دراز نمی‌کردی؛ حالا چی شده مادر؟ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد شاید می‌خواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می‌ایستادم.... 🌹شهید معزز حجت الاسلام راوی: مادر گرامی شهید 📚 کتاب "رموز موفقیت شهدا"، جلد یک ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔷۳۱ شهریورماه، آغاز هفته دفاع مقدس گرامی باد. چه مردانه ره ناكس گرفتند عقابانه ره كركس گرفتند شهيدان وطن را مي‌ستايم كه از دشمن وطن را پس گرفتند. ▪️پی‌نوشت: تصویر صفحه اول روزنامه‌ها از روز اول جنگ به تاریخ ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹.
🏴 📌 یاد و خاطره‌ی امام و شهدا گرامی باد هدیه به روح امام و شهدا صلوات 🌹 🌷 ان‌شاءالله باشیم
✨شبی آقا را ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خواب دیدم فرمود: حرکت کن و به جبهه برو! من هم بلافاصله به سوی جبهه حرکت کردم، حدود یک ماهی آنجا بودم و برگشتم بعداً تردید کردم که شاید امر آقا را امتثال نکرده باشم لذا دوباره رفتم، وقتی برگشتم باز هم تردید برایم حاصل شد که بار سوم رفتم.✨ خاطراتی از آیینه اخلاق ص65، 64
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بازنشر/ ویدیویی از حضور آیت‌الله سیدمجتبی خامنه‌ای در جبهه‌های جنگ در ویدیویی که چندی پیش منتشرشده، آقا سیدمجتبی خامنه‌ای فرزند رهبر معظم انقلاب در حالی که در آن زمان پدر بزرگوارش رئیس‌جمهور وقت بودند، برای دفاع از ایران به جبهه‌ها رفت وی در سال ۱۳۶۵ و زمانی که ۱۷ ساله بود به جبهه رفت و در چندین عملیات حضور داشت و سیدمصطفی (فرزند دیگر رهبر انقلاب) نیز در گُردانی دیگر در دفاع مقدس حضور داشته‌اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزمنده قمی داشته میرفته دستشویی که با دست خالی فرمانده عراقی رو اسیر میکنه!😁 ببینید چقدر شیرین داره خاطره ش رو تعریف میکنه😊👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند کشور در دوران حامی صدام بودند؟! ⁉️ چرا می‌گوییم پیروزی ما در جنگ معجزه بود؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊صوت شهید همت: هر ضربه ای که به دشمن می زنیم آمریکا را می لرزاند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤کدام سرتیپی حاضر است روی درجه خود را بپوشاند تا وقتی با سرباز صحبت میکند سرباز احساس راحتی کند درود بر این انسان بی ادعا شهید حاج احمد کاظمی را میگویم.🌹 ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقازاده به ایشون میگن....... نه به توله های حرمخورایی که از خون ملت ایران ارتزاق میکنن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بالندگی جمهوری اسلامی همین طوری به دست نیامده 🔸از این دست اتفاقات زیاد بوده و حالا می‌فهمم که چرا دشـمن هرکاری می‌کنه بازم نمی‌تونه به هدفاش برسه، چون این کشور، ریشه در خون هزاران هزار بچه و زن و شهیـد داره 🔶دریادار حبیب‌الله سیاری🔶
صبح روز عرفه بود. قرار بود که برای عمل جراحی راهی بیمارستان شود، اما دیدم چهره همسرم برخلاف همیشه که از درد می نالید، بسیار شادمان و خوشحال است! روی مبل نشست و دست بر سینه به اطراف خود سلام می کرد! از آشپزخانه وارد سالن شدم و روبرویش ایستادم. پرسیدم: آقا محمود حالتون خوبه؟! گفت بله چطور؟ بعد پرسید: شما چیزی دیدی؟ گفتم چی مثلا؟! گفت هیچی برو به کارت برس من حالم خوبه. رفتم توی اشپزخانه اما دیدم مرتب داره با کسانی حرف می زنه! چند دقیقه بعد وقتی وارد اتاق شدم دیدم روی کاناپه دراز کشیده. او در صبح عرفه برای همیشه چشمانش را بر دنیا بست. 🌷جانباز آسمانی 📙برگرفته از کتاب منتظر اثر گروه شهید هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊| من آرزو دارم که پسر باشم و به جبهه بیایم و شهید شوم ولی نمی‌توانم به جبهه بیایم 📜| نامه‌‌ی دختر دوازده ساله که شهید باقری در میان رزمندگان خواند و همه را به گریه انداخت 🔅‌| نامه‌ای که این روزها باید از آن درس بگیریم و بفهمیم اینکه رهبر عزیزمون فرمودند: (بر همه‌ی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند.) یعنی چی...؟! 🌹| و باز هم رهبر عزیزمون چه زیبا فرمودن که : امروز یک واقعه‌ی مشابهی در لبنان و فلسطین در حال انجام است این حوادث لبنان و فلسطین هم مثل حوادث جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس ما است 💡| اگر آرزوی شهادت دارید اما امکان رفتن به جبهه رو ندارید توصیه میکنم این کلیپ رو با دقت ببینید و گوش کنید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اگه دخترتون کل دغدغش دانشگاه و کلاس‌زبان و اینستاگرام و باشگاه و زندگی مستقل و این اراجیف فمینیستی باشه، یکی مثل بالایی تحویل جامعه میده ▪️اگه دخترتون یه دختر ساده بدون دری وری‌های دانشگاه و اینستاگرام و فمینیست‌بازی‌های دنیای مدرن باشه، میشه یه مادر شیرزن مثل پایینی که تحویل جامعه میده ▪️انتخاب با خودتونه
