دلخورم ! اینبار هم با من مُدارا میکنی!!!
هِی بدی میبینم و با خنده حاشا میکنی!
بی قرارِ بی قرارم... بی قرارِ دیدنت!
روز و شب ،اِقرار و تو امروز و فردا میکنی!
#شهریارَ ت نیستم اما کَم از خارَم مدان!
"نوگل خندان !چرا خون در دلِ ما میکنی؟"
میرَوَد بر باد ، گیسوی تو و دنیای من!
عشق را چون روسری تا از سَرَت وا میکنی !
اشتیاق است این! ...وَ ما اَدراکَ دردِ اشتیاق؟!💕
بی جهت داری از این دیوانه، پروا میکنی!
#عارفه_دهقانى
🆔 @aye_adabi
...سیندخت دست هایش را دور گردن برد و گردنبندش را بر آن آویخت.
_ کویر که می گویی من را به یاد ایساتیس و آتشکده اش می اندازی! این بیابان را که تا انتهای جنوب شرقش بروی به آنجا می رسی. زادگاه من ! زادگاه پدر و مادرم. اما بعد از مادرم،خانه بر من و پدر تنگ شد. شهر بر ما سنگینی کرد. جای خالی اش ما را به زانو آورد.تا اینکه به دعوت دوستان پدر، راهی نیشابور شدیم و تجارت سنگ های فیروزه و یاقوت....
خدیجه از اینکه توانسته بود قفل سکوت سیندخت را بشکند، سر از پا نمی شناخت.بی درنگ جعبه ای را گشود و قدری خرما میان بشقاب حصیری ریخت.آن را به سوی مهمانش گرفت و لبخند زد.
_ خیلی ضعیف شده ای شاهزاده! برای آنکه بتوانی اسبت را تیمار کنی،ابتدا باید به خودت برسی.جسمی که سالم نباشد، مجالی برای رسیدن به دل ندارد....
بخش هایی از کتاب #فصل_فیروزه
#محبوبه_زارع
.
•
🆔 @aye_adabi
شخصیت اصلی در رمان ماشو در مه یک نوجوان به نام ماشوست.
این رمان داستان رشد و تحول فکری یک نوجوان است. نوجوانی که همون طور که از اسم داستان پیداست توی مه قرار گرفته. مه کنایه از بی اطلاعی ماشو از اوضاع و احوال کشور خودش هست.
در طول داستان ماشو کم کم و به تدریج به حقایقی درباره کشور و نفت و تسلط انگلیسیها پی میبره و ذهنش لحظه به لحظه روشنتر میشه. و با روشن شدن ذهن ماشو، مه کم کم فرو کش میکنه.
ماشو که در ابتدای داستان پسر منفعلی هست و فقط برای پیدا شدن برادرش دعا میکنه، در آخر داستان تغییر میکنه ...
کاظم چی میخواد بگه؟ این گنج چیه؟ آیا پیدا میشه؟ چرا اونها رو دنبال پیدا کردن ساک فرستادن؟ چرا بقیه هم دنبال این ساک هستن؟
در این رمان نویسنده از تجربه زیسته خودش کمک گرفته و فرهنگ زندگی در آبادان رو به خوبی به خواننده منتقل میکنه.
زاویه دید اول شخص هست و به همین دلیل مخاطب به خوبی با احساسات و درونیات راوی (ماشو) آشنا میشه و با او همذات پنداری میکنه.
ما فقط چیزهایی رو در داستان میبینیم و میفهمیم که ماشو بهمون میگه. از خیلی چیزها بی اطلاعیم و این تعلیق رو بیشتر میکنه.
شخصیت پردازی داستان به خوبی صورت گرفته و طرز حرف زدن هر کدام از آدمها مطابق با شخصیتی هست که نویسنده ساخته.
#ماشو_در_مه
#کتاب
#نقد
.
•
🆔 @aye_adabi
بی نظیر....لذت بخش....خنده دار....خاطرات دوران کودکی.....دل نشین....جذاب...و...هر کلمه ی مثبتی که بشود با آن لحظات خواندن کتاب را توصیف کرد میشود نقد این کتاب !