با آمبولانسی که آرم هلال احمر داشت از این منطقه به آن منطقه میرفتم؛ روی شیشه عقبش نوشته بودم: « همسـنـگرم کـجــایی؟! » دو شبانه روز بود که نخوابیده بودم؛ کنار جاده پارک کردم و توی ماشین خوابیدم. نمیدانم چه مدت خوابم برد که با صدای شیشه ماشین بیدار شدم. چوپان عشایری از اهالی کرمانشاه بود که گفت: «آقا خیلی وقت است دنبال شما میگردم» گفتم: «بـرای چـی؟» گفت: «دنبـالم بیــا» حدود سه کیلومتر پیش رفتیم؛ کنار تپه کوچکی ایستاد؛ خـاکـها را کنـار زد. دو شهـید آرام کنـار هـم خوابیده بودند تازه فهمیدم آن بیخوابی ناخواسته و آن خواب یکباره، بی جهت نبوده است. پرسیدم: «چـی شد سـراغ من آمدی؟» گفت: «پشت ماشـین را خواندم.» برگـرفـته از کتـاب " تـفـحـص" خـاطرات محـمد احمدیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاد عاشقان خدا ... اللهم الرزقنا شهادت🌹 شهادی ارواح مطهر شهدا و امام شهدا صلوات🌱
باور کردنی نیست،ولی حقیقت دارد! خاطره‌ای از۱۸ سال اسارت سیدالاسرا، سرلشگر خلبان حسین لشگری که اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ است! وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟گفت برنامه ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته را‌ مرور می‌کردم! سال‌ها درسلول‌های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود!زبان انگلیسی می‌دانست،برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود! گفت از ۱۸ سال اسارتم، ده سالی که در انفرادی بودم،سال‌ها با یک مارمولک هم‌صحبت می‌شدم! بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود!سرباز عراقیِ نگهبان، یک لیوان آب یخ خورد، خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد،دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت‌ها از این مسئله خوشحال بودم!این را هم بگویم که من مدت ۱۲سال در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم و حسرت ۵دقیقه آفتاب راداشتم!چقدر درمعرفی قهرمانان واقعی به نسل جوان کوتاهی شده است و ارزش‌ها نادیده گرفته شده است! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌� اینها برای وطن جنگیدند
دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه‌اش مانده بودند وسط یه کوره راه، من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی‌گشتیم به شهر، چشمش که به قیافه لرزان زن و بچه کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا، پرسید: کجا می‌روید؟ مرد کُرد گفت: کرمانشاه، علی پرسید: رانندگی بلدی؟ کُرد متعجب گفت: بله بلدم، علی دمِ گوشم گفت: سعید بریم عقب، مرد کُرد با زن و بچه‌اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان! باد و سرما می‌پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم، لجم گرفت و گفتم: آخه این آدم رو می‌شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟ اون هم مثل من می‌لرزید، اما توی تاریکی خنده‌اش را پنهان نکرد و گفت: آره می‌شناسمش، اینا دو، سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین‌ها شرف دارن، تمام سختی‌های ما توی جبهه به خاطر ایناس. 🌷🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
برای تهیه مهمات عملیات باید حاج احمد متوسلیان رو می دیدیم. رفتیم اتاق فرماندهی، اما نبود. یکی از بچه ها گفت: فکر کنم بدونم کجاست. ما رو‌ برد سمت دستشویی ها و دیدم حاج احمد اونجاست. داشت در نهایت تواضع دستشویی ها رو تمیز می کرد. رفتم سطل آب رو ازش بگیرم اما نداد‌. گفتم: شما چرا حاجی؟! همین طور که کار می کرد، گفت: یادت باشه فرمانده موقع جنگ، برادر بزرگتر همه حساب میشه و در بقیه مواقع، کوچک ترین و حقیرترین برادر اونها. 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