حتما کتاب را بخوانید. علاوه بر اطلاعات زیادی که از زندگی در شهر یزد و سبک خاص زندگی در دهه احتمالا 40 و 50 به دست می آورید، اتفاقات جذاب داستان شما را به وجد خواهد آورد.
#قصه_های_من_و_ننه_آغا
#کتاب
#نقد
.
•
🆔 @aye_adabi
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن، من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا این قدر با من مهربانی تو؟
نمیدانم کنارت میزبانم یا میهمانم
به دریا میزنم، دریا ضریح توست،
غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم...
#شب_جمعه
#کربلا
#حمیدرضا_برقعی
#محفل_شعر_قرار
.
•
🆔 @aye_adabi
⚫️شاید این رسم از کربلا شروع شده باشد...
شاید این رسم از کربلا شروع شده باشد. آن جا که پدری بر بالین پسرش عزاداری می کند. آن جا که مادری کنار گهوارۀ خالی فرزندش، مرثیه سرایی می کند. آن جا که خواهری بر بالین برادری....
شاید این رسم از کربلا شروع شده باشد و حالا بعد از پنجاه و سه سال از آن زمان، «محمد بن علی»، به فرزندش «جعفر» وصیت می کند که پس از شهادتش، به مدت ده سال در مراسم حج و در سرزمین منا برای او عزاداری کنند...
بعد از کربلا، خبلی چیزها رسم شد! اما دفن شبانه و مظلومانه، قبل از کربلا هم بوده! رسم اهالی بنی هاشم انگار غریب بودن و غریب وار زیستن و غریب وار رفتن است و حالا بقیع باید پذیرای پنجمین خورشید آسمان امامت باشد...
بعد از کربلا خیلی چیزها رسم شد! مثلا گرفتن مجلس توهین و تمسخر ! مثلا برپایی مجلس گناه در حضور پاک ترین بندگان خدا . مثلا...
حالا پس از سال ها که از ماجرای مجلس یزید در شام می گذرد، هشام، مقتدرترین خلیفۀ اموی، کارش به جایی رسیده که پنجمین امام بزرگوار شیعیان را به مرکز خلافت احضار می کند و پس از آن که سه روز او را معطل کرده، اجازۀ ورود به امام نمی دهد. روز چهارم به درباریانش دستور می دهد هنگام ورود «محمدبن علی» به او ناسزا بگویند و او را سرزنش کنند.
و بالاخره همین هشام بن عبدالملک است که ولیدبن یزید را مجبور می کند «محمدبن علی» را مسموم کند؛ با زهر....
اصلا شهادت و مظلومیت فرزندان علی که قبل و بعد کربلا ندارد! قبل از کربلا با شمشیر و زهر شهید می کردند. بعد از کربلا هم زهر بوده که عامل شهادت می شده!
...و کربلا را بگذار کنار! آن جا که هم تیر بوده...هم شمشیر...هم نیزه....هم سنگ...هم....عطش!
🖊فاطمه قدیمی
#کربلا
#امام_باقر
🆔 @aye_adabi
اگر علاقمند به استفاده از کارگاههای نویسندگی خلاق هستید، لطفا به ادمین پیام دهید:
@vareth_pv_eitaa
🆔 @aye_adabi
May 11
هدایت شده از م.شفیعی
🌲🌻🌲🌻🌲🌻🌲🌻🌲
اینجا کلبه ای کوچک در اعماق خیال است
که آجر به آجرش از آرزوی دیدار و رنگ هر آجرش از خون از دست رفته ی دلتنگی است که برایش اشک میریختیم
تخیلِ خسته هرگز نمیمیرد بلکه قلم می شود و طرح میکند نقشه ساختمانی داستانی را که انسانها را در گیر میکند تا خودِ واقعی شان را در قلب شخصیتی نهفته شکار کنند.
اینجا همان کلبه ی عشق است👇🏻
🌲🌻🌲🌻🌲🌻🌲🌻🌲
#ریحانه_بهادری_جهرمی
✨@nevisanoor✨
✏️📚✏️📚✏️📚دختران اهل قلم؛
یاد داشتها، متن ها و داستانک هایتان را بفرستید تا دوستانتان هم خواننده آن ها باشند و لذت ببرند:
#آموزش_نویسندگی
#انجمن_ادبی
🆔 @aye_adabi